زن جوانی که نیمه شب سوار ماشینم شد، زندگی ام را سیاه کرده است!
رکنا: اعصابم خرد شدهبود. از خانه بیرون زدم. ساعت حدود ١١:٣٠شب بود. نمیدانستم کجا بروم. چند دقیقه بعد، خانمی جوان را به عنوان مسافر سوار کردم.
بیمقدمه با من خودمانی شد و صحبتهایمان گل انداختهبود. برایش درددل کردم و گفتم همسرم اذیتم میکند. او را جلوی خانه مادرش پیاده کردم.
آن شب توی ماشین خوابیدم و صبح رفتم سر کار. زن غریبه که شماره تلفنم را گرفتهبود زنگ زد. اصرار داشت برای نهار به یک رستوران برویم و همدیگر را ببینیم. از این کار احساس خوبی نداشتم و دچار عذاب وجدان شدهبودم. گفتم من اهل این حرفها نیستم و دست از سرم بردار.
ظهر به خانه برگشتم. مرضیه هنوز قهر بود و جوابم را نمی داد. نشستهبودم و تلویزیون نگاه میکردم که تلفنم زنگ خورد. زن غریبه بود و میگفت باید با من حرف بزنی. گوشی را قطع کردم. چندبار پشت سرهم تماس گرفت. مرضیه حساس شدهبود. جلو آمد و گوشی را از دستم کشید. او با دیدن پیامک های زن جوان شاکی شدهبود. میگفت این زن چه رابطهای با تو دارد و اصلا دیشب کجا بودهای و... .
جر و بحثمان بالا گرفت و کارمان به قهر و کلانتری کشید. مرضیه دچار سوءتفاهم شدهاست. اختلافهای کشدار ما به خاطر نوع رفتار او با خانواده من است. به مادر و پدرم احترام نمیگذارد و با خواهران و برادرانم رفتوآمد نمیکند. مشکل دیگر ما وضع مالی باجناقم است. مرضیه مرا با او مقایسه میکند و سرکوفت میزند. هرموقع از قناعت حرف میزنم، مسخرهام میکند. خسته شدهام.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر