وحشت دختر جوان از خانه شیطان خطرناک / پدرم فلج شد و من دنبال آزادی ام رفتم!

به گزارش رکنا، دختر20ساله ای که برای فرار از تهدید های ترسناک شرور سابقه‌دار به قانون پناه آورده بود، درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: پدرم مردی سخت‌گیر بود و هیچ گاه اجازه نمی داد به تنهایی از منزل خارج شویم یا آن طور که دوست داریم لباس بپوشیم. هر دو خواهرم که اکنون ازدواج کرده‌اند و زندگی شیرین و آرامی نیز دارند، همواره به خواسته‌های پدرم احترام می‌گذاشتند و قواعد او را رعایت می‌کردند اما من معتقد بودم او به خاطر آن که نظامی است مدام دوست دارد دستور بدهد و دیگران دستورهای او را اجرا کنند.

به همین خاطر در برابر پدرم موضع می‌گرفتم و دوست داشتم با لباس های خارج از عرف بیرون بروم یا با هر کسی که دلم می‌خواهد ارتباط برقرار کنم! با وجود این، جرئت چنین کارهایی را نداشتم تا این که وقتی در دبیرستان تحصیل می کردم ناگهان پدرم دچار بیماری عصبی و فلج اندام شد به طوری که دیگر پاهایش توان راه رفتن نداشتند و او به‌ناچار روی ویلچر نشست! ولی من از این که پدرم به بیماری سختی مبتلا شده بود به هیچ وجه ناراحت نشدم چراکه احساس می‌کردم حالا به‌راحتی می‌توانم از خانه خارج شوم و کسی نمی‌تواند مرا کنترل کند.

شوق«آزاد» بودن همه وجودم را فرا گرفته بود اما نمی‌دانستم در بیرون از منزل چه گرگ‌های ترسناکی انتظارم را می‌کشند! خیلی زود پرسه‌زنی در خیابان‌ها و شرکت در مجالس و مهمانی‌های مختلط و دور هم نشینی‌های شبانه را شروع کردم. مادرم نیز زنی مظلوم بود وهیچ گاه نمی‌خواست رفتاری انجام بدهد که مرا ناراحت و دلگیر کند!

به همین خاطر من در مرداب دوستی های خیابانی غرق شدم و پدرم نیز درگیر دارو و درمان بیماری‌اش بود. بالاخره در یکی از همین مهمانی ها با «یونس» آشنا شدم. رفتارهای او به نظرم جذاب و مردانه بود! خیلی زود عاشق تیپ و قیافه «یونس» شدم و در یکی از همین شب نشینی‌ها به خلوتگاه شیطانی او رفتم و در 18 سالگی اولین رفتارهای غیر اخلاقی را تجربه کردم ولی او بعد از مدتی که به‌راحتی از من سوءاستفاده کرد ناگهان غیب شد و تلاش های من برای یافتن او بی فایده بود. بعد فهمیدم که حتی او نام واقعی خودش را نیز از من پنهان کرده بود و همه این چرب زبانی ها و دوست داشتن ها فقط برای هوسرانی بود. درحالی که بسیار زجر می کشیدم و از این که بازیچه جوانی هوسران بودم از خودم تنفر پیدا کردم ولی باز هم درس عبرت نگرفتم و در فضای مجازی با «قادر» آشنا شدم. رفتار و گفتار محبت آمیز «قادر» روح و روانم را تسخیر کرد و این بار با پای خودم به خانه «قادر» رفتم اما صحنه ای مرا دچار حیرت کرد که خواهر و برادرزن «قادر» نیز آن جا بودند و کاملا عادی با من برخورد کردند به طوری که حتی پذیرایی هم شدم ولی چند روز بعد چهره دیگر «قادر» نمایان شد. او جوانی پرخاشگر و عصبی بود و مرا وادار به رفتارهای شرم‌آوری می کرد که خودم خجالت می کشیدم. با آن که من دانشجوی رشته کاردانی بودم و او تا مقطع سیکل تحصیل کرده بود ولی مقابل دیگران رفتارهای بسیار زشتی با من انجام می‌داد و تهدیدم می کرد که اگر به خلوتگاه او نروم رهایم نمی کند!

مدام در تنهایی اشک می‌ریختم و کاری از دستم ساخته نبود تا جایی که بالاخره تصمیم به قطع رابطه گرفتم اما «قادر» نزد خواهرانم رفت و خانواده آن ها را تهدید کرد. این در حالی بود که تازه فهمیدم او جوانی سابقه دار است و بارها به جرم شرارت، نزاع و شرب خمر روانه زندان شده است و حالا به این نوع جرایم خود افتخار هم می کند.دیگر چاره ای نداشتم جز آن که به قانون پناه بیاورم تا از چنگ این شرور ترسناک رها شوم اما ای کاش...

با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری نجفی مشهد) تحقیقات پلیس با کسب مجوز های قضایی برای دستگیری این خلافکار سابقه دار آغاز شد و دختر جوان نیز که مدعی بود کابوس های وحشتناک رهایش نمی کند به مرکز مشاوره پلیس هدایت شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

وبگردی