روایت مجری خبرساز از بلاهایی که بر سرش آمد! / فرزاد حسنی سکوتش را شکست !

فرزاد حسنی:

* (در پاسخ به اینکه چطور می‌شود وارد اجرا و گویندگی رادیو شد): «وقتی بچه بودم اولین بار با اقای جمشید مشایخی درباره آینده حرفه‌ایم صحبت کردم. آن زمان خیلی رایج بود که نشریات ارتباط تلفنی با هنرمندان می‌گذاشتند‌. در آن تماس آقای مشایخی تحصیلات آکادمیک را به من پیشنهاد کرد و از من پرسید چرا می‌خواهم این کاره بشوم. حالا هم من از افرادی که می‌خواهند وارد این حرفه بشوند همین را می‌پرسم؛ اینکه چرا می‌خواهید وارد این کار بشوید؟ همین که یک صدای قشنگ از رادیو شنیدی؟ همین که گویندگی و بازیگری یک پز اجتماعی داشت؟ یا بقیه بلایا و مشکلاتش را می‌دانید؟

* من هرچه زجر در زندگی کشیدم و هرچه بلا سرم آمده بخاطر کارم بوده. من اگر آدم معروفی نبودم و در این کار نبودم این بلاها که می‌تواند یک کوه را خم بکند سرم نمی‌آمد. پس مهم است که بدانید چرا می‌خواهید وارد این فضا بشوید و چگونه و از کجا میخواهید وارد بشوید.»

* (درباره اینکه چرا کلاس و دوره‌های گویندگی و اجر برگزار نمی‌کند):«در  قلب هر کسی که در این کلاس‌ها شرکت می‌کند این است که برود پشت میکروفن یا جلوی دوربین و چون تضمینی برای این اتفاق نیست، از نگاه دینی خودم پولش شبهه‌ناک است. درسته من بابت آموزش یک علم دارم پول می‌گیرم اما  این ناگفته قرارداد است و  عنصر پنهانی است که مکتوب نمی‌شود.»

* (درباره بازنشر گفت و گویش با علی شادمان همزمان با پخش «یاغی» و دلیل موفقیت آن گفت و گو هم):«وقتی با کسی گفت و گو می‌کنید خیلی مهمه  که با او ارتباط روحی برقرار کنید. باید با موج قلبی و فکری آدمی که حرف می‌زنید آشنا باشید. در آن گفت و گو من خیلی نزدیک علی نشستم و علی آنجا تقریبا تو بغل من هست و من باید فضایی برای بچه‌ایی که اولین بار آمده تلویزیون ایجاد می‌کردم که احساس امنیت کند در نتیجه به او بیش از پیش نزدیک شدم و می‌خواستم احساس آرامش کند.

* هرچند این روزها گفت و گو را سخت کردند. اگر گفت و گویی نمی گیرد و جذاب و ماندنی نمی‌شود برای این هست که این کار را ساده سازی می‌کنیم. در یک تحریر، اوج، حرکت و فرود هزاران راز نهفته است. رازش فقط دکور قشنگ و نور قشنگ و لباس قشنگ و هوچی‌گری و جیغ و پول و تبلیغ در صفحات پرحاشیه نیست.»