عاشقی یک روزه نه تنها زندگی ام را نابود کرد و آبرویم را در میان بستگانم برد بلکه هم اکنون به خاطر ندانم کاری و عاشق شدن با یک لبخند، دچار مشکلی شدم که نمی دانم پایان ماجرای آن به کجا خواهد انجامید...

جوان ۲۱ ساله که از شدت ناراحتی با کف دست به سرش می کوبید در حالی که به شدت مضطرب و حیران بود به تشریح ماجرای ازدواجش پرداخت و به مشاور کلانتری  گفت: پس از پایان خدمت سربازی ام در یک شرکت مشغول به کار شدم تا بتوانم هزینه های زندگی ام را تامین کنم. از کارم راضی بودم و زندگی آرامی را سپری می کردم این در حالی بود که مادرم اصرار داشت هرچه زودتر ازدواج کنم و سر و سامان بگیرم اما مسیر زندگی ام از ۶ ماه قبل هنگامی تغییر کرد که فقط با یک لبخند درگیر عشقی خیابانی شدم آن روز مثل همیشه قصد رفتن به شرکت را داشتم که ناگهان دختر جوانی در کوچه محل سکونتم توجهم را جلب کرد وقتی به بهانه اطمینان از بسته شدن در حیاط به چهره آن دختر نگاه کردم، او با لبخند زیبایی قلبم را ربود من که در یک لحظه عاشق سمیه شده بودم او را تا نزدیکی منزلش تعقیب کردم و همان شب از خانواده ام خواستم تا او را برایم خواستگاری کنند با آن که محل سکونت سمیه تنها ۲ کوچه با ما فاصله داشت اما کسی آن ها را نمی شناخت و همسایگان تنها می دانستند که او با مادربزرگش زندگی می کند در شب خواستگاری مادربزرگ سمیه گفت: پدر و مادر او از یکدیگر جدا شده اند و چون سمیه نمی تواند با نامادری زندگی کند او را نزد خودم آورده ام. در این میان سمیه هم ادعا کرد شناسنامه اش گم شده است که به همین خاطر صیغه محرمیت بین ما جاری شد و بالاخره پس از ۳ ماه و پیدا شدن شناسنامه او را به عقد دائم خود درآوردم حدود یک هفته قبل با یکدیگر در جشن یکی از اطرافیانمان شرکت کرده بودیم که ناگهان گردنبند گران قیمت صاحبخانه گم شد در حالی که همه میهمان ها به دنبال گردنبند می گشتند نامادری سمیه گفت: حتما باز هم سمیه آن را دزدیده است با شنیدن این سخن و در حالی که از شدت عصبانیت سرخ شده بودم فریاد زدم «درست حرف بزن بی تربیت!» اما او گفت همسرت یک دزد The Thief حرفه ای است و در کلانتری سجاد پرونده دارد. سمیه با شنیدن این جمله گریه کنان از مجلس فرار Escape کرد و من هم برای روشن شدن موضوع به کلانتری آمدم این جا بود که فهمیدم سمیه و مادرش از دزدان سابقه دار هستند و شناسنامه او نیز در کلانتری بود، اما زمانی آسمان دور سرم چرخید که فهمیدم سمیه مطلقه است و قبلا با مرد دیگری ازدواج کرده بود و به خاطر این که تازه در محله ما سکونت پیدا کرده بودند کسی از وضعیت زندگی آن ها اطلاعی نداشت حالا با اشتباهی که مرتکب شده ام نمی دانم عاقبت عاشقی یک روزه من به کجا می انجامد... برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی