اشرف پهلوی این مهندس را کشت چون تن به خواسته شومش نداد ! + سند

در خاندان پهلوی، اشرف، خواهرِ دوقلوی شاه، در بی بندوباری و هرگونه رفتار بزهکارانه، اعم از فساد اخلاقی و جنسی، قاچاق Contraband مواد مخدر، قماربازی و...گوی سبقت را از دیگر افراد این خاندان ربوده بود. حتی در مسیر اَعمال و رفتار تبهکارانه اش، از سوء قصد به جان افراد نیز، ابایی نداشت که از جمله این افراد، می توان «لئون پالانچیان» را نام برد.

اشرف پهلوی

روایت اول: روزنامه اطلاعات روز شنبه 4 مرداد 1348، با عنوان «یک هواپیما در رامسر ناپدید شده است»، این‌گونه به شرح ماجرا می‌پردازد:«ساعت یک و نیم بامداد روز جمعه آقایان مهندس پالانچیان مقاطعه کار و نماینده شرکت هواپیماسازی«سسنا» در ایران، همراه یکی از شرکای خود، به وسیله اتومبیل به فرودگاه رامسر رفته و هواپیمای دوموتوره سریع السیر کوماندو را که یک وسیله هوایی مطمئن است برای پرواز آماده کردند... .» این روزنامه در روز بعد(5 مرداد) به جزئیات بیشتری از این حادثه Incident پرداخت و نوشت:«ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب جمعه آقای مهندس پالانچیان(مقاطعه کار) که هواپیمای اختصاصی از نوع سسنا داشته به اتفاق مجید بختیار یکی از دوستان خود تصمیم می گیرند شبانه و با استفاده از روشن کردن باند فرودگاه رامسر با نور چراغ های اتومبیل پرواز کنند. این تصمیم که گفته می شود به دنبال یک شرط بندی، جدی گرفته شده بود سرانجام به مورد اجرا گذاشته می شود.» سرانجام، بعدازظهر روز 14 مرداد 1348، طبق گزارش روزنامه اطلاعات، جنازه نیم سوخته و نیمه متلاشی شده مرد جوانی در نقطه‌ای ساحلی به نام «فراش کلا» از آب دریا گرفته شد که پس از شناسایی معلوم شد جسد متعلق به مجید بختیار است و سه روز بعد، جسد نیم سوخته و متلاشی شده پالانچیان نیز، در ساحل دریا در نزدیکی سرخ رود پیدا شد.

روایت دوم: ارتشبد حسین فردوست، در قسمتی از کتاب خاطرات خود، می نویسد:« من پالانچیان را ندیده‌ام، ولی عکس او را مشاهده کرده‌ام. از همه رفیق‌های اشرف، سَر بود ... اشرف به فردی به نام مجید بختیار، که فامیل ثریا بود و با پالانچیان صمیمیت داشت، دستور می‌دهد که من در نوشهر یک میهمانی می‌دهم و تو پالانچیان را به آن جا بیاور، ولی نگو که من در میهمانی هستم. پالانچیان دارای یک هواپیمای دو موتوره شخصی بود. با این هواپیما به اتفاق مجید بختیار به نوشهر می‌رود. در میهمانی، اشرف خودش را نشان نمی‌دهد و به دستور او، مجید بختیار به اتفاق عده‌ای دختر پالانچیان را مست می‌کند و سپس او را به اتاق طبقه بالا می‌برد. در اتاق، ناگهان اشرف ظاهر می‌شود. با دیدن او مستی از سر پالانچیان می‌پرد. اشرف به پای پالانچیان می‌افتد و التماس و گریه می‌کند که به من رحم کن، دارم از عشق تو از بین می‌روم. ولی پالانچیان او را از خود دور می‌کند و باز جواب رد می‌دهد. اشرف هم عصبانی می‌شود و با حالت خشم از او جدا می‌شود و می‌گوید: «بسیار خوب، دیگر با تو کاری ندارم!» و از اتاق خارج می‌گردد. او به اتاق دیگری که 3-2 نفر از دوستانش بوده‌اند می‌رود و در آن جا به مأمورین ساواک دستور می‌دهد که هواپیمای پالانچیان را دست کاری کنند. یکی دو ساعت بعد، پالانچیان که سردرد داشته، مجید بختیار را برمی دارد و برای هواخوری به کنار دریا می‌برد و ناگهان هوس می‌کند که سوار هواپیما شود و به اتفاق مجید بختیار سوار می‌شوند. هواپیما پس از چند کیلومتر پرواز، ناگهان سقوط Fall می‌کند و هر دو کشته می‌شوند.»

روایت سوم : اسدا... علم در یادداشت‌های خود، در این باره می نویسد:«سه شنبه ۲۱ مرداد ماه 1348، صبح به مجلس فاتحه مجید بختیار رفتم که با هواپیمای شخصی به اتفاق دوست خودش مهندس پالانچیان ارمنی در دریای[مازندران ]سقوط کردند و مردند. پالانچیان دوست نزدیک والاحضرت شاهدخت اشرف بود. این واقعه چند روز پیش اتفاق افتاد، ولی جنازه آن ها اخیرا در دریا پیدا شد .من نمی دانم چه بوده، ظاهر امر این بود که نصف شب مست خواسته اند با هواپیمای کوچک از رامسر به تهران بیایند. هرچه بود مرده اند و گذشته اند اما اگر اشتباه نکنم شانس و بخت شاه را من بزرگ می دانم؛ این‌ها به ظاهر دوست و به باطن دشمن بودند و به سزای خود رسیدند.[!!]»

روایت چهارم: گزارش پرطعنه رادیو بغداد درباره این حادثه، این است:« اطلاع حاصل گردید آقای لئون پالانچیان که نام درباری او فرنجیان است، هنگامی که در ساعت یک ونیم بعد از نیمه شب از مجلس انس[!] بانوان پهلوی در جزیره رامسر، به حال مستی خارج شده و برای گردش و تفریح سوار هواپیمای شخصی خود گردیده، روی دریا پرواز کرده است، اینک سه هفته می گذرد که از ایشان اطلاعی نرسیده و به احتمال قوی در دریا سرنگون گردیده اند. آن شادروان، در چند سال اخیر به سِمت شوهریاری[!] والاحضرت اشرف پهلوی خواهر والاگهر شاهنشاه برگزیده شده بودند و از این راه، همیشه در پیمان‌ها و کنترات‌ها شرکت کرده و البته همیشه برنده می شدند و از پول ملت بیچاره ایران به تموّل هنگفت و داشتن ویلا در رامسر و هواپیمای شخصی رسیده بودند.»

 

وبگردی