وقتی به کلانتری آ‌مدم فهمیدم او در این یکی ٢روز مغازه‌ام را پاتوق یک مشت آ‌دم بی‌سر‌و‌پا کرده که هیچ‌، یک دختر فراری هم به محل کارم رفت و آ‌مد داشته است. یکی از دوستان او هم سارق بوده که یک‌سری وسایل سرقتی را به مغازه آ‌ورده تا سرِ وقت به مال‌خر اموال مسروقه بفروشد. لحظه‌ای که با او روبه‌رو شدم سرش را پایین انداخته بود و هر چه می‌پرسیدم که چرا این کارها را کرده‌ای جوابم را نمی‌داد. از کوره در رفته بودم و نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. خودم را لعن و نفرین می‌کردم که ای کاش لال می‌شدم و اصلا با این جوان بی‌سروپا هیچ وقت هم‌کلام نمی‌شدم. او چند وقت قبل‌، اتفاقی به مغازه‌ام آ‌مد. چند دقیقه‌ای برایم صحبت کرد و دلم برایش سوخت. می‌گفت آدم بدبخت و بیچاره‌ای است و باید برای خرج و مخارج زندگی‌اش کاری پیدا کند. تصمیم گرفتم کمکش کنم اما نمی‌دانستم حتی به‌کارکیری او به عنوان کارگر هم برایم دردسر درست می‌کند.

من از این بابت که به یک فرد غریب و تنها پناه داده‌ام احساس رضایت می‌کردم. مدتی گذشت تا اینکه چند روزی با خانواده راهی سفر شدیم. شاگرد دیگری هم در مغازه دارم و مغازه را به او سپردم. متأسفانه شاگرد قدیمی به جای آنکه در نبود من احساس مسئولیت بیشتری کند مغازه را به دست این پسر جوان می‌سپارد و تصمیم می‌گیرد استراحت کند.

متأسفانه اعتماد بیش از حد من به شاگرد قدیمی و سهل‌انگاری او در سپردن مسئولیت به شاگرد جوان سبب شد این مشکل به وجود بیاید. البته من، چوب غفلت خودم را هم می‌خورم. چند وقت قبل سیستم دوربین کنترلی مغازه ایراد پیدا کرد. برای تعمیر این سیستم امروز و فردا کردم و از طرفی می‌گفتم چرا پول اضافی هزینه کنم. مشکلی پیش نخواهد آ‌مد. اگر سیستم دوربین ایراد نداشت هم حواس دو شاگرد مغازه شش‌دانگ جمع می‌شد و هم من می‌توانستم حتی از دور هم محل کارم را کنترل کنم. متأسفانه ما گاهی برای دکوراسیون و زیباسازی محل کار خود هزینه می‌کنیم ولی هنگامی که می‌خواهیم برای افزایش ضریب ایمنی و امنیت محل کارمان یک ریال خرج کنیم زورمان می‌آ‌ید و خسیس‌بازی در می‌آ‌وریم و بعد هم خیلی ساده دچار مشکل می‌شویم . برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

متین نیشابوری