فرهاد حیله گر تحت تعقیب / دختر جوان از اقدام پلید او به پلیس گفت
حوادث رکنا: پرسهزنی در فضای مجازی و اعتماد بیجا کار دستم داد و برایم دردسر درست کرد. با پسری جوان آشنا شدم. فکر میکردم چون این آشنایی در فضای مجازی است میتوانم هرچه دلم میخواهد بگویم و مشکلی هم پیش نخواهد آمد. برای همین هم سیر تا پیاز زندگیام را برای این پسر گفتم. هر چه او به حرفهایم توجه بیشتری نشان میداد، حس مظلومنماییام بیشتر گل میکرد و مسائل شخصیام را به قول معروف با روغن و پیازداغ بیشتری تحویلش میدادم.
کمکم به این رابطه مجازی و پسر جوان به نام فرهاد وابسته شدم. وقت و بیوقت در فضای مجازی با او درددل میکردم وشبها تا دیروقت درگیر این رابطه مجازی میشدم.
یک روز که دلم خیلی از پدر و مادرم پر بود به او گفتم از این وضعیت خسته و کلافه شدهام و دیگر نمیتوانم تحمل کنم. از او خواستم حالا که این قدر ابراز عشق و علاقه میکند و وعده و وعید میدهد به خواستگاریام بیاید. بهانه آورد دستش خالی است و اگر پولی دستش بیاید حتما این کار را خواهد کرد. بعد هم با خواندن شعری عاشقانه مرا بیشتر خام کرد تا حماقت بزرگی که البته فکر میکنم نقشه آن را از قبل در سرش طراحی کرده بود را انجام بدهم.
میگفت باید از پدرو مادرم انتقام بگیرم و در فراهم کردن پول ازدواجمان کمکش کنم. با این مقدمهچینی پیشنهاد داد طلاهای مادرم و کمی پول از خانه بردارم. نمیدانم با کدام عقل چنین کاری را کردم و طلاها و پولها را دو دستی تحویل پسر جوان دادم. میگفت طلاها را میفروشد و خرج جشن خواستگاری و ازدواجمان میکند و...
دو سه ساعت گذشت، از کرده خودم پشیمان شده بودم و میدانستم پدرم مو را از ماست بیرون میکشد. زنگ زدم و گفتم طلاها و پولها را برگردان. ولی لحن حرف زدن پسری که تا چند ساعت قبل ادعا میکرد حاضر است جانش را فدایم کند عوض شده بود، تهدیدم میکرد اگر یک کلمه حرف بزنم تمام پیامها و بدگوییهایی که پشت سر مادر و پدرم گفته بودم را تحویل پدرم میدهد.
با این وضعیت دچار فشار عصبی شدیدی شده بودم، نمیدانستم چهکار کنم. از خانه بیرون زدم و تا دیروقت در خیابانها سرگردان بودم. از طرفی میترسیدم به خانه برگردم. با دیدن مأموران گشت کلانتری بانوان احساس دلگرمی کردم. از آنها خواستم کمکم کنند تا کار از این چیزی که هست خرابتر نشود.
پدر و مادرم به اینجا آمدند و قرار شد از پسر حیلهگر شکایت کنیم. با این حال هنوز از پدرم دلگیرم. او بین دو دختر و پسرش فرق میگذارد و با رفتارهایش ما را تحقیر میکند. اخلاقش با مادرم هم تند و توهینآمیز است. وضع مالی پدرم خدا را شکر خیلی خوب است و تنها مشکلی که باعث شده زندگیمان سرد و بیروح شود اخلاق خشن و توهینآمیز او ست.
پدرم ،انتظارات و توقع زیادی از دیگران و به خصوص خانواده مادرم دارد و میگوید همه باید برایش شأن و احترام قائل بشوند و تعظیم کنند. به همین دلیل مادرم نیز عصبی میشود و تلافی بدخلقیهای پدرم را سر ما در میآورد.
من هم که از این رفتارها خسته شده بودم و احساس تنهایی و افسردگی میکردم، مرتکب چنین اشتباهی شدم. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
متین نیشابوری
ارسال نظر