در چنین روزی در سال 1914
پدیدهای که جنگ و نفرت را در روز کریسمس شکست داد
رکنا: کریسمس 1914، 6 ماه پس از ترور دوک اعظم اتریش، فرانتز فردیناند، اروپا در یکی از وحشیانهترین درگیریهای تاریخ بشر قفل شده بود. اما یک بازی فوتبال که اسرار آمیز ترین بازی تاریخ فوتبال در تاریخ است در جنگ اول جهانی وقفه انداخت و البته فوتبال جذابی به نمایش درآمد.
به گزارش رکنا، این یکی از اسرار آمیز ترین مسابقات در تاریخ فوتبال است ولی هنوز هویت بازیکنانش ناشناخته مانده و نتیجه نهایی مسابقه محل بحث است. حتی اوضاع و احوال و شرایطی که چنین مسابقهای در آن سر گرفت به شکل رازآمیزی دفن شده یا درحد حدس و گمان و تبلیغات باقی مانده است. منظور مسابقه فوتبال یا رشتهای از مسابقات فوتبال افسانهای است که روز کریسمس 1914 در جبهه غربی جنگ جهانی اول انجام گرفت.
این مسابقه هیچ تاثیر عملی بر سیر تحول بازی فوتبال نگذاشت و کمکی هم به پایان گرفتن جنگ نکرد ولی وقایع مربوط به آتشبس کریسمس به خاطر بار انسانی و بارقه برونرفت از دل یکی از غیرانسانیترین برخوردها در خاطرهها ماند. در سراسر آن روز نجابت به ناگاه در شرایطی نانجیبانه پدیدار شد، چنانکه سر آرتور کونان دویل، آتشبس کریسمس را چنین توصیف میکرد: «اپیزودی انسانی در میان تمام قساوتهایی که حافظه جنگ را لکهدار کردهاند».
به گزارش شفقنا، در آستانه سال نوی میلادی 1914 رونامه گاردین نامهای رسمی از یک سرجوخه گمنام را منتشر کرد که جزئیات جالبی در بر داشت: «یک افسر (انگلیسی) یک باواریایی را ملاقات کرد، سیگاری کشید و با او در نیمه راه بین 2 خط گپ و گفتی داشت. بعد چند مرد دیگر در همان جهت از او پیروی کردند و امروز حقیقتا صلح برقرار شده است. مردان (2طرف) در کنار هم قدم میزدند و با قوطی حلبی گنده گوشت گاو مسابقه فوتبال به راه انداختند».
چنین پیداست که مسابقات فوتبال فیالبداهه در طول خط مقدم تسری پیدا کردند آن هم با کیفها، قوطیها و پیراهنهایی که به جای توپ مورد استفاده قرار میگرفتند. «گوستاو رابینشام» از هنگ دوم وستفالن نوشت: «شوق انگلیسیها از آتشبس دوچندان است چون آنها دوباره میتوانند فوتبال بازی کنند». اما یک مسابقه بهطور ویژه نظر ما را به خود جلب میکند. مسابقه مورد سوال بین هنگ سلطنتی ساکسون آلمانها و تفنگداران دریایی اسکاتلندی با عنوان «های لندرز» (کوهنشینان) برگزار شد که در گزارش رسمی روزانه جنگ هنگ صد و سی و سوم ساکسون به جزئیاتی از آن اشاره شده است. از جمله اینکه چگونه یک اسکاتلندی یک توپ فوتبال درست کرد و «این تا برقراری یک مسابقه فوتبال قانونی پیش رفت». با اینکه نتیجه نهایی بسیار از قطعیت به دور است ولی حساب و کتابهای هر دو طرف با آنچه یک سرباز آلمانی گمنام نوشته مطابقت میکند: «ما با کلاههایمان هم گل میزدیم. تیمها به سرعت برای یک مسابقه روی گل و لای یخ زده مستقر شدند و فریتزیها (آلمانها) 2-3 تامیها (انگلیسیها) را شکست دادند». حساب و کتابهای همزمان نشان میدهد که آلمان در اغلب مسابقات برگزار شده در آتشبس، فوتبال بهتری ارائه داده، اگرچه در پیروزی بریتانیا در یک نبرد تردیدی وجود ندارد.
در سال 2000، دختر کاپیتان تیم بریتانیایی، سرجوخه بیل تاکر، جامی را که پدرش برده بود یعنی یک لیوان بزرگ آلمانی، به موزه جنگ در لندن اهدا کرد.
به گزارش شفقنا، نامههای سربازان دخیل در آن کمکمان میکنند تا پیدایش یک راز فراگیر پیرامون آتشبس کریسمس را تجسم کنیم؛ روزی که به اشکال متنوعی چون «روز شگفتانگیز» و یا «بیداری رویا» نامگذاری شده است.
داستانهای مشکوک از وقایع خارقالعاده آن روز به سختی در مخیله میگنجند اما هرچه هست چنین ثبت شده که یک سرباز آلمانی که مدتی را در محله کامدن گذرانده بود در یکی از همان مسابقات کذایی بین خندقها، یک سرباز بریتانیایی را میبیند و او را به جا میآورد که کسی نبوده جز صاحب همان سلمانی که در لندن بهطور مرتب سرش را در آن اصلاح میکرده است. یک آلمانی دیگر که سابقا در غرب لندن پیشخدمت بود کاملا در جریان بوده که همان موقع فولام در جام اتحادیه انگلستان چه کرده است. یا اینکه میگویند یک ژرمن دیگر به یک سرباز بریتانیایی گفته است: «در جاده الکساندر در هورنسی زندگی میکنم و دلم میخواهد بازی فردای آرسنال با تاتنهام را ببینم.»
هرچند این آشناییها چندان نپاییدند چون آخرین سرباز آلمانی به یک توپچی انگلیسی «جورج اید» گفت: «امروز ما در صلح هستیم. فردا تو برای کشورت میجنگی. من هم برای کشور خودم. موفق باشی!»
بعد چه شد؟
با تکیه به تهدید محاکمه در دادگاه نظامی، رهبران نظامی سربازان خود را از یکدیگر جدا ساختند تا آنها را از نو برای ادامه خصومت تحریک کنند. در بعضی مناطق آتشبس در شب سال نو به پایان رسید ولی در سایر جاها روزها و حتی هفتهها به طول انجامید. در سال 2004، آلفرد اندرسون تنها بازمانده آن آتشبس به گاردین گفت: «من حالا به روشنی به روز کریسمس 1914 فکر میکنم، همانطور که هر سال این کار را میکنم. همچنین به همه دوستانی فکر میکنم که هرگز به خانه بازنگشتند اما زیاد فکر کردن به آنها خیلی غمانگیز است، خیلی غمانگیز!»
ارسال نظر