اختلاس راننده و شُوفر که «درس عبرت شد»!

دیروز بعد از مدت‌ها دوری، از تهران به شهرم آمدم. به سختی و با عجله خودم را به ترمینال جنوب رساندم. از تعاونی ۱۷ بلیط ساعت ۱۳:۳۰ گرفتم. بعد از ً۴۰ دقیقه تاخیر، اتوبوس حرکت کرد. به دلیل کمبود مسافر، آقای راننده از قم، اراک و... هم مسافر زد.
خیلی تشنه بودم. اتوبوس از سکوی ترمینال جدا شد و من منتظر پخش پذیرایی‌ها بودم. چشمم که به آب‌میوه‌ها و آب معدنی افتاد ذوق کردم. شُوفر پذیرایی‌ها را کنار پای راننده گذاشت و من چشم از آن بر نمی‌د‌اشتم.
راننده به شُوفر گفت: شش نفر اضافی داریم، جریمه می‌شیم. مسافرهای اضافه را پیاده کن تا بیرون ترمینال سوارشان کنیم. پنج نفر پیاده شد و دنبال ششمین نفر بودند که چشمشان به من خورد. من هم پیاده شدم. از ترمینال بیرون رفتیم و صد متر آن‌طرف‌تر دوباره سوار شدیم.
پسر بچه شیرین زبانی درست پشت سر راننده بغل دست مادرش نشسته بود. او که ظاهرا آخرین بچه راننده بود بعد از کُلی شیرین کاری روی صندلی نشست و یک بسته از پذیرایی‌ها را که چشم من دنبالشان بود را گرفت و مشغول خوردن شد.
من هنوز منتظر دریافت پذیرایی بودم، اتوبوس به عوارضیِ تهران رسید. شُوفر کیسه پذیرایی‌ها را که پُر از بسته‌های بیسکویت، آب میوه و آب‌معدنی بود را داخل صندق گذاشت! به خودم گفتم شاید بخاطر مسافران قم و اراک پذیرایی را پخش نکردند و حتما آن‌ها پیاده شوند دلی از عذاب بیرون خواهیم آورد.
من روی صندلی شماره «هفت» نشسته بودم. داشتم به صحبت‌های راننده گوش می‌دادم. او داشت از ماجراهای دزدی theft کمک راننده پیشینش برای شُوفِر می‌گفت تا «درس عبرت» شود. کمک راننده‌ای که گوشی موبایل، وسایل جامانده و حتی عینک آقای راننده را طی دفعات مختلف سرقت Stealing کرده بود.
و من که داشتم به یک اختلاس جدید فکر می‌کردم. اختلاس یک راننده اتوبوس و شُوفر، اختلاسی که باعث شد من و خیلی از مسافرها از تهران تا ....چشم انتظار و البته گُشنه بمانیم. به نظرم این هم اختلاس بود و البته دزدی. اختلاسی که برای من باعث «درس عبرت» شد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.