درس مهم تاریخی؛ هیچ چیز ابدی نیست

به گزارش رکنا، در کاوش در این داستان‌ های باستانی زوال و سقوط "سقوط تمدن ها" هم به عنوان راه فراری از دنیای مدرن و هم به عنوان آینه‌ای اغلب نگران کننده و گهگاهی آرامش بخش عمل می‌کند. در پایان کتاب کوپر آشکار می‌سازد که از دید او چالش‌های قرن آینده کاملا با یک تهدید تعریف می‌شوند: گرمایش جهانی.

«گزنفون» مورخ، فیلسوف و سرباز در سال ۴۰۱ پیش از میلاد مسیح با گروهی از مزدوران یونانی از جنگی به نیابت از کوروش کوچک، شاهزاده ایرانی بازمی‌گشت که در تلاش برای برکناری اردشیر دوم، برادر بزرگترش از تاج و تخت کشته شد. سربازان زنده‌مانده به‌دنبال کشته‌شدن حامی‌شان، یعنی کوروش کوچک مجبور به فرار شدند. درمقابل آنها تنها یک راه برای فرار وجود داشت: بیابان‌های وسیع عراق کنونی.  

به نقل از میدل ایست آی، فراتر از آن، دریای سیاه و امنیت قرار داشت. گزنفون درحالی‌که از جانب دشمن تعقیب می‌شد، به نوشتن اثر کلاسیک خود «آناباسیس» پرداخت که روایت لشکرکشی کوروش کوچک علیه اردشیر دوم، برادرش با امید تسخیر تخت شاهنشاهی هخامنشی برای خود بود و درنهایت عقب‌نشینی ده هزار مزدور یونانی ارتش کوروش کوچک از بابل تا دریای سیاه پس از کشته‌شدن او و بازگشت آنها به غرب آسیای صغیر بود. آنها در ادامه مسیر رودخانه دجله به سمت شمال، به شهری متروک و بزرگ رسیدند که دیوار‌های آن ۱۱ کیلومتر بود. گزنفون در این‌باره نوشت: «در نزدیکی این شهر، هرمی از سنگ قرار داشت و بربر‌های زیادی که از روستا‌های همسایه گریخته بودند، در آنجا حضور داشتند».

در ادامه مزدوران با ویرانه‌های مکان بزرگتری مواجه شدند. آنها فرصتی برای درنگ نداشتند اما گزنفون برای روز‌ها از مردم محلی سوالاتی را درمورد این خرابه‌های وسیع و تنها در بیابان‌های بین‌النهرین و اینکه چه کسی مسئول آن‌ها بود، پرسید. او هرگز پاسخ قانع‌کننده‌ای دریافت نکرد، اما همان‌طور که «پل کوپر» در کتاب جدیدش «سقوط تمدن‌ها» که براساس برنامه پادکست بسیار محبوب خود به همین نام نوشته است، امروز می‌دانیم که آن شهر‌ها، کلان‌شهر‌های معروف نمرود و نینوا بزرگترین شهر‌های امپراتوری آشور بودند. او در ادامه می‌افزاید: «گمان می‌رود گزنفون اولین فردی بود که گزارشی از ویرانه‌های آنجا نوشت».

کوپر ۳۵ ساله در جنوب لندن متولد و در ولز بزرگ شد. او نگارش اولین قسمت از پادکست «سقوط تمدن‌ها» را در اکتبر ۲۰۱۸ آغاز کرد. در آن زمان او دانشجوی کارشناسی‌ارشد ادبیات در دانشگاه ایست آنگلیا در شهر نورویچ در انگلستان بود. او در آن زمان یک رمان نوشته بود و از آن زمان رمان دیگری نوشته است. امروز هجده قسمت از پادکست‌های او وجود دارند که بسیاری از آن‌ها برای گوش‌دادن بیش از سه ساعت زمان می‌برند و کتابی به‌تازگی از روی محتوای آن پادکست‌ها در بریتانیا منتشر شده است. پادکست‌های کوپر بیش از صدمیلیون‌بار دانلود شده‌اند و کانال یوتیوب مربوط‌ به آن بیش از  یک میلیون مشترک دارد.

کوپر که در نورویچ زندگی می‌کند و بخش عمده تحقیقاتش را در کتابخانه‌های دانشگاه ایست آنگلیا انجام داده است، تمام‌وقت روی «سقوط تمدن‌ها» کار می‌کند و نوشتن و ضبط هر قسمت از آن برنامه پادکستی، حدود دو یا سه ماه زمان می‌برد. کوپر در انجام این کار از شنوندگان و خوانندگان برنامه و اثر خود می‌خواهد تصور کنند زندگی در آن جوامع درحال فروپاشی باید چه حسی داشته باشد. او اشاره می‌کند تصور این موضوع در دنیای امروز در زمانی که فجایعی مانند تغییرات اقلیمی، جنگ‌ها و چندپارگی و قطبی‌شدن سیاسی در جریان هستند، چندان دشوار به نظر نمی‌رسد.

داستان‌های ویرانی

کتاب کوپر با دیدگاه «والتر بنیامین»، متفکر یهودی آلمانی‌الاصل از «فرشته تاریخ» آغاز می‌شود که معتقد بود، فرشته تاریخ نه مجموعه‌ای از رویداد‌ها بلکه مانند یک فاجعه واحد بود، فاجعه‌ای که مدام خرابه‌ها را روی لاشه‌ها انباشته کرده است». بنیامین در این‌باره نوشته است: «طوفانی از بهشت برخاسته و فرشته را با چنان خشونتی در چنگال گرفته است که دیگر یارای بستن بال‌هایش را ندارد. درحالی‌که آوار سر راهش  تا به آسمان سر می‌کشد، طوفان  او را به آینده‌ای که پشت بر آن دارد، پرتاب می‌کند». بنیامین این طوفان را پیشرفت خوانده بود.

فرشته تاریخ والتر بنیامین «سقوط تمدن‌ها» را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. در طول زمان و مکان، پادکست بار‌ها و بار‌ها به قدرت غم انگیز و تداعی‌کننده ویرانه‌ها (ازجمله اشاره به ویرانه‌های معاصر غزه، حلب و موصل) و به اثرات مخرب تغییرات آب و هوایی که نقش خود را در تخریب ایفا کرده است، بازمی‌گردد. در کاوش در این داستان‌های باستانی، زوال و سقوط «سقوط تمدن‌ها» هم به‌عنوان راه فراری از دنیای مدرن و هم به‌عنوان آینه‌ای اغلب نگران‌کننده و گهگاهی آرامش‌بخش عمل می‌کند. در پایان کتاب، کوپر آشکار می‌کند از دید او چالش‌های قرن آینده کاملا با یک تهدید تعریف می‌شوند: گرمایش جهانی.

او زمانی را به دور از زمان حال تصور می‌کند که در آن برخی از تمدن‌های آینده، ویرانه‌های دنیای گمشده ما را کشف می‌کنند، سرمایه‌های آنها که زمانی درخشان بود، درهم‌شکسته و توسط طبیعت تسخیر شده است». کوپر می‌گوید: «پیام‌های زیادی از افرادی دریافت می‌کنم که به پادکست گوش می‌دهند و می‌گویند این پادکست به آنها حس مالیخولیایی اما کماکان رضایت‌بخشی می‌دهد! من فکر می‌کنم این موجب می‌شود آنها متوجه شوند این احساس که شما در یک زمان بی‌نظیر یا پرهرج‌ومرج زندگی می‌کنید، این احساس که همه چیز درحال ازهم‌گسیختگی است و ساختار‌هایی که به آن‌ها متکی هستید، درحال درهم‌شکستن هستند، این یک احساس منحصربه‌فرد نیست؛ چراکه مردم در طول تاریخ آن را بار‌ها احساس کرده‌اند». این نوع ارتباط در طول قرن‌ها از ویژگی‌های سقوط تمدن‌ها است.

داستان برخورد گزنفون با بقایای امپراتوری آشور (قرن چهاردهم پیش از میلاد مسیح تا سال ۶۱۲ پیش از میلاد مسیح) به‌عنوان اولین ابرقدرت نظامی جهان، نمونه‌ای از نحوه شروع پادکست کوپر است. در این روزنه‌ها یک مسافر معمولا برای اولین‌بار ویرانه‌های دنیای گمشده بزرگی را کشف می‌کند، همچنین در آن پادکست برای مثال می‌شنویم: «پیترو دلا واله»، نجیب‌زاده ایتالیایی و همسرش که یک شاهدخت مسیحی آشوری بود، در صحرای بین‌النهرین درحال حرکت بودند، از طریق شتر‌ها و اسب‌ها در خرابه‌های «اور» در جنوب میان‌رودان در دهانه دو رود دجله و فرات پناه گرفتند تا از حمله راهزنان مصون بمانند. گفته می‌شود نخستین مورد مستند‌ بردن گربه ایرانی به اروپا، به دست دلا واله جهانگرد بود. کوپر می‌گوید مکان پناه‌گرفتن آنها، یعنی اور «قلب یکی از اولین تمدن‌های واقعی بشر یعنی جامعه سومر» است.

همچنین او اشاره می‌کند در حدود سال ۱۲۰۰ میلادی «عبداللطیف البغدادی»، جهانگرد و محقق عرب قرون وسطایی، زادگاهش بغداد را ترک کرد و به موصل، بیت‌المقدس، دمشق و حلب سفر کرد و پیش از عبور از صحرای سینا به کرانه‌های رود نیل رسید. او در آنجا با ویرانه‌ها و بقایای مصر باستان ازجمله «افسانه‌ای‌ترین بنا‌های تاریخی مصر» یعنی اهرام جیزه روبه‌رو می‌شود. کوپر می‌گوید: «آنچه فکر می‌کنم این فرصت‌ها را برای مردم جذاب می‌کند، آن است که این تجربه واقعا برای یک فرد در دنیای امروز غیرممکن است، تجربه اولین کسی که چیزی را کشف می‌کند یا موضوعی را درمی‌یابد که سایرین نسبت به آن ناآگاه هستند. دنیای ما که از قطبی به قطب دیگر دریا به دریا کاوش شده، گویی خسته است و از کشف راز خود گریزان می‌باشد».

با‌این‌وجود، یکی از لذت‌های اصلی «سقوط تمدن‌ها، احساس همیشه آموختن چیز‌های جدید است که بسیاری از آن نکات تعصبات غربی را درمورد جهان خارج از اروپا و آمریکای شمالی تضعیف می‌کنند. دو مورد از حکایت‌های موردعلاقه خود کوپر مربوط به دو پادشاه اهل مالی در قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی است: ابوبکر دوم و مانسا موسی. ابوبکر شیفته ایده عبور از اقیانوس اطلس شد و اعتقاد بر این است که پس از «لیف اریسکون» وایکینگ، اما دو قرن پیش از «کریستف کلمب» یکی از اولین سفر‌های فراآتلانتیک را با ناوگانی متشکل از ۲۰۰۰ کشتی انجام داد. ابوبکر به احتمال زیاد در جریان آن سفر جانش را از دست داده بود.

«مانسا موسی»، پادشاه مالی از سال ۱۳۱۲ تا ۱۳۳۷ میلادی یکی از ثروتمندترین مردان جهان در دوران سلطنت خود بود. کوپر می‌گوید: «او که صاحب ثروتی ۵۰۰ میلیون دلاری بود، به مکه رفت و به هر کسی که در شهر‌هایی مانند مدینه و قاهره ملاقات کرد، بخشی از ثروت خود را داده بود».

کوپر می‌افزاید: «سخاوت او موجب سقوط قیمت طلا شد و اقتصاد آن شهر‌ها را برای چندین دهه ویران کرد. او در راه بازگشت از زیارت خود برای تثبیت قیمت طلا، تمام طلای موجود در شهر قاهره را با بهره بالا وام گرفت تا تعادل به بازار بازگردد. این اولین‌بار و تنها زمانی در تاریخ بود که یک مرد قیمت طلای جهان را کنترل کرد». این قرض‌دادن ارزان و بازپس‌گیری گران طلا موجب ورشکستگی امپراتوری مانسا موسی شد. هم چنین او برای سفر خود به‌قدری خرج کرد که دیگر هیچ طلایی باقی نماند.

بسیاری از نویسندگان تاریخ درون سیستم استعماری بزرگ شده بودند و بیشتر تحت‌تاثیر شرق‌شناسی مستشرقان پیشین خود قرار داشتند. کوپر می‌گوید: «با‌این‌وجود، دشوار است که گاهی اوقات وسوسه نشوید و آنچه توضیح داده‌اند را با دقت مطالعه نکنید». خواه نوشته‌های «هاینریش بارت»، کاوشکر آلمانی کاشف قاره آفریقا باشد که از شهر ویران‌شده گائو در کشور مالی بازدید به‌عمل‌آورد یا نوشته‌های «یوهان لودویگ بورکارت»، شرق‌شناس سوئیسی که ویرانه‌های پترا را در اردن امروز کشف کرده بود. کوپر می‌گوید: این شرق‌شناسان و جهانگردان تمایل داشتند از کنار مردم ساکن مناطق کشف‌شده بگذرند، شاید به این دلیل است که واقعا علاقه‌ای به آنها نداشتند و شاید می‌خواستند درمورد دوردست‌بودن اکتشاف خود اغراق کنند.

او می‌افزاید: «با‌این‌وجود، علی‌رغم همه این پیچیدگی‌ها، روایت‌های آنها از سرگردانی در مکان‌های ویران‌شده اغلب چیزی واقعی و متحرک را به تصویر می‌کشد، تجربه دوگانه‌قدم‌زدن در یک مکان ویران‌شده و اجازه‌دادن به تخیل شما برای پرکردن شکاف‌ها بین آنچه افتاده و آنچه هنوز ایستاده است که این موجب می‌شود گذر زمان را در چشم‌انداز اطرافتان احساس کنید».

اهمیت جغرافیا

این مناظر متعدد و متنوع کلید «سقوط تمدن‌ها» و دیدگاه کوپر درمورد جوامعی هستند که به وسیله محیط اطرافشان شکل می‌گیرد. کوپر می‌گوید: «جغرافیای این مکان‌ها برای داستان‌ها بسیار مهم است و من همیشه دوست دارم داستان‌های تاریخ بشر را در بستری زمین‌شناسانه آغاز کنم».

برای مثال این می‌تواند به معنای بازگویی عمیق و چشمگیر نظریه سیل زانکلین باشد، مبنی‌بر آنکه طی یک دوره چندماهه بیش از پنج میلیون سال پیش، آب اقیانوس اطلس از طریق تنگه جبل‌الطارق سرازیر شد تا حوضه‌ای خشک‌شده را پر کند، درنتیجه دریای مدیترانه را ایجاد کرد که فرهنگ‌های باستانی بسیاری از اطراف آن پدید آمدند یا می‌تواند بدان معنا باشد که به قول کوپر تا حدود پنج‌هزار سال پیش صحرای ساهارا چشم‌انداز سبزی از دشت‌ها، دریاچه‌ها و رودخانه‌ها بود که انسان‌های اولیه در آن زندگی، شکار و ماهیگیری می‌کردند. در غار شناگران در فلات جلف کبیر در صحرای غربی در استان وادی‌الجدید در جنوب غربی مصر و در نزدیکی مرز مصر با لیبی، نقاشی‌های سنگی دوران نوسنگی افراد درحال شنا و شکار و حیوانات درحال دویدن را به تصویر کشیده‌اند.

کوپر می‌گوید: «اگر ابتدا برای بررسی صحنه وقت نگذاریم، نمی‌توانیم روند رخداد‌های تاریخی را که شبیه مجموعه‌های تلویزیونی بودند و گویی در طول زمان پخش شده‌اند، درک کنیم. چه درمورد سومری‌ها یا آشوری و یا فروپاشی اواخر عصر برنز یا سقوط بیزانس این مرحله معمولا با خاورمیانه مرتبط است». او می‌افزاید: «بسیاری از تاثیرگذارترین جوامعی که ما به آنها نگاه کردیم، در حوضه بین‌النهرین رشد کرده‌اند که از دو طرف با کوه‌های زاگرس و توروس احاطه شده و در جنوب و غرب با دریا‌ها و بیابان‌ها احاطه شده است، بنابراین ما چندین‌بار به این تنظیمات بازگشته‌ایم».

او می‌گوید: «چشم‌انداز یکسان اغلب در طول تاریخ شرایط یکسانی را به‌وجود می‌آورد. جالب است برای مثال میدان‌های جنگ ایران و عراق  با توپخانه و مسلسل همان مرز‌های کوهستانی بود که آشوری‌ها و عیلامی‌ها روزگاری با ارابه‌ها و فلاخن بر سر آن می‌جنگیدند». کوپر می‌افزاید: «من دوست دارم فکر کنم اگر متوجه شویم که از برخی جهات ما به‌سادگی درحال تمرین درگیری‌هایی هستیم که از قرون گذشته به شکلی در جریان بودند، شاید بتواند به ما کمک کند تا راه‌هایی را برای برون‌رفت از آن درگیری‌ها تصور کنیم و آینده‌ای را مبتنی‌بر همکاری تصور کنیم».

با نگاهی به ویرانه‌های زنده غزه که به دست اسرائیل ویران شده است، به نظر می‌رسد چرخه بی‌پایان درگیری در منطقه ادامه یابد و صلح بسیار دور و بعید به نظر می‌رسد. درسی که از تاریخ گرفته می‌شود، واضح است: «هیچ چیز دائمی نیست، هرچه بالا می‌رود، روزی سقوط می‌کند».