زن 37 ساله با بیان این که نمی توانم بعد از 14 سال زندگی این جملات وقاحت بار را تحمل کنم در حالی که سعی می کرد نگاهش به چهره همسرش نیفتد، گفت: از دانشگاه که دانش آموخته شدم همه عشق ام تدریس بود به همین دلیل در یکی از مراکز آموزشی مشغول کار شدم تا این که «نعیم» به خواستگاریم آمد. سینی چای را که مقابل اش گرفتم گویی قلب ام از تپش باز ایستاد چنان برق چشمان او وجودم را لرزاند که بی اختیار به او خیره شدم. صدای مادرم رشته افکارم را برید...
سیمای زیبا و ادب «نعیم» از یک طرف و تحصیلات و شغل خوب او از طرف دیگر توجه مرا جلب کرد انگار همان کسی را می دیدم که مدت ها منتظرش بودم. مهرش در دلم نشست و دیگر نتوانستم نگاهم را از چهره اش بدزدم.

همه چیز در همان مجلس خواستگاری لو رفت و همه فهمیدند که من یک دل نه صد دل عاشق او شده ام. پدرم طرز فکر پدر و خانواده نعیم را نپسندید و چندان رضایتی به ازدواج ما نداشت اما من به خودم زحمت ندادم حتی علت نارضایتی پدرم را جویا شوم چون معتقد بودم پدرم وسواس به خرج می دهد. خیلی زود قدم به خانه بخت گذاشتم و صاحب دو فرزند زیبا شدم.

نعیم که شغل دولتی داشت مدتی بعد مدیرکل اداره شد. هر روز وضع مالی ما بهتر می شد، ماشین گران قیمت، منزل بزرگ، ویلا و... خودم را خوشبخت ترین زن روی زمین می دانستم و به همسرم عشق می ورزیدم. به طوری که وقتی هفته ای دو روز برای ماموریت به شهرهای دیگر می رفت، خیلی دلتنگ اش می شدم. 14سال از زندگی مشترک ما می گذشت و گرفتاری های شغلی همسرم بیشتر می شد به طوری که کمتر وقت اش را با من و فرزندانم سپری می کرد.

چند وقت قبل بود که نعیم منزل دوبلکس بزرگ دیگری در یکی از مناطق بالای شهر خرید و آن را به مناسبت سال روز تولدم به من هدیه کرد. نمی دانستم این محبت او را چگونه جبران کنم فقط از خوشحالی اشک ریختم. قرار شد خانه قبلی را اجاره بدهیم به همین دلیل چندروز بعد به خانه جدید نقل مکان کردیم و همان روز صبح دوباره همسرم به ماموریت رفت. هنوز ظهر نشده بود که دخترم بهانه عروسک مورد علاقه اش را گرفت اما تازه یادم آمد که عروسک او در خانه قبلی جامانده است. به اصرار دخترم راهی آن خانه شدم تا عروسک اش را بیاورم. وقتی به آن جا رسیدم با دیدن خودروی همسرم در انتهای کوچه دلشوره ای وجودم را فراگرفت.

به هرچیزی فکر می کردم جز آن که واقعیت داشت. قفل را که گشودم سقف آرزوهایم روی سرم آوار شد، زنی دیگر در کنار همسرم و... نعیم از زمانی که مدیرکل شده بود خانم منشی شرکتش را به عقد موقت خودش در آورده بود. ماموریت ها و مرخصی های زیاد ساعتی اش هم تنها یک بهانه بود اما جمله ای که همه وجودم را شکست این بود که نعیم خود را مردی تنوع طلب معرفی کرد! دیگر این همه وقاحت را ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

باردار شدن دختر 13 ساله در مخفیگاه جوان شیطان صفت + عکس

تجاوز به دختر 14 ساله تهرانی در غیاب مادرش / مرد متاهل به شلاق و تبعید محکوم شد

آرمان بلایی سرم آورد که دیگر نمی توانم باردار شوم / آزاده این پسر جوان را به دادگاه کشاند+ عکس

ناپدید شدن شیطانی نوعروس پس از زندانی شدن داماد بی غیرت!

بهانه عجیب پسر شیطان صفت برای آزار و اذیت دختر دم بخت در تهران

روزنه امید در پرونده «حسین» گمشده / بچه ام را دزدیدند و به دختر نازایشان داده اند! + عکس

اعتراف نادر به قتل وحشیانه زنش در تهران

رامین مزاحم دختر مورد علاقه ام می شد تا اینکه ..! + عکس

تصادف تلخ قطار با فیل+ عکس

قطع دست اتفاقی! + فیلم و تصاویر 16+

دختر آقای بازیگر ایرانی ویلای زیبای پدرش را به فروش گذاشت + تصاویر

پدر بنیتا گفته هایش را در دادگاه پس گرفت + عکس

پدرم مانع فوتبالیست شدم من شد و من تکه تکه اش کردم + عکس و گفتگو با مرد 66 ساله

کشف ترسناک ترین محموله تزئینی / ببینید چه بلای سر جمجمه های واقعی انسان آوردند + عکس

نوعروس محسن بودم ولی فرزاد خواستگار قبلی ام یک روز که تنها بودم به خانه ما آمد و..!

18 دختر برای ازدواج با یک پسر 700 میلیون تومان پول دادند ولی ..!

تجاوز وحشیانه دختر تنها در اتاق هتل + عکس