سرهنگ علیرضا حسینعلی زاده را بشناسید / هیچ کس از در خانه امام رضا (ع) دست خالی برنمی گردد

به گزارش رکنا: چهره اش جدی است و با اقتدار، این وقار و متانت به قامت کسوتی است که دارد؛ می آید. چه توفیقی از این بالاتر که هر روز پس از ذکر نام خدا، با احترام نظامی به سمت حرم امام  رضا(ع)  که دارالشفای عاشقی است سلام کنی و دل به دلدار بسپاری.

ازروزی که لباس مقدس پلیس به تن کرده، فرمانده بوده، اگر چه می گوید افتخارش پوشیدن این لباس سربازی است.

29 سال قبل جوان 19 ساله از زادگاهش، شهر دولت آباد تربت حیدریه به مشهد آمد. در آزمون دانشگاه افسری شرکت کرده بود و باید مراحل گزینش را طی می کرد.

شهر مشهد کسی را نمی شناخت. چشمش به گنبد طلایی امام رضا(ع) افتاد، دلش لرزید. دست بر سینه نهاد و با دلی سرشار از عشق و ارادت سلام کرد. گویی گنبد نورانی حرم از دور با او سخن می گفت.

بی درنگ، حرم رفت و یک دل سیر به گنبد امام مهربانی چشم دوخت. اولین دعایش، سلام به نیابت از پدر و مادرش بود. دلتنگی عجیبی برای شان داشت.

گوشه ای در صحن امام رضا(ع) نشست . به طواف کبوترهای حرم دور خورشید طلایی، دل داده بود.

آن روز با امام رضا(ع) حرف های دلی گفت. با زیارت کعبه دل ها که حج فقرا و پناهگاه دل شکستگانِ عرش خداست؛ آرامش خاطر یافت.

از حرم بیرون آمد. مصمم و با اراده گام برمی داشت. عهد کرده بود محکم و قوی تر از گذشته باشد. به مرکز گزینش پلیس رفت. کارهای اولیه تمام شد. بیرون آمد و چند دقیقه ای در خیابان ها قدم می زد. با خودش گفت: باید برای پدر و مادر و خانواده ام سوغاتی هم بخرم.

اما اتفاقی افتاد و دوباره دلش لرزید. پول هایش را گم کرده بود. رو به حرم ایستاد. لبخندی زد و گفت: آقا جان، تا تو را دارم غمی ندارم.

سراغ دایی اش رفت. دایی جان در محدوده بلوار دانشجو مشهد که آن روزها کمی دوراز مرکز شهر بود؛ زندگی می کرد. از مسیر حرکت اتوبوس های شرکت واحد و ایستگاه ها  به ایستگاه، مسیر را پیدا کرد. تمام این راه طولانی را پیاده رفت. 

آن روز با خودش عهد کرد؛ لباس پلیس بپوشد و خادم شهر امام رضا(ع) بشود برای کمک زائران حرم و خدمت به آن ها از جان و دل مایه بگذارد.

دیدار روی دایی جان، اشک شوق در چشم هایش جاری کرد. دایی دستش را روی شانه  آقا علیرضا گذاشت و این بهترین حس دلگرمی او، تمام این سال ها بوده و هست.

کارهای استخدامی بیست روز طول کشید. تعطیلات 28 صفر و شهادت امام رضا(ع) سر رسیده بود. مراسم سوگواری دهه آخر صفر به خصوص شهادت امام رضا(ع) را با هئیت عزاداری  شهرشان، دولت آباد تربت حیدریه که مشهد آمده بودند سپری کرد.   

نذر کرده بود به خاطر کارش، بیشتر از سال های قبل در هیئت کار کند.

آقا علیرضا به شهر خودشان برگشت. آبان ماه همان سال همزمان با شهادت حضرت زهرا(س) نتیجه قبولی اش آمد و راهی دانشگاه علوم انتظامی در تهران شد. پدر کشاورز او و مادر مهربانش پشت سر پسر رشید خانواده دعا خواندند و برایش عاقبت بخیری و سربلندی خواستند.

دوران تحصیل دانشگاهی را با موفقیت پشت سر گذاشت.  افسر جوان پلیس با خوشحالی به مشهد آمد و زیارت رفت. لحظه ورود به حرم، با احترام نظامی و چشم هایی اشک بار به امام رضا(ع) سلام کرد و گفت: فرمانده، عاجزانه می خواهم نگاهم کنی سرباز تو و خادم خدمتگزارت باشم.

جناب سروان" علیرضا حسینعلی زاده" که در این مدت ازدواج کرده بود به دست بوسی پدر و مادر رفت و پس از آن عزم خدمت کرد.

 افسر پلیس در استان سیستان و بلوچستان و مناطق مختلف کشور و همچنین شهرهای خواف، تربت جام و نیشابور خدمت کرد. سال ها به سرعت سپری شدند و او به درجه افسر ارشدی رسید.

جناب سرهنگ" حسینعلی زاده"  در هر فرصتی مشهد می آمد و به یاد عهدی که با فرمانده خود داشته، حرم مطهر امام رضا(ع) می رفت و با  امام هشتم حرف های دلی می زد. او پس از فرماندهی موفق خود در پلیس شهرستان نیشایور به عنوان فرمانده یگان حفاظت استان قدس رضوی انتخاب و با حکم فرمانده کل انتظامی جمهوری اسلامی ایران، عهده دار این مسئولیت شد.

 فرمانده متواضع و با اخلاق به مشهد آمد. آن روز، اشک امانش نمی داد. نمی توانست به گنبد طلایی امام رضا(ع) نگاه کند. می گفت: امام رضا(ع)، از تو خواستم و حاجت روایم کردی.

هنوز هم وقتی ذکر امام رضا(ع) می گوید؛ دلش می لرزد. خواستیم از حال و هوای این روزهایش بگوید.

دستی به موهای جو گندمی اش کشید و آماده گفت و گو شد. مکث کرد بغض امانش نمی داد.  اشک هایش را پاک کرد و گفت: از امام رضا(ع) خواستم گوشه چشمی به ما کند و امروز سربازی هستم که دلداده نگاه فرمانده است و من ... .

اشک امانش نمی دهد. می گوید: هیچ کس از در خانه آقا امام هشتم، دست خالی بر نمی گردد.

دو فرزند سرهنگ" علیرضا حسینعلی زاده" هم لباس مقدس پلیس بر تن کرده اند تا ادامه دهنده راه پدر باشند.

با آرزوی سلامتی و بهروزی برای این سرباز ولایت و تمامی همرزمان او که خدمتگزاران نظم و امنیت این کشور مقتدر اسلامی و خادمان امام رضا(ع) هستند.

نویسنده: غلامرضا تدینی راد- خراسان رضوی

وبگردی