فریدون در راه دانشگاه بود که به ساختمان پلاسکو فراخوانده شد

پدر این آتش‌نشان فداکارکه با گذشت بیش ازچهل روز از فاجعه، هنوز با بغضی درگلو خفته از تک پسرش حرف می‌زند، تنها دلگرمی‌اش را بعد ازخدا، حضور تــــنها دختر و همسرش دانسته وبه خبرنگارحوادث «ایران» می‌گوید: «خودم را آرام می کنم تا بتوانم به سلامت کنار خانواده‌ام باشم اما با خودم می‌گویم این انصاف نیست که من نفس بکشم و پسر 26 ساله‌ام زیرخروارها خاک آرمیده باشد. اما چه کنیم که دست سرنوشت برایمان اینگونه رقم خورده است و پسرم هم با اطلاع از سختی‌های شغل آتش‌نشانی قدم در این راه گذاشت.»
اودرادامه گفت: «فریدون از کودکی عاشق کار آتش‌نشانی بود و همیشه دوست داشت یک آتش‌نشان موفق باشد. از بچگی آرزویش این شغل بود و به همین خاطر در زمان تحصیل هم رشته آتش‌نشانی را انتخاب کرد و عضو هلال احمرشهرستان شهریار هم شد. او چند بار برای استخدام در سازمان آتش نشانی شرکت کرد ولی قبول نشد تا اینکه در وزارت دفاع مشغول به کار شد و به‌عنوان آتش‌نشان کار کرد و دوران خدمتش را نیزهمانجا گذراند. او به قدری مصمم و با اراده بود که حدود 2 سال پیش به طور رسمی در ایستگاه شماره یک حسن آباد به‌عنوان آتش‌نشان مشغول کارشد.درعین حال هم به خود می‌بالید و ما هم با خوشحالی او شاد بودیم.گرچه همیشه نگرانش بودیم.البته همسرم نیزهر روز دست به دعا بود و برای تمام آتش‌نشان‌ها دعا می‌کرد. اما افسوس که حالا پسرم نیست تا ببیند مادرش خون به جگر شده و هر روز اشک می ریزد و حسرت از دست دادن جوان ناکامش را می‌خورد. پدردلشکسته در ادامه گفت: «من با شغل نجاری بچه هایم را بزرگ کردم و آرزویم دیدن خوشبختی و سعادتشان بود. اما نمی‌دانستم که سعادت پسرم جان دادن خودش برای نجات فرد دیگری است. با اینکه به فداکاری پسرم افتخار می کنم اما نمی‌توانم جای خالی‌اش را ببینم اما افسوس که آخرین روز دی ماه سال 95 براستی یکی از وحشتناک‌ترین لحظات برای خانواده‌مان بود. آن روز فریدون به دانشگاه رفته بود تا امتحان یکی از درس‌های کارشناسی ارشدش را بدهد اما گویا در راه رفتن به دانشگاه با او تماس گرفته وگفته بودند ساختمان پلاسکو آتش گرفته است. او هم سراسیمه راهی محل شده بود تا به اطفای حریق بپردازد. اما....ما هم از همه جا بی‌خبر بودیم که خواهرم تلفن زد و سراغ فریدون را گرفت. می‌خواست حالش را بپرسد.بعد هم خبرداد که ساختمان پلاسکو آتش گرفته است. ما هم فکرمی کردیم پسرمان سر جلسه امتحان است. اما انگاربرای پسرشجاع وفداکارمان نجات جان همنوعانش مهم ترازهرچیز بود.در آن لحظات پر دلهره و استرس هرچه باتلفن همراهش تماس گرفتیم پاسخی نداد و سرانجام هم گوشی خاموش شد. پس ازآن، همه وجودمان به لرزه افتاده بود. دختر کوچکم بی تاب برادرش بود و همسرم نیز اشک می‌ریخت و دست به دعا بود.باورکنید نمی‌دانم چطور خودم را به ایستگاه آتش‌نشانی رساندم تا با چشم خودم پسرم را ببینم. اما او نبود و گفتند به ساختمان پلاسکو رفته است. همه حرف‌ها ضد و نقیض بود وقتی به ساختمان پلاسکو رسیدم باور نمی‌کردم ساختمان به آن عظمتی اینگونه ویران و درهم مچاله شده باشد.حال واحوال خودم را نمی‌فهمیدم فقط وقتی چشمم به فرمانده پسرم افتاد حال فریدونم را از او پرسیدم. او هم بی‌تاب بود و نگاهی کرد و گفت فقط دعا کنید.با شنیدن این حرف شوکه شدم وبا اضطراب گفتم یعنی چی؟ پسرم زیرآواره؟ منتظر جوابی از او بودم اما سکوت کرد و به سمت خرابه‌ها رفت. با شنیدن این حرف احساس کردم دنیا روی سرم خراب شد.با این حال چشم انتظار بودیم و خدا خدا می‌کردیم عزیزمان زنده باشد اما دو روز بعد از آوار‌برداری پیکر بی‌جان پسرم را بیرون کشیدند و تحویلمان دادند.»پدرآتش‌نشان شهید درادامه حرفهایش بیان کرد: «فریدون به شغلش افتخار می‌کرد و با غرور از مأموریت‌ها و نجات مردم گرفتار حرف می‌زد. همیشه می‌گفتیم مراقب خودت باش اما او برای نجات همنوعانش خودش را به آب و آتش می‌ زد و می‌گفت: «بابا اگرداریم کاری را انجام می دیم واسه اینه که جون انسانی را نجات بدیم پس کاری نیست که فقط درآن تماشاچی باشی.»پسرم چون عاشق شغلش بود ما هم دیگر حرفی نمی‌زدیم و به خدا سپرده بودیمش. اما... هدیه خدا بود نمی‌توانیم حرفی بزنیم و شکایتی کنیم. فقط می‌توانم بگویم تمام لحظاتمان غیر از نگرانی هیچ چیزی نبود.همه بدانند که جای خالی این عزیزان براحتی و با هیچ چیزی پر نمی‌شود فقط تنها قوت قلبمان این است که پسرم شهید شد و امیدواریم شهادتشان به رسمیت شناخته شود تا مرهمی بر دل ما خانواده‌های داغدیده باشد.نمی دانید وقتی بی‌توجهی بنیاد شهید وامور ایثارگران را در این رابطه می‌بینیم چقدر قلبمان به درد می‌آید و دلمان می‌گیرد که جگرگوشه هایمان برای نجات مردم با علم به دانستن اینکه خودشان آسیب می‌بینند وشاید هم برگشتی نیست، بدون کوچکترین چشمداشتی تلاش کردند اما پس از این حادثه Incident حتی به طور رسمی شهید هم شناخته نمی‌شوند که این برایمان سخت است.
پدر سیاهپوش ادامه داد: راستش را بخواهید درد دل هایمان زیاد است اما مشتاقیم بتوانیم به طور رو در رو و حضوری با رهبر عزیزمان حضرت امام خامنه‌ای صحبت کنیم که اگر این دیدار فراهم شود به طورقطع باعث دلگرمی ما خانواده‌های داغدیده خواهد شد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی