هر آدمی پس از تولد و پا گذاشتن به دنیای انسان‌ها خواسته یا ناخواسته با مواردی روبرو می‌شود که می‌تواند برای وی مفید و یا مضر باشد، حرکات، عکس العمل ها، رفتار‌ها، انرژی و ... که از افراد اطراف خود می‌بیند و یا دریافت می‌کند می‌تواند بر شکل گیری شخصیت وی تاثیربسزایی داشته باشد بگونه‌ای که شاید حتی تا آخر هم با آن درگیر باشد. اما چطور و چگونه می‌شود جلوی ضرر را گرفت و یا اصلا از دوران نوزادی تا سنین جوانی یا همان ۲۰ سالگی چه اتفاقاتی برای یک آدم رخ می‌دهد که باید از آن اطلاع داشت؟

باشگاه خبرنگارن جوان قصد دارد امروز به بررسی این موضوع بپردازد، این نوید را به شما می‌دهیم که به سراغ افراد بالای ۲۰ سال نیز برویم البته در مطلب بعدی، پس پیشنهاد می‌کنیم ابتدا این مطلب را از نظر بگذرانید.

یک سالگی/ "اعتماد به نفس" چه وقت و چگونه شکل می‌گیرد؟

پیرمردی ۸۰ ساله را در نظر بگیرید که اعتماد به نفس کافی ندارد؛ روابط اجتماعی اش چندان قوی نیست و نگاه بدبینانه‌ای به دنیا دارد.

پیرمرد قصه ما، البته بعد از رسیدن به دوران کهنسالی، چنین نشده است. تا جایی که به یاد می‌آورد، عنصر اعتماد در زندگی اش کم رنگ بوده است: اعتماد به محیط، اعتماد به آدم‌ها و حتی اعتماد به خودش.

او ماه آینده وارد ۸۱ سالگی خواهد شد، ولی احتمالاً هیچگاه نخواهد فهمید که ریشه بحران اعتماد در او، به ۸۰ سال قبل برمی گردد، زمانی که کمتر از یک سال داشت.

اریک اریکسون، روان شناس بزرگ آلمانی نظریه‌ای دارد به نام "مراحل رشد هشت گانه اجتماعی". او در این نظریه، زندگی انسان را به ۸ قسمت تقسیم می‌کند:

از تولد تا یک سالگی

سال دوم و سوم زندگی

سال سوم تا ششم زندگی

سال ششم تا دوازدهم زندگی

سال دوازدهم تا سال بیستم زندگی

سال بیستم تا چهلم زندگی

سال چهلم تا شصت و پنجم زندگی

از شصت و پنج سالگی به بعد

(سنین مطرح شده، تقریبی اند و این گونه نیست که مراحل هر سن، به طور مجزا از قبل و بعدش جدا شود؛ لذا می‌توان مثلا به جای ۲۰ تا ۴۰ از دوره جوانی و بزرگسالی و به جای ۴۰ تا ۶۵ از میانسالی استفاده کرد.)

در هر کدام از این مراحل، اتفاقات خاصی می‌افتد که شخصیت اجتماعی فرد را شکل می‌دهند. مثلاً در ۱۲ ماه اول زندگی، موضوع "اعتماد یا عدم اعتماد" در فرد، تعیین تکلیف می‌شود. اگر شرایط زندگی کودک در سال اول زندگی اش، مناسب باشد، او تا آخر عمر، فردی خواهد بود که دنیا را جایی مناسب برای زندگی و موفقیت می‌داند، می‌تواند روابط مبتنی بر اعتماد و هوشیاری با افراد برقرار کند و در نهایت، به خود اعتماد کند و همین اعتماد به نفس، زیرساخت توسعه فردی او در تمام زندگی اش خواهد بود.

از همین روست که اریکسون سال نخست زندگی را مرحله "اعتماد در برابر عدم اعتماد" می‌نامد.

نوزاد، از محیط امن و آرام رحم مادر وارد دنیای پرهیاهوی انسان‌ها می‌شود. بنابر این در سال نخست زندگی اش، در حال سنجش محیط جدید است که آیا می‌توان در این محیط به خوبی زندگی کرد؟ (درست مانند کسی که وارد شهر جدیدی شده و در اوایل کار، در حال سنجش شهر و مردمانش هست).

هر چیزی که آرامش و امنیت کودک را در سال اول زندگی اش به خطر بیندازد، یک ضربه به نرم افزار اعتماد او می‌زند. فریادی که بر سر او کشیده می‌شود، دعوایی که پدر و مادر در حضور او می‌کنند، گرسنگی و تشنگی کودک، دمای نامناسب اتاقی که کودک در آن زندگی می‌کند، درد‌هایی که کودک می‌کشد (به هر علتی مانند بیماری، سوختگی، شکستگی، عرق سوز شدن پا)، بی اعتنایی اطرافیان به کودک و ... همه و همه دست به دست هم می‌دهند تا عنصر اعتماد در کودک تضعیف شود.

از این روست که توصیه می‌شود به ویژه در سال نخست زندگی کودک، امنیت و آرامش محیط زندگی او با وسواس ویژه‌ای تأمین شود تا کودک هیچ درد و استرسی را تجربه نکند. حتی گفته می‌شود که‌ای کاش ممکن بود واکسن هم تزریق نشود تا کودک درد آمپول را نکشد، ولی چون بحث سلامت کودک به طور جدی مطرح است، تزریق واکسن را به عنوان یک استثنا برای تحمیل درد به کودک می‌پذیریم.

یکی از مهم‌ترین و فاجعه بارترین توصیه‌هایی که گاه به پدر و مادر‌های جوان می‌شود، این است که کودک تان را زیاد در آغوش نگیرید، چون "بغلی" می‌شود و مجبور خواهید شد مدام او را در بغل بگیرید.

این در حالی است که در سال اول زندگی، کودک هر چه بیشتر توسط پدر و مادرش در آغوش گرفته شود، اعتماد به نفس او بیشتر تقویت می‌شود. کودک در ارزیابی محیط جدید زندگی اش، هر اندازه احساس کند به اطرافیانش نزدیک است و حمایت و تأیید آن‌ها را دارد، آرامش و اعتماد غنی تری به دست خواهد آورد. حتی مشاوران خبره به پدر و مادر‌ها توصیه می‌کنند که تا حد امکان، حائل لباس را نیز بین خود و نوزاد حذف کنند و تماس پوست به پوست با او برقرار کنند.

بنابر این کودک زیر یک سال را اصطلاحاً خیلی تحویل بگیرید، مدام او را بغل کنید، با او صحبت کنید، لبخند بزنید، مراقب سلامتی Health اش باشید، حواس تان به نیاز‌های غذایی اش باشد، نگذارید از خیس بودن پوشک عذاب بکشد و دچار التهاب پوستی شود، پیرامون او دعوا و جنجال نباشد، به او نهیب نزنید، با او بازی کنید و ....

بدانید که اعتماد یا عدم اعتماد در انسان، در همان ۱۲ ماه نخست زندگی اش تعیین تکلیف می‌شود و این، اطرافیان کودک هستند که نقش اصلی را در شکل گیری یا انهدام اعتماد او ایفا می‌کنند.

اگر خانواده پیرمرد قصه ما در ۸۰ سال پیش، رفتار مهربانانه تری با او داشتند، او یک عمر در بحران بی اعتمادی سر نمی‌کرد.

یک تا ۳ سال/ «استقلال و خودگردانی» یا «شرم و تردید»

بر اساس نظریه اریکسون، از ۱۲ ماهگی کودک تا ۳۶ ماهگی او، یکی از دو ویژگی در کودک نهادینه می‌شود: «استقلال و خودگردانی» یا «شرم و تردید».

کودک انسان بعد از یک سالگی به این جمع بندی رسیده است که می‌تواند بدون اتکای به دیگران، کار‌هایی را انجام دهد؛ مثلاً اشیاء را بگیرد یا پرت کند، ارتباط برقرار کند، از پله‌ها بالا و پایین برود و ....

کودک از این که می‌تواند کنترل چیز‌هایی را در اختیار داشته باشد، احساس لذت و غرور می‌کند. پس اگر کودکی دارید که مدام از پله‌ها بالا و پایین می‌رود، حالا علت اش را می‌دانید.

ببینید: والدین با نوجوان کاهل نماز و بدحجاب خود چه کنند؟

اریکسون معتقد بود مهم‌ترین چالش این دوره، یاد دادن "دستشویی رفتن" به کودک است. کودک تا قبل از این دوران، آزاد بود هر وقت بخواهد دفع کند، ولی رفته رفته باید این مسأله زیستی را تحت کنترل و مدیریت خود در آورد و به توانمندی هایش بیفزاید. حال اگر والدین، او را برای عدم کنترل دستشویی خود یا در قبال کار‌های دیگری که به عنوان توانمندی‌ها کنترلی جدید ابراز می‌کند، تحقیر یا تنبیه کنند، شرم و تردید در کودک نهادینه می‌شود و او تا آخر عمر، فردی خجالتی بار می‌آید که در انجام کارهایش همواره دچار تردید می‌شود؛ حتما آدم‌هایی را دیده اید که نمی‌توانند یک تصمیم ساده را قاطعانه بگیرند و مدام دچار تردید می‌شوند یا از ابراز وجود، خجالت می‌کشند.

برای این که خصیصه «استقلال و خودگردانی» در فرد نهادینه شود، اطرافیان کودک باید در این دو سال، از او حمایت کنند و اگر چیزی به او می‌آموزند - مانند رفتن به دستشویی - با اهرم تشویق باشد نه تنبیه و سرزنش.

رفتار‌های کودک در این دوره، نباید منکوب شود. مثلاً اگر کودک، اشیاء را پرت می‌کند و آسیب می‌زند، راهش این نیست که او را دعوا کنیم. راه درست این است که اشیاء شکستنی را از دسترس او دور نگه داریم یا چیز‌هایی مانند قطعات لگو را در دسترس او قرار دهیم تا با خیال راحت پرتاب کند و گاه خودمان نیز او را در این پرتاب‌ها همراهی کنیم.

۳ تا ۶ سال: «ابتکار و خلاقیت» یا «احساس گناه»

طبق نظریه اریک اریکسون، در سنین بین ۳ تا ۶ سال، یکی از دو ویژگی در کودک نهادینه می‌شود و تا آخر عمر با او همراه می‌شود: «ابتکار و خلاقیت» یا «احساس گناه».

بسیار شنیده اید که کودکان سه تا ۶ ساله، لج باز هستند و هر چه به آن‌ها بگویید عکس اش را عمل می‌کنند. علت این است: کودک در این بازه سنی، می‌خواهد ابتکار عمل زندگی اش را خود به دست بگیرد و قدرت نمایی کند؛ بنابراین اگر در برابر "بنشین"، بایستد، علت اش این است که می‌خواهد بگوید ابتکار عمل و قدرت در دست اوست.

کودک در این سنین، وسایل خانه و اسباب بازی هایش را دستکاری می‌کند، خیال پردازی می‌کند و در رویا فرو می‌رود تا دنیای اطرافش را آنگونه که خلاقیت اش اجازه می‌دهد تصور کند، محیط خود را آن گونه که خودش می‌خواهد تغییر می‌دهد و ....

سرکوب این رفتار‌ها و تحمیل نظم پادگانی بر کودک به گونه‌ای که صرفاً باید از نظامات از پیش تعیین شده تبعیت کند، خلاقیت را در او می‌کشد و کودک را دچار احساس گناه می‌کند. کسی که در کودکی به خاطر دستکاری اسباب بازی‌ها یا تغییر چینش وسایل اتاق اش مدام تنبیه شده و احساس گناه کرده، در بزرگسالی، فرد خلاقی نخواهد بود و این اجازه را به خود نخواهد داد که گناه بزرگی به نام خلاقیت مرتکب شود، قدرت حل مسأله داشته باشد و زندگی اش را بهبود بخشد.

والدین و مربیان در این سال ها، باید با کودک همراه و همدل شوند و با روش‌هایی مانند قصه گویی، بازی، رفتار‌های هدفمند در برابر کودک و... رویکرد‌های مناسب را به او یاد دهند تا کودک بدون آن که در وادی احساس گناه بیفتد، از رفتار‌های نامناسب دوری کند و اجتماعی شود.

"اعتماد، استقلال Esteghlal و ابتکار"، سه رکن اساسی در زندگی هر فرد است؛ هر که این سه را دارد، زیرساخت‌های موفقیت و شادکامی در سرتاسر زندگی اش را خواهد داشت و هر که این‌ها را ندارد، زندگی سختی پیش رو خواهد داشت. همه این سه رکن، در همان ۶ سال نخست زندگی تعیین تکلیف می‌شوند. از این روست که روان شناسان می‌گویند ۹۰ درصد شالوده شخصیتی انسان در ۶ سال نخست زندگی شکل می‌گیرد، درست مانند یک ساختمان که ابتدا "فونداسیون و اسکلت بندی" اش شکل می‌گیرد و بعد از آن، هر اتفاقی در ساخت و ساز، حول این محور اولیه خواهد بود.

سال ششم تا دوزادهم زندگی

انسان در این دوره، وارد یکی از مراحل مهم زندگی اش می‌شود. البته همان گونه که پیشتر گفته شد، در ۶ سال اول زندگی، بخش اصلی ساختار روانی انسان شکل گرفته است، اما این بدان معنا نیست که دوران کودکی و نوجوانی نقشی در ساخت روانی افراد ندارند بلکه برعکس، دوران کودکی و نوجوانی، بستر برخی از مهم‌ترین رفتار‌های انسانی هستند که امروز بدان‌ها می‌پردازیم.

