اگرچه پدر و مادرم نقش اصلی را در انتخاب همسر برای من به عهده داشتند و من به این ازدواج راضی نبودم اما آن زمان به مشکلاتی که امکان داشت در آینده زندگی مشترکمان به وجود بیاید، فکر نمی کردم و از سوی دیگر هم نمی توانستم با انتخاب آن ها مقابله کنم البته به نوعی برای این ازدواج تردید داشتم ولی متاسفانه در مسیر زندگی نتوانستم برای حل مشکلاتی که در زندگی مشترک به وجود می آمد راه و چاره درستی پیدا کنم و این گونه بود که بیراهه رفتم و زنانی را به زندگی ام کشاندم.
مرد 40 ساله ای که در پی شکایت همسر صیغه ای اش به دادسرا احضار شده بود در حالی که بیان می کرد قبل از «فهیمه» (شاکی) زنان دیگری را نیز به عقد موقت خودم درآورده بودم، افزود: هیچ کدام مانند «فهیمه» به دنبال حق و حقوق خودشان نبودند به طوری که یکی از آن ها بعد از هشت سال زندگی با من به صورت توافقی طلاق گرفت و هیچ چیزی از من نخواست اما این زن (شاکی) از همان روزهای اول بعد از عقد موقت طبل رسوایی مرا به صدا درآورد به طوری که همه مال و اموالم را از دست دادم.
این مرد که چند فرزند قد و نیم قد دارد به ماجرای اولین ازدواجش بعد از پایان خدمت سربازی پرداخت و گفت: وقتی خانواده ام به خواستگاری دختری رفتند که 10 سال از من کوچک تر بود من هم با سکوتم موافقت ام را اعلام کردم اما قلبا به این ازدواج راضی نبودم.

او خیلی کم سن و سال بود و من وقتی زندگی خودم را با زندگی دوستانم یا بستگانم مقایسه می کردم احساسم این بود که در این گونه معاشرت ها تحقیر می شوم چرا که همسرم هیچ گونه مهارت های خانه داری و حتی آشپزی را نیاموخته بود.

بارها با پدر و مادرم به دلیل این انتخاب شان مشاجره می کردم ولی کاری از دستم ساخته نبود به طوری که دوست داشتم شب ها را نیز در محل کارم بمانم. این در حالی بود که اطرافیانم مرا به صبر دعوت می کردند. در همین روزها با زن تحصیل کرده ای آشنا شدم و بعد از چندین ماه رابطه تلفنی او را به عقد موقت خودم درآوردم.

احساس می کردم زندگی ام رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است چرا که او همه کمالات یک زن را داشت. وقتی همسر اولم متوجه موضوع شد بزرگان فامیل دور هم جمع شدند تا از بروز اختلاف بین من و همسرم جلوگیری کنند اما من در آن جلسه وجود زن دیگر را در زندگی ام انکار کردم و بعداز آن مجبور شدم دروغ های بیشتری را برای سرپوش گذاشتن دروغ اول بگویم. از سوی دیگر هم با وعده و وعیدهای زیادی که به «ثریا» می دادم برای آشکار کردن ازدواجم با او امروز و فردا می کردم.

تا این که هشت سال بعد از زندگی مشترک با ثریا، او دیگر از این موش و گربه بازی ها خسته شد و من هم بهانه ای برای طلاق دادن همسر اولم نداشتم چرا که او مرا دوست داشت و چند فرزند داشتیم به همین دلیل ثریا بدون دریافت هیچ حق و حقوقی از من جدا شد. من که فکر می کردم زرنگی کرده ام پای زنان دیگری را به زندگی ام کشاندم تا جای خالی او را پر کنم اما در این میان هر کدام از آن ها به نوعی مرا بازیچه قرار دادند تا به اهداف مالی خودشان برسند. این زن هم (شاکی) آخرین آن هاست که از روز اول طبل رسوایی مرا به صدا درآورد. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی