ماشین پلیس نمی خواهم...! / مادرم مرا رها کرد و وقتی در خانه زن جوان بودم او مرا مجبور کرد تا..!
حوادث رکنا: التماس هایش دل هر انسانی را به درد می آورد، بغضش ترکیده بود و اشک های گرم بر پهنای صورت کوچکش می غلتید در میان هق هق گریه فریاد می زد ماشین پلیس نمی خواهم مادرم را پیدا کنید دوست دارم کنار مادرم باشم من نمی دانم بهزیستی کجاست ولی نمی خواهم از مادرم دور باشم و ...
این ها بخشی از اظهارات کودک 6 ساله ای است که ماموران کلانتری پنجتن او را حیران و سرگردان در خیابان پیدا کرده بودند. او که لباس مناسب زمستانی به تن نداشت و از شدت سرما می لرزید برای دقایقی خود را به بخاری اتاق مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری چسباند و در حالی که اظهار می کرد خیلی گرسنه ام با زبان کودکانه اش گفت: آدرس خانه مان را نمی دانم مادرم وسایل خانه را با وانت به جای دیگری برد من همیشه از مادرم می خواستم برایم اسباب بازی بخرد خیلی دوست داشتم ماشین پلیس Police داشته باشم ولی مادرم هیچ وقت برایم اسباب بازی نمی خرید تا این که چند روز قبل وقتی اسباب و اثاثیه منزل را از وانت پیاده کردند مادرم مرا به بازار Store برد تا برایم ماشین پلیس بخرد.
او گفت: همین جا در کنار خیابان منتظر باش و خودش رفت تا برایم اسباب بازی بخرد. من هم همان جا نشستم و از جایم تکان نخوردم هوا سرد شده بود و من می لرزیدم اما نمی توانستم جای دیگری بروم! گریه ام گرفته بود که زن جوانی نزد من آمد و خودش را دوست مادرم معرفی کرد او گفت آمده است تا مرا نزد مادرم ببرد! من هم به منزل او رفتم ولی مادرم در خانه او نبود. آن زن گدایی می کرد و مرا هم با خودش می برد هوا سرد بود و من لباس گرم نداشتم وقتی راننده ها مرا می دیدند به آن زن پول می دادند. آن زن گاهی بسته های کوچکی نیز به من می داد که آن ها را به در منزل افراد دیگر ببرم و به آن ها تحویل بدهم او خودش هم از دور منزل را به من نشان می داد و مراقب بود تا فرار Escape نکنم ولی او مقدار کمی غذا به من می داد که سیر نمی شدم.
به همین خاطر وقتی برای گدایی به خیابان رفته بودیم و او برای گرفتن پول از یک راننده مرا رها کرد من هم از لابه لای ماشین ها فرار کردم و خودم را به یکی از کوچه ها رساندم هنگامی که به دنبال یک جای گرم می گشتم تا کمی خودم را گرم کنم ماشین پلیس را دیدم و کنار خیابان ایستادم آن ها هم بعد از آن که فهمیدند کسی را ندارم مرا به کلانتری آوردند در این هنگام برقی در چشمان کودک 6 ساله درخشید و به مشاور کلانتری گفت مادر بزرگی دارم که در یکی از روستاهای اطراف منطقه پنجتن زندگی می کند دقایقی بعد به دستور سروان ولیان (رئیس کلانتری پنجتن) کودک مذکور به همراه ماموران پلیس به سوی منزل مادربزرگش رفتند. ماموران پس از ساعتی جست و جو مادربزرگ او را پیدا کردند اما پیرزن نه تنها از دیدن نوه اش خوشحال نشد بلکه گفت پدر او از دنیا رفته و مادرش نیز که اعتیاد شدیدی به مواد مخدر Drugs دارد در مکان نامعلومی زندگی می کند و ...
این گونه بود که به دستور مقام قضایی قرار شد کودک 6 ساله تا پیدا شدن مادرش تحویل بهزیستی شود و ... برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
ردپای یک دختر در پرونده پزشک تبریزی / علیرضا با همکلاسی زنش ارتباط داشت! + عکس
عامل قتل عام در آموزشگاه رانندگی 500 میلیون تومان داد و اعدام نشد + عکس
زن شیشه ای که در خیابان ها برهنه می گشت پس از 6 سال از رفتن به زیر زمین کاوه گفت و ..! + عکس
در خانه دوربین کار گذاشتم و با شرمساری دیدم استاد دانشگاه با زنم ارتباط شیطانی دارد! / دادگاه تهران حکم رجم داد ولی ..!
قاتل قبل از محاکمه در دادگاه تهران به خاطر ایدز در زندان جان سپرد + عکس
فوری / شلیک مرگبار یک اغتشاشگر به 4 مامور پلیس / یکی از ماموران شهید شد
4 ماه عروسی کرده بودیم، سر زده به محل کار زنم رفتم و او را با همکار مردش در شرایط بدی دیدم و ..!
فیلم لحظه ضربه مرگبار و شدید در دعوای خیابانی چند مرد جوان + عکس
توضیحاتی درباره منشا پیامهای سایبری درباره اغتشاشات از زبان شمخانی
شهادت یک مامور نیروی انتظامی در نجف آباد
نقشه زشت خواهر داماد برای نوعروس / راز شعرهای عاشقانه داماد برای دختر خاله اش
ارسال نظر