گفتگو با 3 ایرانی که 5 سال زندانی دزدان دریایی سومالی بودند + عکس لحظه بازگشت
حوادث رکنا : صیادان آزادشده از اسارت دزدان سومالیایی این حادثه را تعریف کردند.
به گزارش رکنا ، پنجسال شکنجه، زندگی بدون آب و غذا، تحمل گرمای داغ در بیابانهای سومالی برای آخرین گروه از بلوچیهای گرفتار، به پایان رسید. ابراهیم، عبدالله و جمال سهنفر آخری بودند که بعد از سالها آزار در شکنجهگاه دزدان دریایی سومالی، دو روز پیش به کشورمان بازگشتند. این سه بلوچی، توسط سربازان گمنام امام زمان(عج) و با همکاری وزارت امورخارجه و نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آزاد شدند. اینها جزو ٢١نفری بودند که فروردین سال ٩٤ در آبهای سومالی به دست دزدان دریایی اسیر شدند. با لنجی به نام «سراج» در آبهای نزدیک سومالی به اسارت دزدان دریایی درآمدند.
پایان پنج سال اسارت عبدالله، ابراهیم و جمال
دزدها مبالغ هنگفتی در حد یکمیلیون دلار برای آزادی اسرا طلب میکردند. با این حال شکنجهها ادامه داشت. بعضی از آنها، مرگ عزیزانشان را هم به چشم دیدند.
آنهایی که شکنجهها را تاب نیاورده و در گرمای بیابان جان دادند. چندینسال اسارت کشیدند، بردگی کردند، آب و غذا نخوردند، حمام نرفتند، گرمای شدید را تحمل کردند، از خانوادههایشان بیخبر ماندند. اینها تنها بخشی از عذابهایی است که اسیران دزدان سومالی تجربه کردند. ماجرای صیادان ایرانی تازه نیست، اما خیلی هم قدیمی نیست. بهمن ۹۳ بود که این ۲۱ صیاد با یک لنج از کنارک به دریا رفتند تا روزیشان را از آب بگیرند، اما آنچه دزدان سومالیایی به سرشان آوردند و چهار صیاد ایرانی بعد از آزادی تعریف کردند، داستانی عجیب، سخت و هولناک است. آنها هفت روز تمام روی دریا بودند تا به ۴۰۶کیلومتری ساحل سومالی رسیدند.
به منطقه آزاد که رسیدند، تور ماهیگیریشان را پهن کردند. تا ۲۵روز ماهی صید کردند، اما ناگهان ورق برگشت. ۱۵ دزد دریایی مسلح به آرپیجی و نارنجکانداز، سوار بر دو قایق تندرو به صیادان نزدیک شدند. دزدان وارد لنج شدند و از ناخدا و رفقایش خواستند دستشان را روی سرشان بگذارند و رو به دریا بنشینند.
این آغاز ماجرای هولناکی بود که صیادان آزادشده از اسارت دزدان سومالیایی از روز حادثه تعریف کردند. محمد شریف پناهنده، یکی از ماهیگیران اسیری بود که اواخر شهریور۹۸ با همکاری دولت و «انجمن حمایت از رهایی گروگانها» آزاد شد و دوم مهر به ایران بازگشت. این ماهیگیر ۴۰ساله روایت ترسناکی از شکنجههایشان در آن جنگل داغ و سوزان داشت: «نزدیک یک قبیله و درجنگلی نگهداری میشدیم. آفتاب شدیدش آزاردهنده بود. نه غذا، نه آب و نه دارو داشتیم.
درطول ٢٤ساعت مقدار خیلی کمی برنج میدادند که در آب میجوشاندیم و میخوردیم. از شدت گرسنگی حتی توان صحبتکردن هم نداشتیم. بعضی وقتها برگ درختان را میخوردیم. آفتاب سوزان بود و فصلهای سرما هم از شدت سرما میلرزیدیم ولی تنها یک گونی به ما میدادند تا رویمان بکشیم. دونفر، دونفر ما را با زنجیر و قفل به هم بسته بودند و به همین دلیل نمیتوانستیم راحت بخوابیم. قبل از اسارت ۹۰کیلو بودم اما حالا ۴۸ کیلو وزن دارم. بعضی وقتها صبحها بالای سرمان ظاهر میشدند. تلفنهمراه به ما میدادند و میگفتند به خانواده، دولت ایران، سازمان ملل یا هرکشور دیگری زنگ بزنید و بگویید برای ما پول بفرستند تا شما را نکَََُشیم. وقتی زنگ میزدیم، شلیک میکردند، با قنداق اسلحه کتکمان میزدند تا خانوادههایمان شاهد شکنجهها باشند. وضع خیلی وحشتناکی بود که تحملکردنش بهشدت سخت بود.»
شکنجههای این بلوچیها همچنان ادامه داشت، تا اینکه درنهایت قرعه زندگی به نام ١٣نفرشان افتاد و توانستند از چنگال این شکنجه گران ترسناک نجات پیدا کنند.
تنها برای لقمه نانی رفته بودند، قرار بود به رسم هرسال، بعد از دوماه برگردند، اما بازگشتشان چندینسال طول کشید. با بدنهایی قوی به دل آب زدند، اما رنجور و خسته برگشتند. سال٩٧ و ٩٨، ١٠نفرشان آزاد شدند و به کشور بازگشتند. به آغوش خانوادههایشان رسیدند و زندگی دوباره را تجربه کردند. اما ابراهیم و عبدالله و جمال هنوز مانده بودند و با مرگ دستوپنجه نرم میکردند. خیلی وقت بود که کسی از آنها خبری نداشت، تا اینکه ٥روز قبل در اوج ناامیدی خبر خوش رسید. سهنفر آخر این گروه آزاردیده در راه وطن بودند. حالا بازگشتهاند و قرار است بعد از ٥سال غذای گرم بخورند، خانوادههایشان را در آغوش بکشند و یک دل سیر زندگی کنند.
شوق دیدار برادر
عبدالله در تمام این سالها نمیدانست که برادرش را از دست داده است. جلال ٢٧ ساله یکی از آن ٨نفری بود که شکنجههای دزدان دریایی سومالی را تاب نیاورده و جان داد. خودش اسیر بود، اما از برادرش جلال خبری نداشت. حالا با تنی رنجور و خسته با روانی پریشان به وطن بازگشته تا بعد از ٥سال در خانه و زندگی سابقش روزگار بگذراند. ولی کسی نمیداند که او میتواند مثل سابق زندگی کند یا خیر. ٥سال شکنجه از او آدمی دیگر ساخته است.
نادر برادر ٢٠ساله عبدالله حالا به شوق دیدن برادرش لحظهشماری میکند. یکی از برادرانش را از دست داده و حالا میخواهد برادر دیگرش را در آغوش بگیرد: «یکسال بود که از برادرم هیچ خبری نداشتیم. نه تماسی گرفت و نه اثری از او بود. پارسال بود که شنیدیم جلال فوت کرده است. اسیری که سال گذشته آزاد شد، خبر داد که برادرم زیر شکنجهها تاب نیاورده و جان باخته است. به ما گفت که عبدالله هنوز زنده است، ولی خبر از مرگ برادرش ندارد. گویا پس از اسارت آنها را از هم جدا کرده بودند. تا سال گذشته هر از گاهی تماس میگرفتند. از ما طلب پول میکردند. ٤٠٠هزار دلار میخواستند. هرچه به آنها التماس میکردیم که دست از سر برادرمان بردارند، فایدهای نداشت. تماس میگرفتند و پشت تلفن برادرمان را شکنجه میدادند. برایمان فیلم شکنجهها را میفرستادند. میگفتیم پول نداریم، ولی گوش نمیکردند. فقط میخواستند به هدفشان برسند. اما از پارسال بود که دیگر هیچ خبری نشد. حتی تصور کردیم که عبدالله هم مثل جلال فوت شده است. دیگر هیچ تماسی برقرار نشد.»
عبدالله نوحانی ١٩سال داشت که اسیر شد. مجرد بود و رفت تا صید ماهی تُن کند. اما خبر دادند که اسیر دست دزدان دریایی شده است. همراه با برادرش جلال: «حالا عبدالله ٢٤سال دارد. خیلی بیتابیم که او را ببینیم. او هرسال با جلال به دل آب میزدند. جلال ٢٧ساله بود، ازدواج کرده ولی فرزندی نداشت. بیگناه شکنجه شد و بیگناه جان باخت. در سال دوماه برای صید ماهی تُن میرفتند.
هیچوقت اثری از دزدان دریایی نبود. اصلا فکرش را هم نمیکردیم که دزد دریایی آن اطراف وجود داشته باشد. هرسال با خیال راحت میرفتند و برمیگشتند، ولی اینبار دزدان آنها را غافلگیر کرده بودند. هربار که میرفتند، حدودا ٧میلیون تومان برایشان درآمد داشت؛ یعنی ٧میلیون تومان در سال درآمد آنها بود. با این حال، دست از تلاش برنمیداشتند. ما سه برادر بودیم که دزدان دریایی دو برادرم را از ما گرفت. سالها از هم دور بودیم. حالا فقط یکی از آنها برمیگردد. با این حال دل تو دلمان نیست برای دیدن برادرم. با وجود شکنجههایی که شده، مطمئنم که دیگر توانی برایش نمانده است. عبدالله برگردد، تمام سعیمان را میکنیم تا زندگی را دوباره برایش گلستان کنیم تا شاید بتواند این ٥سال جهنمی را فراموش کند. فعلا او به تهران رسیده و منتظریم که به بلوچستان برگردد.»
١٠ماه انتظار کشنده
٢٧سال داشت که اسیر دست شکنجهگران سومالی شد. ابراهیم تا آخر ماند و مبارزه کرد. زنده ماند و با بدنی نحیف به خاک وطنش بازگشت. ابراهیم بلوچنیا با خانواده خالهاش زندگی میکرد. برای گذران زندگی به دل آب میزد. برای شکار و صید ماهی میرفت. کار و بارش بد نبود، تا اینکه در آن زمستان سرد، روی آبها همراه ٢٠نفر از همکارانش غافلگیر شد. شکنجه شد و گرسنه ماند. چندینبار تا پای مرگ رفت، تا اینکه درنهایت به وطنش بازگشت.
پسرخاله ابراهیم که حالا بیتاب دیدار است، در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای این چندسال دوری را روایت میکند: «ابراهیم از ٧سالگی با ما زندگی میکرد. مادرش ازدواج کرد و رفت. برای همین او به خانه ما آمد و مثل برادرم با هم بزرگ شدیم. کارش ماهیگیری بود. صید میکرد و پول درمیآورد. حتی فکرش را هم نمیکرد که ممکن است روزی اسیر دست دزدان دریایی شود. آنقدر که تصور میکرد دزدان دریایی فقط برای قصههاست. اما رفت و دیگر برنگشت. خیلی تلاش کردیم. حتی میخواستیم پول جور کنیم، ولی فایدهای نداشت. فیلم شکنجههای ابراهیم که دزدان برایمان میفرستادند، بیشتر از هر چیزی آزارمان میداد، تا اینکه از ١٠ماه پیش از او هیچ خبری نشد. دیگر هیچکس تماس نگرفت. از اسیرانی که آزاد شده بودند، شنیده بودیم که چقدر شکنجهها وحشتناک است و هرکسی نمیتواند تاب بیاورد. برای همین این ١٠ماه برایمان بهشدت آزاردهنده بود. تصور میکردیم دیگر ابراهیم را نخواهیم دید. کاری از دستمان برنمیآمد. خانوادهمان نابود شد. ولی مجبور بودیم صبر کنیم.
صبر و انتظاری کشنده؛ نمیدانستیم باید چه کار کنیم. بهخصوص اینکه میدانستیم ٨ نفر از آنها کشته شدهاند، تا اینکه چند روز پیش خبر آزادی ابراهیم و دونفر دیگر را شنیدیم. هنوز هم باورمان نمیشود. انگار داریم رویا میبینیم. تا او را در آغوش نگیریم، نمیتوانیم باور کنیم که ابراهیم برگشته و زنده است. او ٥سال تمام به طرز وحشتناکی زندگی کرد و زنده ماند. نمیدانیم از این به بعد چطور میتواند روزگارش را بگذراند. فقط امیدواریم هرچه زودتر بتواند حال روحی سابقش را به دست آورد.»برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر