فاتح جاده‌های کوهستان

سرعتش آنقدر بالاست که ترمزش، نیم متری‌ خاک پشت سرش‌بلند می‌کند. هنوز نمی‌دانیم پشت آن عینک بزرگ که نیمی از چهره را پوشانده با که روبه‌رو هستیم، ورزشکاری که حالا بعد از رکاب زدن در این گرما قرار است نای مصاحبه را نداشته باشد؟ اما نه، عینک را که برمی‌دارد لبخند و صمیمیتش عیان می‌شود. می‌فهمم آفتاب تند و تیز عصر مردادی که برای ما نفسگیر است و حتی با کولر روشن ماشین و شیشه‌های دودی هم شرش دامن اعصابمان را می‌گیرد کمترین تأثیری در انرژی، خوش‌خلقی او ندارد. فرانک پرتوآذر، قهرمان کشور و بانوی جوان و خونگرم شیرازی که با وجود همه شرایط ویژه‌ای که ورزشکاران زن ایرانی با آن روبه‌رو هستند در جدیدترین رنکینگ فدراسیون دوچرخه‌سواری گوی سبقت را از تمام دوچرخه سواران زن آسیا ربوده و به قول خبرنگاران ورزشی حالا نامش در صدر قاره کهن قرار دارد. ورزشکاری تحصیلکرده و حرفه‌ای که نخستین‌های زیادی را در کارنامه خودش دارد و بیراه نیست اگر بگوییم، بعد از سال‌ها بن‌بست و موانع طی نشدنی بر سر راه بانوان در این ورزش Sport و بویژه رشته کوهستان او راه فعالیت دختران و زنان ایرانی را نه تنها در داخل که در مسابقات برون مرزی هم باز کرده است. در این جاده خاکی و پر فراز و نشیب با او تا رسیدن به قله آسیا همراه شوید.
همچنان که راهی سمت دیگری از چیتگر شده‌ایم گرم صحبت است که می‌پرسم سخت نیست گفت‌و‌گو موقع دوچرخه سواری؟ «این کار دوچرخه سواری نیست!» راست هم می‌گوید برای او که روزی پنج شش ساعت 100 تا 150 کیلومتر رکاب می‌زند و قهرمان دوچرخه سواری کوهستان است، این پا زدن‌ها دوچرخه سواری محسوب نمی‌شود. فرانک اصالتاً اهل شیراز است و هنوز همانجا زندگی می‌کند، چند روزی تهران بوده حالا از پیست استادیوم آزادی Freedom تا چیتگر را از مسیرهای فرعی که منتهی به اتوبان نشوند رکاب زده و طوری برای مصاحبه آمده، گویی آماده مسابقه است، سبک بار و پرهیجان. ورزش و اشتیاق به ورزش برای او یک خصلت ذاتی است و خانوادگی. «من هر تابستان یک ورزش را امتحان می‌کردم، هیچ ورزش سالنی نیست که شما بگویید من آن را تجربه نکرده باشم، اما دوچرخه سواری هیچ وقت در بین آنها نبود. حتی نمی‌دانستم دوچرخه سواری هم یک ورزش حرفه‌ایست که مسابقات و تیم ملی و... دارد!» «من از بچگی در محل مثل همه بچه‌ها دوچرخه سواری می‌کردم اما کم کم بزرگتر که شدم به خاطر فرهنگی که در جامعه بود که دخترها دوچرخه سواری نمی‌کنند من هم گذاشتم کنار اما برایم جالب بود. علاقه‌مندی دیگرم فیلم و تلویزیون بود. مدتی بود که هر از گاهی در تلویزیون برنامه‌هایی می‌دیدم راجع به دوچرخه سوارانی که دور دنیا را با دوچرخه می‌گردند و این برایم خیلی جذاب بود چون همیشه دوست داشتم مردم و فرهنگ‌های مختلف دنیا را ببینم و بدانم که چطور فکر می‌کنند. و به‌نظرم می‌آمد رسیدن به همه این علایق با دوچرخه امکانپذیر است و یادم است شبی تابستانی را که من رفتم دوچرخه برادرم را برداشتم بعد از 10 سال دوباره پایم به رکاب خورد و دور حیاط چرخیدم. آنقدر آن لحظه خوشحال بودم که نمی‌توانم بیانش کنم، همه جا تاریک تاریک بود اما الان که به آن لحظه فکر می‌کنم آنقدر خوشحال بودم که همه چیز را مثل روز روشن می‌دیدم و به خاطر می‌آورم. آن لحظه لذتی بردم که واقعاً وصف نشدنی است.»
چرخ زندگی
دوچرخه‌سواری‌های پنهانی و دور از چشم خانواده و پیچاندن دوچرخه برادر برای چند دقیقه‌ای دور زدن در کوچه شروع شد. «پدر و مادرم که فهمیدند گفتند بیرون از کوچه با دوچرخه نمی‌شود. ما هم بگذاریم، جامعه اجازه نمی‌دهد. دختر و دوچرخه سواری؟ اصلاً از این خبرها نیست. خودم هم تا آن روز ندیده بودم و اصلاً باب نبود..» تابستان سال 85 تمام شد و فرانک باید دوباره راهی خوابگاهش در یاسوج می‌شد. سال بعد کنار گذری خلوت پیدا کرد و سال بعدتر اتفاقی متوجه شد گروهی از دوچرخه سواران شیرازی، هر روز تمرینات خود را از یک خیابان مشخص شهر آغاز می‌کنند. فرانک تصمیم جدی گرفته بود او هم در آن خیابان رکاب بزند.او صبح‌ها به این راحتی‌ها تخت را ترک نمی‌گفت و شب‌ها تا دیروقت بیدار بود، اما یک روز و کاملاً ناگهانی همه این عادت‌ها را کنار گذاشت و برای اینکه به خانواده ثابت کند که واقعاً دوچرخه سواری را می‌خواهد هر روز پنج صبح از خانه می‌زد بیرون. «حس آن روزها و لحظات را که تنها به آن خیابان می‌رفتم و پا می‌زدم هیچ وقت فراموش نمی‌کنم، معنی و احساس واقعی «در لحظه زندگی کن» را آنجا تجربه کردم و فهمیدم و واقعاً در همان لحظات زندگی می‌کردم.»
مثل علی در فیلم بچه های آسمان
روی یکی از نیمکت‌های خیابان خلوت پارک نشسته‌ایم و فرانک را که دوست دارد زودتر به بخش‌های هیجان‌انگیزتر زندگی‌اش برسد برمی‌گردانم به همان خیابان خلوت در شیراز. فرانک در آن خیابان تنها بود اما هر روز اکیپ‌های دوچرخه سواری را می‌دید که از این خیابان می‌آمدند و می‌رفتند، تا اینکه بعد از یک ماه دبیر هیأت دوچرخه سواری استان که او را چندباری در مسیر دیده بود به سراغش رفت و خبر از یک مسابقه ویژه بانوان در سطح استان داد. «من مثل بچه‌های آسمان بودم! با چرخی که از معمولی هم پایین‌تر بود از این چرخ شهری‌های پیرمردی که ترک داشت اما نه ترمز داشت و نه کمک، قیمتش چهل هزار تومن بود. استفاده از دوچرخه و حتی دنده عوض کردن هم بلد نبودم و فقط رکاب می‌زدم. با یک کلاه و دستکش قرضی شروع کردم به پا زدن و سوم شدم!» پیش افتادن از کسانی که سال‌ها حرفه‌ای دوچرخه سواری کرده بودند و تشویق‌ها وتأییدهایی که در آن مسابقه از ورزشکاران و مدیران گرفت او را مصمم کرد که دوچرخه سواری را جدی‌تر بگیرد. تابستان سال 92 با یک چرخ قرضی راهی مسابقات لیگ کشور شد و روی سکوی دوم ایستاد و به اردوی تیم ملی دعوت شد، اردویی که برگزار نشد. تا سال 92 شرایط به شکل کج دار و مریز پیش می‌رفت. 
همه این‌ها کمی فرانک را دلسرد کرد. یک سالی دوچرخه را کنار گذاشت و ارشد عمران را این بار در دانشگاه سراسری شیراز همزمان با کار مهندسی در دفتر فنی شروع کرد. اما لذت مسابقه و به‌عنوان نفر اول رد شدن از خط پایان رهایش نکرد. یک سال تمام زیر نظر یکی از مربیان پیشکسوت دوچرخه و اسکی تمرین کرد. مربی‌ای که به خاطر دیدن توانایی و استعداد و البته شور و اشتیاقی که در فرانک می‌دید هیچ هزینه‌ای از او بابت این آموزش‌ها نمی‌گرفت. در شرایطی که کسی عملاً آینده‌ای برای بانوان در این رشته متصور نمی‌شد او به تمرینات ادامه می‌داد. این تداوم همه را متعجب کرده بود. تداومی که باعث شد بعد از شروع دوباره لیگ او اختلاف چشمگیری با نفرات بعدی تیم ملی بانوان داشته باشد و حتی در بسیاری از مواقع تنها بانوی اعزامی به مسابقات برون مرزی باشد.
پا به رکاب ، از چین تا ایتالیا
سال 92 که مسابقات از سر گرفته شد فرانک قهرمان کشور شد و همانجا خانواده متوجه شدند او رؤیایی دارد که باید بهش احترام بگذارند. از انتخاب شدن برای تیم ملی که به تازگی یک مربی هلندی هدایت آن را بر عهده گرفته بود و از سال93 اعزام‌های برون مرزی شروع شد، اول اندونزی و بعد از آن بازی‌های آسیایی مالزی که فرانک نتواست رتبه‌ای بهتر از نهم به‌دست بیاورد «اکثر مسابقات در شرق آسیا برگزار می‌شود که شرایط آب و هوای شرجی و خاک آن با تهران که اکثر اردوهای ما در آن برگزار می‌شود بسیار متفاوت است برای همین خیلی برایمان سخت‌تر است.» اما این رتبه‌ها روز به‌روز بهتر شد تا آنجا که او توانست در تور ترکیه که به همراه باشگاهش اعزام شده بود رتبه اول را بیاورد و در دو مسابقه دیگر در ترکیه روی سکوی دوم و سوم بایستد. رتبه چهارم انفرادی در مسابقات 2016 تایلند و بعد از آن مدال برنز تیمی در رقابت‌های 2017 چین. و همین هفته گذشته برای چندمین سال پیاپی قهرمان کشور. این نتایج درخشان و پیشرفت سریع برای دوچرخه سواری کوهستان بانوان که پیشتر چندان نتایج مطلوبی کسب نکرده بود و با وقفه‌ای چند ساله روبه‌رو بود سبب شد امتیاز فرانک روز به روز بالاتر رود تا آنجا که در رنکینگ جهان با هشت پله صعود در رتبه 61 جهان و اول آسیا قرار بگیرد.
اهمیت این اول شدن وقتی بهتر درک می‌شود که بدانید کشورهایی مثل ژاپن و چین ده‌ها برابر ایران برای دوچرخه سواری سرمایه‌گذاری کرده‌اند و سال‌هاست در سطح بین‌المللی حضور موفق دارند و پوشش بانوان ایران هم که سختی ها را دوچندان در این مسیر می‌کند. البته فرانک از این نخستین‌ها کم ندارد «من نخستین بانویی بودم که به اروپا برای مسابقات ایتالیا و اسلوونی اعزام شدم، سه چهار سال پیاپی نفر اول اردو بودم، نخستین بانویی بودم که در مسابقات تیمی برنز گرفتم و با تیم باشگاهی برای نخستین بار راهی مسابقات جهانی شدیم.»
