پدرزن ثروتمندم نوکر می خواهد نه داماد
رکنا: مردی برای فرار از سختگیری های پدرزن ثروتمندش چاره ای جز طلاق ندید.
آرزوها و رویاهای فرزین برای زندگی در باغ پدرزنش، درست شش ماه بعد از ازدواج با مینا رنگ باخت.
فرزین که تصور میکرد بعد از ازدواج در باغ بزرگ پدرزنش زندگی خوب و آرامی در کنار همسرش خواهد داشت، وقتی شرایط و ضوابط زندگی در آن باغ را دید، آن قدر خسته شد که تصمیم گرفت برای همیشه از همسرش جدا شود. مرد جوان که از زندگی با قوانین و مقررات پدرزنش خسته شده بود، درباره ماجرای زندگی اش به قاضی Judge شعبه 268 دادگاه خانواده تهران گفت: روزی که با مینا آشنا شدم، فهمیدم پدر ثروتمندی دارد. مینا در یک باغ بزرگ که متعلق به پدرش بود زندگی میکرد و به من هم گفت که بعد از ازدواج باید در همان باغ زندگی کنیم. آنجا آن قدر بزرگ و باشکوه بود که بدون هیچ حرفی این مساله را پذیرفتم و مخالفت نکردم. بجز ما دو خواهر و یک برادر مینا هم در آن باغ واحدهای جداگانه زندگی میکردند. آن قدر از بابت این موضوع خوشحال بودم که دلم میخواست هر چه زودتر زندگیام در آن باغ که بیشتر شبیه به قصر بود آغاز شود. تا اینکه بالاخره جشن عروسی برپا شد و ما زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. تصور میکردم که زندگی آرامی داشته باشم اما درست از همان روز اول ازدواجمان متوجه شدم که اشتباه میکردم.
درست روز اول زندگی مشترکمان صبح زود ما را از خواب بیدار کردند و گفتند باید سر میز صبحانه در خانه پدرزنم برویم. خیلی تعجب کردم. دوست داشتم آن روز با همسرم در خانه تنها باشیم و خودمان صبحانه بخوریم، ولی مینا گفت که اگر نرویم پدرش ناراحت میشود. قبول کردم و به خانه پدرزنم رفتیم، اما نمیدانستم که این قانون Law هر روز در آن باغ اجرا میشود.
از روزی که با مینا ازدواج کرده ام حتی یک بار هم در خانه خودمان و به تنهایی صبحانه یا حتی شام نخوردهایم. پدرزنم ما را مجبور میکند که سر ساعتی مشخص دور میز او جمع شویم و همگی با هم غذا بخوریم.
جالب اینجاست که چند بار گرسنه نبودم و دلم نمیخواست غذا بخورم، اما مینا و بقیه گفتند اگر سر میز نرویم پدرزنم ناراحت میشود و این کار را توهین به خودش تلقی میکند. خیلی از این رفتارها تعجب میکردم. اینکه نمیتوانم برای خودم زندگی کنم و در خانه خودم راحت باشم برایم عجیب و غیرقابل تحمل بود. حتی اگر میخواستم در خانه خودم مهمانی Party برپا کنم، با اجازه پدرزنم انجام میشد.
شش ماه است که حتی برای خوردن آب هم باید طبق قانون پدرزنم عمل کنم. دیگر از خودم هیچ ارادهای ندارم. هرکاری میخواهم انجام دهم باید سر ساعت مشخص و طبق خواسته پدرزنم باشد. من هم خسته شدم و از مینا خواستم که مستقل زندگی کنیم ، ولی او قبول نکرد، برای همین تصمیم به جدایی گرفتم.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی، من نمیتوانم چند سال زندگی طبق قانون پدرم را کنار بگذارم. پدرم همه چیز را در اختیارمان قرار داده و در مقابلش تنها ذرهای احترام به خواستههایش را میخواهد، اما فرزین این را هم از او دریغ میکند. برای همین من هم دیگر نمیخواهم در کنار چنین مرد قدرنشناسی زندگی کنم.
در پایان نیز رسیدگی به این پرونده به جلسه آینده موکول شد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ازدواج با خانواده های مرفه و سطح بالا عرف و قوانین خاص خودش را دارد , مردی که به خواستگاری چنین دختری می رود دانسنه یا ندانسته و بطور ضمنی بر آن شرایط مهر تایید زد ه است . چنانچه هر گلی خار هم دارد و به قول قدیمی ها هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد .بهتر آن بود که این دوست عزیزمان قبل از ازدواج با چنین خانواده ای, از مشاوره با متخصص امر خانواده بهره مند گشته تا امروز کانون زندگیشان به چالش کشیده نمی شد.
بابا برو خدا رو شکر کن پدر زنت پولداره باهاش بساز