رفتار تحقیرآمیز در شب عروسی خواهرم مرا به خرابه کشاند
رکنا: بچه تهتغاری خانه بودم. برادر بزرگ و دو خواهرم سر و سامان گرفتهاند. البته جشن ازدواج یکی از خواهرانم یک سال و نیم قبل برگزار شد. شب عروسیاش کادویی خریدم و به تالار رفتم.
برادرم با دیدن من یک اسکناس به دستم داد و با لحنی تحقیرآمیز گفت: بیا. گورت را گم کن و برو تا خانواده و فامیل تو نکبتی را اینجا نبینند.
با شنیدن این حرف، به گریه افتادم و برگشتم. پسرخالهام شاهد این صحنه بود. او بیآنکه بدانم، تعقیبم میکرد. به خرابهای رفتم. تصمیم داشتم به زندگیام پایان دهم، اما او در آخرین دقایق به دادم رسید.
پسرخالهام فرشته نجاتم شد و با کمک و راهنمایی او و کمک یک درمانگر، اعتیاد خودم را پاک کردم. من به زندگی برگشتم و روزبهروز حالم بهتر شد. کاری پیدا کردم و زن گرفتم.
امروز در حال قدم زدن در خیابان بودم که یک سارق و همدستش کیفدستیام را قاپیدند. با کمک ماموران کلانتری۴۲ دو سارق را دستگیر کردیم. یکی از آنها همان دوست خلافکاری است که چند سال قبل معتادم کرده بود. غرق در اعتیاد شده بود و آنقدر خودش را باخته بود که در نگاه اول، او را نشناختم. دلم برایش میسوزد.ای کاش می توانستم برایش کاری کنم تا از این منجلاب نجات پیدا کند.
من از خانوادهها میخواهم مراقب تنهایی و افسردگی بچههای تهتغاریشان باشند. خواهران و برادرانم سر خانه و زندگی خودشان بودند و من با پدر و مادر پیری که حوصله شنیدن صدایم را هم نداشتند زندگی میکردم. اگر احساس تنهایی نمیکردم، آن بلا سرم نمیآمد. خدا خیرش بدهد پسرخالهام را.
امیدوارم دوستم نیز بتواند خودش را از منجلاب اعتیاد نجات دهد و دست از خلافکاری بردارد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
متین نیشابوری
ارسال نظر