عروس 15 روزه بودم که مچ شوهرم را در اتاق خواب خواهرم گرفتم!
حوادث رکنا: چشمهایم را بستم و ازدواج کردم، خیلی هم خوشحال بودم. پدرم نیز کلاه خودش را کج گذاشته بود و بادی به غبغب میانداخت و میگفت خیالش از این وصلت و آینده من راحت است.
به گزارش گروه حوادث Accidents رکنا، او معتقد بود عروس یک خانواده اسم و رسمدار و ثروتمند شدن، بخت و اقبال بلند میخواهد که نصیب هرکسی نمیشود. خانوادهام دست به جیب شدند و جشن باشکوهی برای مراسم عقدکنان ما برگزار کردند.
من هم غرق رؤیاهایم شده بودم و خودم را خوشبختترین عروس دنیا میدیدم. اما این احساس خوشبختی و سعادت عمری نداشت و کوتاهتر از آن چیزی بود که فکرش را میکردم. چهار روز از عقدمان گذشته بود. همسرم گوشهگیر و منزوی بود و انگار حرفی برای گفتن نداشت.
از رفتارهای همسرم شاکی شده بودم و موضوع را به خواهر و مادرم اطلاع دادم. پدرم خودش را قاطی ماجرا کرد و گفت: «این نوع رفتارها مخصوص افراد باکلاس است و چند ماه که بگذرد تو هم مثل آنها خواهی شد.»
نمیدانستم چه بگویم و فقط به این موضوع فکر میکردم که به پشتوانه پول و دارایی پدر شوهرم میتوانم آیندهای درخشان داشته باشم و همین مسئله مرا آرام میکرد. دو هفته از ازدواجمان گذشته بود که خواهر بزرگم ما را به خانهاش دعوت کرد. همسرم راضی نمیشد به این میهمانی بیاید. اصرار مادرش و سماجت من باعث شد راه بیاید و خواستهام را بپذیرد.
شوهرم گوشهای نشسته بود و با گوشی تلفن همراهش ور میرفت. خواهرم و شوهرش از این رفتار او شاکی شده بودند اما به خاطر من چیزی نمیگفتند. چند روز از این میهمانی گذشت که مادرم با مقدمهچینی سر صحبت را باز کرد و گفت: «آن شب که خانه خواهرم بودیم یک رشته زنجیر و پلاک طلا در خانه آنها گم شده است.»
من با شنیدن حرفهای مادرم از کوره در رفتم و بلافاصله با خواهرم تماس گرفتم. متأسفانه احترام خواهر بزرگم را زیر پا گذاشتم. هر چه به دهانم رسید نثارش کردم و گفتم دیگر پا به خانهاش نخواهم گذاشت. این اولین مسئله جدی زندگیمان بود که منجر به ناراحتی و تنش شد. چند ماه بعد در مراسم جشن تولد مادرم حلقه انگشتری گران قیمت همسر برادرم گم شد.
خانوادهام میخواستند موضوع را مخفی کنند اما مادرم در همان جلسه به داخل اتاق صدایم زد و مرا در جریان قرار داد که چه اتفاقی افتاده است. من به روی شوهرم نیاوردم اما آخر شب از داخل جیب لباسش انگشتر را که در لایه داخلی لباس مخفی کرده بود پیدا کردم. انگشتر را بیصدا به مادرم دادم و چیزی نگفتم.
صبح روز بعد او در حالی که بههم ریخته بود به خانه پدرش برگشت. از آن روز فکر من و مادر و پدرم حسابی مشغول شده بود. در میهمانی دیگری که دو هفته بعد در خانه خواهرم برگزار کردیم مچ همسرم را در حال خالی کردن جیبهای کت لباس شوهرخواهرم در اتاق خواب گرفتیم. دستش رو شده بود و دیگر نمیتوانست حرفی بزند.با روشنشدن این واقعیت تلخ، شوهرم صادقانه اعتراف کرد به سیگار و موادمخدر اعتیاد دارد و طلاهای سرقتی را با مواد عوض میکند.
انگار دنیا روی سرم خراب شده بود. چشمانم سیاهی میرفت و داشتم خفه میشدم. به کلانتری رفتم و کارشناس اجتماعی کلانتری من را به مرکز مشاوره آرامش پلیس Police خراسان رضوی معرفی کرد. دلم برایش میسوخت و حتی گفتم حاضر هستم کمکش کنم تا اعتیادش را ترک کند.
پدر و مادرش هم نگرانش هستند. اما افسوس که به هیچ صراطی مستقیم نیست و میگوید اصلا نمیخواهد در قید و بند زندگی مشترک باشد. از حق و حقوقم گذشتم و مهریهام را بخشیدم و بیسرو صدا طلاق گرفتم.
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
داماد خائن هنگام مراسم عقد عروس را عوض کرد / مهمانان شوکه شدند! + عکس
نیمه شب وقتی بیدار شدم، شوهرم و یک زن غریبه را در حمام دیدم! / اعتراف زن قاتل سریالی گیلان +عکس
سقوط قیمت انواع خودروهای پرتیراژ + جدول قیمت های جدید
پشت پرده خبر اخراج آقازادههای ایرانی از آمریکا چه بود؟ + تصاویر
به خاطر انتقام فتانه را دزدیدم و 2 شب به او تجاوز کردم / او از پدرم حق سکوت می گرفت + عکس
3 مرگ عجیب در تهران / نوزادی هنگام ختنه شدن، زن جوان هنگام زایمان و مردی هنگام عمل جراحی لاغری!
قتل عروس همدانی در مقابل چشمان شوهرش + جزئیات
2 جوان مرا در دخمه شیطانی آزار دادند / فرهاد نفر سوم بود که دختر جوان را فراری داد! + عکس
شوهرم می خواست زبانم را ببرد که پذیرفتم در خانه اش16 سال زندانی باشم!
عروس 15 روزه بودم که مچ شوهرم را در اتاق خواب خواهرم گرفتم!
زنان روسی به دنبال باردار شدن فوتبالیست ها در جام جهانی!
خوب کردی بعضی وقت ها بهتریک راه طلاق گرفتنه