امان از بیکاری، بی پولی، بی فکری، جهالت، حماقت، در به دری و ... وقتی کسب و کاری نباشد و یا باشد و کساد شود، بیکاری به سراغ آدم می آید و طبیعتا بیکاری هم بی پولی را در پی دارد و آدم بی پول هم برای تأمین معاش خود و خانواده اش هزار فکر و خیال به سرش می زند، مخصوصا اگر بفهمد با اندک زحمتی، پول زیادی نصیبش می شود، دیگر به خوبی و بدی و درستی و نادرستی آن، کاری ندارد؛ اما در عوض عواقب کارهای زشت و خلاف با آدم کار دارد!!!

مهدی و مسعود ماه هاست بیکارند، کار و کاسبی کساد شده و بیکاری و بی پولی هم فشار می آورد، شکم گرسنه زن و بچه هم این چیزها را نمی داند؛ به قول خودشان تا الان به هر دری هم که زده اند، فایده ای نداشته، البته اگر کاری هم پیدا شده، با شرایط آنان که چند سالی است کارهای پیمانکاری ساختمان را انجام می دهند، جور در نمی آید.

چند کوچه بالاتر محمود آقا زندگی می کند، او که کارمند یکی از ادارات دولتی بوده، چندسالی است که بازنشسته شده و به همراه همسرش -که او هم بازنشسته آموزش و پرورش است- به تنهایی زندگی می کنند.

آنان اکنون از پاداش پایان خدمتشان که ثمره و دسترنج یک عمر کار و تلاش است، بهره مند شده اند که پس از سر و سامان دادن به زندگی تنها فرزندشان، در کنار هم روزهای خوشی را سپری می کنند.

مهدی، مانند خیلی از اهالی محل، این موضوع را می دانست،.بیکاری و بی پولی و البته حماقت، موجب شد افکار و وسوسه های شیطانی این بار به سراغ مهدی و مسعود بیاید.

نزدیکی های اذان ظهر بود که زنگ خانه به صدا درآمد، محمود آقا، گوشی را برداشت و فهمید که پستچی است، بنابراین برای گرفتن نامه به در خانه رفت.

لحظاتی پس از گشودن در منزل، مردی که خود را پستچی جا زده بود، وقتی که دید کوچه خلوت است، با گرفتن یقه پیراهن محمود آقا، او را به زور به داخل حیاط هل داد و به دنبال وی، مرد دیگری که نقاب بر چهره داشت وارد شد و با تهدید اسلحه از محمود آقا خواست که به داخل منزل برود، آنان با توسل به زور و تهدید اسلحه مبلغ 30 میلیون تومان (چک پول و وجه نقد ) به همراه گردنبند و طلاهای دیگر همسرش را دزدیدند و به سرعت از محل متواری شدند.

کارآگاهان در بررسی محل حادثه، تنها یک جلد دفتر 100 برگ فنردار که از سارقان به جا مانده بود، پیدا کردند که محتوای دفترچه نشان می داد مربوط به دروس پیش دانشگاهی است و به جز یک برگ دست نوشته و چند شماره تلفن که بر صفحات اولیه آن نوشته شده بود، مطلب مهم دیگری نداشت.

مأموران آگاهی پس از شنیدن اظهارات همسر محمود آقا، به نکته دیگری پی یردند و آن اینکه، او دیده بود خراشی در قسمت چپ بالای سینه یکی از سارقان وجود دارد که عمق خراش ناشی از زخم چاقو و یا وسیله تیز دیگری به نظر می آمد.

با توجه به حساسیت موضوع و ایجاد جو نا امنی در منطقه، شناسایی و دستگیری سارقان به طور ویژه در دستور کار قرار گرفت؛ بنابراین سروان شکیبایی به همراه ستوان ذکایی و ستوان خلیلی مأمور رسیدگی به این پرونده شدند.

در بررسی از چهره نگاری سارقان، مشخص شد که یکی از سارقان نقاب بر چهره داشته و با بازسازی چهره نفر دیگر هم نتیجه ای به دست نیامد.

بنابراین شناسایی متهمان پرونده، منوط به دنبال کردن دو سرنخ بدست آمده بود؛ با تحقیقات و استعلاماتی که از اداره مخابرات و همچنین آموزش و پرورش منطقه به عمل آمد. نهایتا مشخص گردید که دفترچه متعلق به فردی به نام حسن .ج می باشد، وی در این خصوص اظهار داشت که این دفترچه را چهار سال قبل پس از قبول شدن در کنکور به یکی از دوستانش که می خواسته کنکور امتحان بدهد، داده است.

سپس تحقیقات بیشتر نشان داد که چون این دفترچه درسی بوده، چندین دست چرخیده که باتحقیقات وسیع و تلاشهای شبانه روزی کارآگاهان بالاخره نفر پنجمی که این دفترچه به او رسیده بود، پیدا شد .

این بار مأموران اداره آگاهی امیدوار بودند که از طریق او بتوانند ردی یا نشانی از سارقان به دست بیاورند که فرد مورد نظر با دیدن دفترچه خوشحال شد و گفت که مدتی است آن را گم کرده و از این بابت ناراحت و نگران بوده است چرا که این دفترچه  به عنوان امانت نزدش بوده و برای آمادگی جهت کنکور بدان نیاز داشته است.

وی در خصوص گم شدن دفترچه گفت که یک روز برای تماشای مسابقه فوتبال به زمین فوتبال محل رفته بودم و دفترچه نیز همراهم بود، پس از پایان بازی به جهت شلوغی یادم رفت دفترچه را بردارم و بعدا هم که برگشتم اثری از آن نبود و تا به امروز هم از آن بی خبر بودم.

وقتی دامنه تحقیقات و بررسی پرونده به این مرحله رسید، هر چند که کارآگاهان از طریق بررسی سرنخ اول به نتیجه نرسیدند، اما با فرضیات مختلفی نیز روبرو شدند؛

- سارقان برای چه منظور چنین دفترچه ای را به محل سرقت Stealing برده اند؟ - آیا افراد مرتبط با دفترچه با سارقان ارتباط و یا همکاری داشته اند؟ - اگر ارتباطی وجود نداشته، پس دفترچه مذکور دست آنان چه می کرده؟

- آیا ماندن دفترچه در محل حادثه، عمدی و برای رد گم کردن بوده است؟

اینها و خیلی از این فرضیات، تنها بخشی از سوالاتی بود که کارآگاهان دنبال کردند که البته هیچ کدام به نتایج مشخصی نرسید.

با عقیم ماندن پیگیری فرضیات مذکور و سرنخ اولیه ماجرا، بررسی روی سرنخ دوم در دستور کار قرار گرفت و کارآگاهان مجددا تلاشها و تحقیقات فنی و پلیسی خویش را از سر گرفتند.

برابر اظهارات شاکی و همسرش، آنان روابط خوبی با خویشاوندان و اهل محل داشتند و به فرد یا افرادی نیز مشکوک و یا مظنون نبودند، بنابراین شواهد و قراین نشان می داد که سارقان با شناسایی و علم و آگاهی نسبت به وضعیت مالی شاکی، به سراغش رفته و انگیزه سرقت نیز به جز مسائل مالی چیز دیگری نبوده، موضوع دیگر اینکه محل گم شدن دفترچه چند کوچه بالاتر از منزل شاکی بود، بنابراین این احتمال می توانست وجود داشته باشد که فردی که دفترچه را برداشته از اهالی محل باشد.

با لحاظ قرار دادن احتمالات فوق، کارآگاهان با مشخصاتی که از چهره یکی از سارقان داشتند و نشانه بریدگی در سینه یکی از آنان وجود داشت در خصوص شناسایی آنان از افراد محل تحقیقاتی به عمل آوردند.

نتایج بررسی ها نشان می داد که نشانه بریدگی در سینه یکی از سارقان با مشخصاتی فردی که چنین نشانه ای را در سینه اش داشت و اتفاقا در نزدیکی محل حادثه Incident و منزل شاکی زندگی می کرد، مطابقت دارد.

در تحقیقاتی که در رابطه با فرد مظنون انجام شد، مشخص گردید که وی کارهای پیمانکاری ساختمانی انجام می دهد و مدتی است سرکار نمی رود و زخم سینه اش هم ناشی از درگیری با یکی از کارگران ساختمانی است.

با توجه به اینکه مشخصات وی با متهم پرونده تقریبا همخوانی داشت و از طرفی آثار زخم در ناحیه سینه به تنهایی نمی توانست مدرکی علیه وی باشد، لازم بود که با نامبرده، با فنون و ترفندهای پلیسی رفتار شود.

بنابراین کارآگاهان، ابتدا وی را به بهانه سرقت موتورسیکلت به اداره آگاهی احضار نمودند و پس از آن، ترتیبی اتخاذ داده شد که همسر شاکی در حالی که به صورتش نقاب باشد جهت شناسایی فرد مظنون، با وی روبرو شود.

پس از شناسایی و تأیید مشابهت زخم سینه فرد مظنون با فرد سارق، مأموران اداره آگاهی تحقیقات و بازجویی های علمی –پلیسی مختلفی از وی نمودند که نهایتا فرد مظنون لب به اعتراف گشود و در خصوص نحوه سرقت و معرفی همدستش توضیحاتی ارائه داد:

یک روز با رضا در خانه نشسته بودیم که ناگهان به ذهنم رسید که در نزدیکی محل ما فردی به نام محمود آقا زندگی می کند و وضعیت مالی خوبی دارد و از قرار معلوم به جز همسرش کسی دیگری در خانه نیست، ضمن اینکه منزلشان در محله خلوتی واقع شده بود.

خلاصه وسوسه های شیطانی کار خودش را کرد و من و رضا نقشه ای طراحی کردیم مبنی بر این که رضا به عنوان پستچی در خانه شان را بزند و من هم بخاطر اینکه شناسایی نشوم با نقاب بر چهره و با اسلحه به دنبال رضا وارد خانه شوم. بنابراین اسلحه ای را بصورت قاچاقی تهیه و برای اجرای نقشه اقدام کردیم.

- دفترچه ای که در منزل شاکی جا گذاشته اید، از کجا و یا از چه کسی گرفته اید و برای چه منظور به محل سرقت برده بودید؟

- روزی که برای سرقت داشتیم به محل مورد نظر می رفتیم، بطور اتفاقی دیدم که دفترچه ای در کنار زمین فوتبال افتاده، یک لحظه به فکرم رسید که معمولا پستچی برای تحویل پاکت یا محموله و گرفتن امضاء، دفترچه ای با خودش همراه دارد، به همین خاطر دفترچه را برداشتم.

- آیا به عمد و یا برای رد گم کردن، دفترچه را در محل سرقت جا گذاشتید؟

- خیر، چون به ظاهر برایمان اهمیتی نداشت، با خود نبردیم.

- پولها و طلاهای مسروقه را چه کار کردید؟

- پولها را میان خودمان تقسیم کردیم و طلاها را در یک مغازه طلافروشی به نصف قیمت فروختیم.

پس از اظهارات مهدی ( متهم ردیف اول پرونده) شناسایی و دستگیری همدست وی (رضا) و خریدار اموال مسروقه نیز در دستورکار قرار گرفت که پس از مدتی افراد مذکور شناسایی، دستگیر و همراه متهم ردیف اول پرونده، روانه زندان Prison شدند. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

علیرضا صالحیان

 

وبگردی