اصلاً فکر نمی کردم که روزی این طور زندگی کنم و دچار سردرگمی و پریشانی شوم چرا که در کنار همسر و فرزندم روزگار شیرینی را می گذراندیم ولی افسوس که با گوش کردن به حرف های خواهرم، خودم را درگیر مشکلات زیادی کردم. اگر در همان ابتدا از دخالت هایش در امور زندگی ام جلوگیری می کردم، این وضع زندگی ام نبود که... 

زن جوان در ادامه گفت وگویش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری  گفت: من و نیما زندگی شیرین و خوبی داشتیم در کنار همدیگر احساس آرامش و خوشبختی می کردیم زیرا با آن چه که داشتم قانع بودم و در کنار محبت های نیما مشکلی در زندگی نداشتم. با به دنیا آمدن فرزندم شیرینی زندگی مان دوچندان شد از این که خدا به ما فرزند سالمی داده بود خدا را شاکر بودیم و لحظات به یاد ماندنی قشنگی را ۳ نفری در کنار یکدیگر می گذراندیم تا این که پای خواهرم به زندگی ما باز شد. او هر روز به بهانه کمک به من در نگه داری از پسرم اوقاتش را در خانه ما می گذراند. خواهرم بیش از حد حساس و مغرور بود و نمی توانست با کسی کنار بیاید و همیشه تنها بود.

آرزو هر موقع می آمد، سعی می کرد عیب و ایرادی از نیما پیدا و مدام مرا سرزنش کند و به من نسبت بی عرضه بودن بدهد. اوایل حرف هایش را با شوخی و خنده رد می کردم میان کلامش می پریدم تا شاید موضوع صحبتش را عوض کنم و ادامه ندهد، ولی این کار فایده ای نداشت.

او هر روز بیشتر دخالت می کرد تا جایی که همسرم با ورودش به خانه متوجه حضور آرزو می شد چرا که تغییرات رفتار و حرکات مرا می دید. کم کم حرف های آرزو در من تأثیر گذاشت و به پیشنهاد او منزلم را به همراه فرزندم ترک کردم تا به قول آرزو همسرم خودش را عوض کند.

چون به این نتیجه رسیده بودم که دیگر نمی توانم با شرایطی که او دارد به زندگی ام ادامه بدهم. با رها کردن همسر و زندگی ام خودم را در شرایط سختی قرار دادم و با نوزاد شیرخواره ام به منزل یکی از بستگان دورم رفتیم که دخترشان نیز با آرزو دوست بود و ما را می شناختند. بعد از گذشت یک ماه سردی نگاه صاحبخانه برایم سخت شد تصمیم گرفتم برای تأمین هزینه های زندگی سر کار بروم.

مجبور به جدایی از فرزندم شدم. او را نزد خواهرم در خانه گذاشتم و در کارخانه ای مشغول کار شدم. غروب خسته و کوفته به منزل باز می گشتم. روزها خیلی برایم سخت و طاقت فرسا شده بود. سر کار به زندگی راحت و شیرینم فکر می کردم که چطور به خاطر عقاید پوچ و بی منطق خواهرم آن را فنا کردم، همسرم را از خودم رنجاندم، بی خبر او را ترک کردم! تنها با گذشت چند ماه از این وضعیت خسته شدم که یک روز از طریق بستگانم متوجه شدم همسرم در پی پیدا کردن ما به پلیس Police مراجعه کرده است.

خیلی زود ما را به مرکز مشاوره کلانتری فرا خواندند. با دیدن همسرم گویی دنیا را به من بخشیدند، آرمین نیز در آغوش پدرش آرام گرفته گویی دلتنگی هایش به پایان رسیده بود. او با زمزمه های دلنشین پدرش به خواب رفت در حالی که چشمان همسرم همچنان به صورت او خیره مانده بود. آن جا بود که بغض ۹ ماه فراق و هجرانم ترکید و هق هق گریه هایم تمام فضای اتاق را پر کرد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

جنجال در کنسرت امشب فرزاد فرزین در محمود آباد / مردم پولشان را خواستند! + عکس

داخل حمام پنهان بودم که سمانه با فرامرز داخل خانه شد

خانم راننده در بیابان های قم سرنوشت سیاهی داشت + عکس

مرد 50 ساله مرا به تخت بست و بارها آزارم داد ! / دختر 15 ساله 8 ماه اسیر شیطان بود + عکس

شوهرم روی تخت بود و دوست پسرم زیر تخت / زشت ترین اعتراف زنانه

باردار شدن همسر یک زندانی از مردی که دوستی کثیف داشتند

شگرد خاص زن جوان برای دزدیدن اسباب بازی+ فیلم و عکس

باد شدید در جاده ماکو تریلی های کانتینردار را چپ کرد + عکس

تصادف خونین 6 مسافر نوروزی با لیفان و سمند +عکس

۹۵ درصد سوختم، اما زنده ماندم / آتش نشان فداکار تهرانی چه گفت؟ + عکس

ازدواج دختر ایرانی با یک مرد مُرده!

فرار زیرکانه مهین 26 ساله از حیاط خلوت خانه شیطانی مرد متاهل

کتک زدن وحشیانه خواهر دانشجو با زنجیر بخاطر عکس عجیبش

نقشه شوم بهزاد برای دختر 14 ساله / او مرا در اختیار دوستان شیطان صفت اش قرار داد!

امیر تتلو با صورت خونی روی تخت بیمارستان+ فیلم

نقشه مرد شیطان صفت برای زن شوهردار در کافی شاپ / بابک از هیچ چیز خبر ندارد!

طوفان ارومیه خبرنگار را هم با خود برد! + فیلم

فوری / قتل زن و مرد روستایی در سلماس

امیرعلی اکبری در نخستین مبارزه MMA حریف قدر خود را ناک اوت کرد + فیلم

فرار 5 گرگ وحشی از باغ وحش ارومیه / 8 حیوان در شهر رها هستند

انتشار فیلمی از شکنجه پلید یک دختر زیبا + فیلم تکاندهنده

خیلی عجیب / این پسر باردار شده است! +عکس