زنم را به خاطر ازدواج با دختر پولدار آواره کردم !
رکنا: با غرور و ندانمکاری هم خودم را بدبخت و فلکزده کردم و هم به سرنوشت همسر بیچارهام گند زدم.
اجازه بدهید از اول ماجرا برایتان تعریف کنم. او دختر همسایه خالهام بود. یکدل نه صددل عاشق و دلباختهاش شده بودم. با وجود مخالفتهای شدید خانواده به خواستگاریاش رفتم. مادرم میگفت آرزو دارد که با دختر داییام ازدواج کنم. اما مرغ لجبازیام یک پا داشت و به حرف مادرم گوش ندادم.
بالاخره با سماجت و اصرار، به خواسته دلم رسیدم و با دختر مورد علاقهام ازدواج کردم. ما بعد از چند ماه سرخانه و زندگی خودمان رفتیم. روزهای اول زندگی مشترکمان شیرین و رؤیایی بود. اما کمکم دخالتهای مادرم شروع شد. او چشم دیدن همسرم را نداشت و هر روز با نیش و کنایههای عذابآور اشک همسرم را در میآورد.
او راه میرفت و زن مرا با همسر برادرم و عروس عمویم که کارمند بودند مقایسه میکرد. در آن وضعیت من که درآمد چندانی نداشتم و دلم میخواستم مثل بقیه ریختوپاش کنم و در واقع لقمه گندهتر از دهانم بردارم با مشکل مالی مواجه شدم. اعصابم خرد بود و نمیفهمیدم چکار میکنم. انتظار داشتم خانواده همسرم کمکم کنند. آنها در حد توانشان هوای ما را داشتند. اما خواستههای من زیاده از حد بود.
اوضاع به همین منوال گذشت تا این که یک روز مادرم، جهیزیهام را با جهیزیه همسر برادرم مقایسه میکرد و میگفت تو اگر عقل و شعور داشتی یک زن درست و حسابی میگرفتی. تحتتأثیر حرفهای مادرم دوباره روی مخ همسرم راه رفتم، او که عاصی شده بود در برابرم ایستاد و اختلافات ما جدیتر شد. اعتراف میکنم احترام همسرم و خانوادهاش را زیرپا گذاشتم. آنقدر آزار و اذیتش کردم که مهریهاش را بخشید و جانش را آزاد کرد. چند ماه گذشت، مادرم برایم زنی پیدا کرد که از نظر او تمام و کمال بود.
من بالاخره با دختری ازدواج کردم که پدر پولداری داشت. ولی بعد از دوسال خوندلخوردن فهمیدم چه غلطی کردهام. همسرم اهل زندگی نبود و نه تنها جلوی ولخرجیهایش را نتوانستم بگیرم بلکه قادر نبودم او را پایبند خانه و زندگیمان کنم. تا چشم مرا دور میدید بدون اجازه من اینطرف و آنطرف میرفت. دست آخر هم سرناسازگاری گذاشت و فهمیدم در فضای مجازی با مردی جوان سروسری دارد. با این وضعیت چارهای نداشتم جز آنکه خودم را از شر آن زندگی راحت کنم.
طلاقش دادم و سرم بدجور به سنگ زمانه خورد. بعد از طلاق دچار افسردگی شدیدی شدم. به سراغ همسر قبلیام رفتم. تصمیم خودم را گرفتهام، من زنم را میخواهم.
دستبهدامان مرکز مشاوره آرامش پلیس Police خراسانرضوی شدهام. خواهش میکنم کمکم کنید. میخواهم اشتباهات گذشتهام را جبران کنم. مادرم نیز نذرکرده که این کار درست بشود و همسرم مرا قبول کند. حالا میفهمم چه گوهری را از دست دادهام، حالا میفهمم عفت و قناعت و متانت همسرم چقدر باارزش بوده و من نالایق قدرش را نمیدانستم.
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
پسر سخنگوی دولت با شکایت شوم زن جوان به دردسر افتاد! + عکس
دوست صمیمی زنم فقط با نگاه من تسلیم شد !
اعدام 3 جوان شیطان صفت در زندان میناب
اقدام شوم فروشنده بی حیا با دختر بد لباس!
شرور معروف تهران چند روز قبل از عروسی با یک دختر، دوستش را کشت! + فیلم
داستان برادران حسینی به غیر از سیدمحمد
جنین پیرمرد بی حیا در شکم دختر 13 ساله!
ماجرای اعتراف گیری از مائده هژبری + عکس
دختر 15 ساله برای یک شب صیغه شد !
فیلم لحظه نبرد دلاورانه لشکر فاطمیون مقابل تروریستهای داعش
ماجرای بلایی که سر تورج قنبرزاده آمد / کسی او را دیده است؟+ عکس
یک فاجعه / معلم خصوصی با 22 دختر 16 ساله چه کرد؟! + عکس
درخواست شیطانی دختر عموی عروس از تازه داماد
ارسال نظر