پنچر شدن ممنوع
«خیلی مخالفت‌هاست هر چند وقت یکبار می‌شنویم که می‌خواهیم دوچرخه سواری بانوان راکنسل کنیم اصلاً برابری با آقایان نیست خیلی سختی می‌کشیم در شمال که بهترین مسیرها را برای ما دارد نمی‌گذارند خانم‌ها مسابقه دهند.» فرانک در این چند سال با انواع و اقسام چالش‌ها و مشکلات و موانع بر سر راهش روبه‌رو بوده است اما همیشه فکر کرده بالاخره باید یک نفر این راه را باز کند و همین استقامتش را در مسیر بیشتر کرده است. «اگر نفرات قبل من پا پس نکشیده بودند الان وضع من هم خیلی بهتر بود. بالاخره یکی باید بماند.» دغدغه اصلی او الان تمام شدن قرارداد مربی فعلی تیم ملی است که مربی ده نفر اول بانوان حال حاضر جهان بوده است و گویا قرار است دیگر در ایران نباشد. مسأله دیگرش درس و دانشگاه بود و استادانی که به‌دلیل وقفه‌ای که در تحصیل افتاده بود او را تا مرز اخراج بردند اما خبر وقتی که به گوش رئیس دانشگاه رسید کلی او را تشویق کرد و حالا قرار است بزودی از پایان نامه‌اش دفاع کند.
اما یکی از سخت‌ترین چالش‌ها آسیب دیدگی بود. «سال 91 بود مسیر خیلی تندی که اطرافش سنگ بود را رفتم. مربی کلی تشویقم کرد و گفت یک بار دیگر بیا که مطمئن شوی شانسی ردش نکردی، بار دوم یک لحظه شک کردم و دیگر چیزی نفهمیدم.» دو دست فرانک شکست و تا سه ماه در گچ بود. مادر می‌گفت این انتهای این ورزش است و دیگر اجازه ندارد آن را دنبال کند اما پدر حمایتش کرد.«من فکر می‌کردم اگر نروم و ادامه ندهم یعنی پذیرفته‌ام که شکست خوردم باعث شد خیلی مصمم‌تر شوم و به این فکر کنم که باید به جایی برسم که به خودم بگویم من شکست نخورده‌ام.
خیلی از دخترهایی که دور و بر من بودند به خاطر زمین خوردن کنار گذاشتند. بعد از آن مصدومیت فیلم جنگجوی صلح را دیدم و تمام سکانس‌هایش در ذهنم ماند. این فیلم بر اساس ماجرای واقعی ژیمناستیک کار امریکایی است که بعد از یک مصدومیت شدید دوباره به ورزش برمی‌گردد و این اتفاق واقعاً شدنی است. الان هم به همه کسانی که در اینستاگرام Instagram و.. به من پیام می‌دهند می‌گویم، هیچ وقت تسلیم شدن جزو گزینه‌هایتان نباشد.» بعد از مدال در بازی‌های آسیایی سال بعد هدف دیگر فرانک ادامه فعالیتی است که تلفیقی از مهندسی و دوچرخه است! علاقه او به فیزیک او را به سمت بیومکانیک هدایت کرده و می‌خواهد با این علم و تجربه‌ای که از دوچرخه سواری حرفه‌ای دارد در طراحی دوچرخه و مواردی شبیه به این، دست به پژوهش و طراحی بزند. به انتهای گفت‌و‌گو و انتهای روز می‌رسیم باید زودتر به خانه دوستش برسد و بعد راهی دیارش شود. برای ثبت این بخش از زندگی‌اش مثل لحظه اول دیدار خندان به سلفی گرفتن می‌ایستیم. دوچرخه‌اش را در دست گرفته است. در امتداد کاج‌های منظم آرام آرام حرکت می‌کند و چند دقیقه بعد نقطه‌ای سفید است که بسرعت بین سبزهای تیره گم و پیدا بالا می‌رود./ ایران بانوبرای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.