مراحل چهارم و پنجم رشد انسان

کودک از ۶ سالگی، رفته رفته وارد تعاملات اجتماعی می‌شود و نقشی در جامعه پیرامونی اش برای خود تعریف می‌کند که پیشتر برایش مهیا و تعریف شده نبود. او در این دوره، در صدد تعریف جایگاه اجتماعی برای خود بر می‌آید؛ تو گویی در حال تعریف قلمروی فردی است. او می‌کوشد به هدف‌هایی که تعریف کرده است برسد (مثل موفقیت در یک مسابقه یا رسیدن به یک وسیله یا کسب نمرات خوب در مدرسه).

در این دوره، یکی از دو ویژگی در کودک نهادینه می‌شود: اگر اطرافیان کودک در خانه، مدرسه و ... او را مورد حمایت قرار دهند و تشویق کنند، او فردی کوشا و توانمند بار خواهد آمد، ولی اگر او مورد نکوهش مداوم و سرزنش قرار بگیرد و مدام تحقیر شود، حس ناکارآمدی در او به وجود خواهد آمد و در تمام زندگی خود را فردی کوچک و ناتوان خواهد شمرد که توانایی انجام کار‌های بزرگ را ندارد.

مهم‌ترین نیاز کودک در این دوره، هدایت و راهنمایی نرم، مراقبت غیرمستقیم و تشویق است.

وقتی نظام آموزشی ناکارآمد همه دانش آموزان را با استعداد‌های مختلفی که دارند، تنها یا یک محک می‌سنجد، آنگاه دانش آموزی که می‌تواند در آینده یکی از بزرگترین مجسمه سازان جهان یا یکی از برترین فوتبالیست‌های دنیا یا یکی از موفق‌ترین بازاریابان کشور شود، چون مثلاً در درس ریاضی نمره خوبی نمی‌گیرد، از طرف مدرسه و خانواده نکوهش می‌شود. نتیجه این نکوهش‌ها نیز این است که دانش آموز، فکر می‌کند اساساً فرد ناتوانی است (نه این که فقط استعداد ریاضی اش کمتر است) و در نهایت، استعداد ذاتی اش نیز شکوفا نمی‌شود. او که می‌توانست روزی کارآفرین بزرگی باشد، در بزرگسالی با مدرک لیسانسی که گرفته، به دنبال اداره یا شرکتی است که با حداقل حقوق استخدامش کند.

اگر با کودکی در این سنین سر و کار دارید، بدانید که آینده او از نظر کارآمدی یا احساس بی کفایتی، در گرو رفتار شماست. گاه گفتن یک جمله غیرعلمی به یک کودک مانند "خیلی بی عرضه ای" می‌تواند آینده او را منهدم کند.

سال دوازدهم تا بیستم

دوره نوجوانی، دوران هویت یابی است. نوجوان در این دوره می‌تواند مستقلاً فکر کند و قضاوت‌های ارزشی داشته باشد. او به مرکزیت خود در جهان ارزش ویژه‌ای قائل است و می‌کوشد هویت مستقلی برای خود تعریف کند.

اریکسون می‌گفت که مهم‌ترین کار نوجوان، دستیابی به هویت است و رسیدن به پاسخ این دو پرسش: "من کسیتم؟ من چه می‌کنم؟ " و برای رسیدن به این پاسخ‌های بنیادی، عقاید و رفتار‌های مختلفی را می‌آزماید. مراحل چهارم و پنجم رشد انسان

انسان در حالی دوران نوجوانی را به اتمام می‌رساند که یا به "هویت منسجم" رسیده یا "بحران هویت" را با خود حمل می‌کند.

همراهی فکری با نوجوان و واهمه نداشتن از تفکراتی که در ذهن او می‌گذرد، مهم‌ترین کار‌هایی است که باید اطرافیان نوجوان در قبال او داشته باشند تا او با هویتی منسجم وارد دوره جوانی و سپس بزرگسالی شود. این هویت منسجم، زیربنای بسیاری از رفتار‌های او در آینده خواهد بود.

وجود تعارضات فرهنگی بین خانواده‌ها و آموزه‌های رسمی یکی از عوامل برهم زننده تعادل هویتی در جوامعی مثل ایران است و این، وظیفه والدین را در حراست از امنیت روانی نوجوانان شان مضاعف می‌کند.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید