14 ساله بودم که زن دوم مرد 50 ساله زشت شدم تا اینکه!!!
رکنا: در یک خانواده فقیر، تنگدست و پرجمعیت بزرگ شدم، پدرم در زمینهای کشاورزی مردم کارگری میکرد و مادرم به بچههای قدو نیم قدش میرسید و فرصت اینکه بخواهد از لحاظ عاطفی فرزندانش را تامین کند نداشت، پدرم مدام دنبال بدبختی و سیر کردن شکم عائلهاش بود. در کل آدم کمحوصله و بیاعصابی بود. هر وقت خسته و عصبانی از سر کار به خانه برمیگشت همه ما را به باد فحش و کتک میگرفت.
من فرزند سوم خانواده بودم و پنج تا خواهر و برادر دیگر هم داشتم. سیر کردن شکم بچهها آن هم فقط از طریق دستمزد بخور و نمیر کارگری سخت بود. متوجه بودم که چقدر پدرم رنج میکشد و کاری هم از دست ما بر نمیآید. تحصیلاتم را فقط توانستم تا پنجم ابتدایی ادامه دهم چون پدرم گفته بود نمیتواند خرج تحصیلمان را بدهد.
پدرم هر دو خواهر بزرگترم را پشت سر هم از سر ناچاری و به اجبار شوهر داد و روانه خانه بخت کرد، برای اینکه نانخور اضافی کم شود.
فقط 14 بهار از عمرم را سپری کرده بودم که سر و کله خواستگاری سمج پیدا شد و پدرم در واقع مرا به او فروخت. خواستگارم مردی 50 ساله بود و به دلیل اختلاف با همسرش و چزاندن او، فیلش یاد هندوستان کرده بود و قصد تجدید فراش داشت.
از همان لحظه فهمیدم تارو پود زندگی مرا با سیاهبختی بافتهاند. سنم کم بود و پدرم کوچکترین توجهی به مخالفتم نکرد. از سر نداری و بدبختی مجبور شدم زن مرد 50ساله بشوم که جای پدرم بود، از قیافهاش متنفر بودم و از او میترسیدم.
زمانی که پا به خانه این مرد گذاشتم آغاز تیرهروزی و بیچارگیام بود. او از زنش خیلی میترسید و من از هر دویشان وحشت داشتم. همسرش مرا مجبور میکرد تمام کارهای خانهاش را انجام دهم و اگر حرفی میزدم مرا کتک میزد، هر وقت از ظلمهای زنش برایش میگفتم نهتنها توجه نمیکرد، بلکه بیشتر نمک روی زخمم میپاشید.
شبها تا صبح گریه میکردم. طوری که متکایم از اشکهایم خیس میشد و او همچنان در خواب غفلت به سر میبرد. دلم میخواست بمیرد. هیچ انگیزهای برای زندگی نداشتم و فقط مانند مرده متحرک دستورات زنش را اجرا میکردم و دم نمیزدم.
تمام روزهایم سیاه بود و هیچ روزنه امیدی نداشتم. به فکر راهی بودم تا بتوانم خودم را از آن جهنمی که پدرم باعث و بانیاش بود، خلاص کنم. منتظر بودم در فرصتی مناسب نقشهام را عملی کنم.
دلهره عجیبی داشتم. از طرفی هم خوشحال بودم که از آن خانه نکبتی و اهلش خلاص میشوم. صبر کردم تا شب شود و اهل خانه بخوابند. وقتی صدای خروپف شوهرم بلند شد فهمیدم به خواب عمیق فرورفته، وسایلم را برداشته و از خانه وحشت، بیرون زدم و خودم را به خیابان رساندم، تا ساعتها در خیابان سرگردان بودم. در پارک نشسته بودم و به آینده مبهم خود فکر میکردم که ناگهان دستی بر سرم کشیده شد. نگاهم را برگرداندم به سمتش، پیرزن مهربانی آن موقع شب در پارک بود. گفت دخترم چرا ناراحتی؟
نمیدانم چه شد که داستان زندگیام را برایش تعریف کردم! ناراحت شد و گفت: بمیرم الهی چقدر زجر کشیدی!!! گفت تنها زندگی میکند و خوشحال میشود همراهش به منزلش بروم.
چون جایی را نداشتم قبول کردم ولی با ترس و لرز!! او پسر وکیلی داشت و قرار شد وکالت مرا به عهده گرفته و برای جداییام از شوهر بیرحم اقدام قانونی کند. هرچند تا قبل این از لطف و رحمت الهی ناامید بودم، ولی فهمیدم خدا جای حق نشسته و به بندههایش نظر میکند. بالاخره با کمک وکیلم توانستم از شوهرم جدا و برای همیشه از شرش راحت شوم.
چند ماه بعد از جدایی پسر یکی از اقوام پیرزن مرا دید و ابراز علاقه کرد. او پسر خوبی بود همراه خانوادهاش برای خواستگاری آمدند. الان یک سال است که ازدواج کردیم و خدارا شکر زندگی خوبی داریم. پس از سختیهای زیاد آرامش واقعی را بهدست آورده و همه این خوشبختی را لطف خدا میدانم.
عواقب تلخ فرار Escape از خانه
کارشناس مشاوره در اینباره میگوید: در ازدواجهای اجباری که بر اساس جبر و بدون اختیار صورت میگیرد، آسیبهای زیادی نهفته است که با گذر زمان آشکار میشود. در ماجرای مورد نظر که فقر و تنگدستی عاملی برای چنین ازدواجی بوده، والدین بدون نظرخواهی از فرزندان و برای رهایی و کم شدن بار زندگی، دست به چنین اقدامی زدند. همچنین بدون در نظر گرفتن فاصله سنی، فرزند خود را مجبور به زندگی با مرد 50 ساله کرده و در واقع سند تیرهبختی فرزند خود را امضاء کردند.
دختر نوجوان از زمانی که پا به آن خانه گذاشت فکر رهایی و فرار را در سر میپروراند و فقط گذر زمان میتوانست دردهای او را التیام دهد و در پی نقشهای برای فرار بود. بعد از فرار شاید اگر آن پیرزن سر راهش سبز نمیشد سرنوشت طور دیگری برایش رقم میخورد، لذا باید در نظر داشت که بعد از فرار دختران آسیبهای زیادی متوجه آنها میشود و از آنجا که سرپناهی ندارند مجبور به قبول هر تعارفی میشوند. در این میان افراد سودجو که در پی شکار چنین افرادی هستند از موقعیت استفاده کرده و از این دختران برای مقاصد شوم خود استفاده میکنند. اعتیاد، توزیع مواد مخدر، روابط نامشروع از عواقب فرار دختران است. دختران فراری روی بازگشت به خانه را نداشته و تن به هر ذلتی میدهند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
بازسازی صحنه شکنجه مرگبار «اهورا» در خیابان لاکانی رشت + فیلم و عکس
نقشه زن شوهردار برای پایان دادن به ارتباط پنهانی با پدرام / برادر زن آریشگر به دام این زن افتاد و !!! + عکس
واکنش کم نظیر رییس حوزه قضایی خمام به قتل اهورا
زنم با مرد غریبه ای ارتباط پنهانی دارد / پیامک ها راز سیاه مینا را برملا کرد
پرستار شیطان صفت به جسد زن جوان در سردخانه هم رحم نکرد! +عکس
قاتل اهورا 20 روز دیگر اعدام می شود
با آزاده تفاهم نداشتم ولی 18 سال دوست بودیم! / گفتگو با قاتل بی رحمی که دختر جوان را مُثله کرد +عکس و فیلم
اقدام عجیب دزد با لباس زنانه در خانه مرد پولدار در زعفرانیه + عکس
این زن کوهنورد در اسارت طالبان 3 بار باردار شد و!!! / شوهر این زن هم گروگان بود + عکس
تفاوت های مهم عقد موقت با دائم برای زنان
دختر 27 ساله ایرانی وزیر علوم شد! + عکس
۶ ماه حبس برای داریوش خواننده معروف
اعتراف هولناک دکتر شیطان پرست به آزار وحشیانه 137 زن و ختر جوان+عکس
آخرین وضعیت پدربزرگ اهورا بعد از حادثه دیشب + عکس
8 سال با شاهرخ دوست بودم تا اینکه ازدواج کردیم ولی کاش دوست می ماندیم!
تجاوز دانیال به سعیده و سارا دوست های صمیمی دوست دخترش در برابر دوربین
مردی خودروی خود را مقابل پلیس اهواز آتش زد + فیلم
14 ساله بودم که زن دوم مرد 50 ساله زشت شدم تا اینکه!!!
دختر همسایه را مخفیانه عقد کردم و حالا!!!
گفتگو با جوانی که پیرزن تهرانی تجاوز کرد + فیلم و عکس
ارسال نظر