تاریخچه بریگاد و دیویزیون قزاق

به گزارش خبرنگار تاریخ رکنا، رجال ایران از دیدگاه کاساکوفسکی - قسمت اول

«کلنل کاساکوفسکی»در یادداشت های خود، در عین ثبت و ضبط وقایع سیاسی به علم الرجال نیز پرداخته و شرح حال رجال ایرانی را به رشتۀ تحریر درآورده است. ذکر خاطرات و اظهارنظرهای او در مورد دولتمردان ایرانی بدین معنی نیست که نوشته های او مطابق با واقع و صحیح و بی غرض است، اما روی هم رفته، اگر بغض او را نسبت به رجال طرفدار سیاست انگلستان نادیده بگیریم، می توان گفت که او از رجال آن روز ایران شناخت نسبتاً درستی داشته است. با عنایت به این نکتۀ مهم که او به اعتبارعرق ملی گرایی و تعصب شدید وطن دوستی در تعریف و تجلیل از رجال طرفدار روسیه راه مبالغه پیموده است، در اینجا مختصری از نوشته های «کاساکوفسکی» در مورد شخصیت های طراز اول دربار مظفری، از نظر خوانندگان می گذرد.

تاریخچه بریگاد و دیویزیون قزاق

 

محمدعلی میرزا ولیعهد

ولیعهد فعلی از شاهزاده خانمی است که روسپی شده و مدتی است که از شاه جدا گردیده و نمی خواهد با او زندگی کند. اگرچه شاه از او دست نکشیده و پیغام می فرستد که دوباره به عقد وی درآید. ولیعهد، کم سواد، کودن و طماع است، رشوه هایی می گیرد که افتضاح آور است و در اثر شهوت رانی های غیرطبیعی به طوری که برادرهای خودش می گویند، مبتلا به سیفلیس شده است. علاوه بر آن ولیعهد با دختر«نایب السلطنه»(کامران میرزا) ازدواج نموده که از آن هم اثرات امیدبخش برای آینده نمی توان انتظار داشت؛ زیرا که«نایب السلطنه» با به تخت نشستن ولیعهد فعلی امکان دارد دوباره رو بیاید.«نایب السلطنه» که متظاهر به دوستی با روسیه است، در زیر ماسک مهربانی و ارادتمندی، نه وجدان دارد و نه قلب و نه حس حق شناسی و مانند یک قجر تمام عیار و یک جبار مطلق العنان مشرق زمینی در روز بیچارگی، بزدل و چکمه بوس و برعکس به هنگام سوار بودن بر مرکب قدرت، بی رحم و پیمان شکن است.»

شعاع السلطنه

«شعاع السلطنه» هجده نوزده سال بیشتر ندارد، ولی به حدی مستعد است که هرکس را که یک بار با او طرف مکالمه واقع گردد، به شگفتی وامی دارد و تسلط او به زبان فرانسه او را قادر می سازد که با نمایندگان سیاسی مستقیماً مکالمه نماید. ظاهراً صاحب اخلاق است و از اعمال برادرش عار دارد و متنفر است. او مورد علاقۀ افکار عمومی در ایران است و استحقاق او بر تخت سلطنت به عنوان فرزند یک شاهزاده خانم قابل بحث نیست. درحال حاضر جان«شعاع السلطنه»فرزند دوم شاه در خطر است. او به حمایت روسها پناهنده شده، قصد دارد با مشاهدۀ اولین علائم خطر به روسیه فرار کند.«شعاع السلطنه»دوست صدراعظم سابق«امین السلطان»است و اگر به ولایتعهدی منصوب می شد، صداعظم بلاشک از تبعید بیرون آمده بود.»

فرمانفرما

فرمانفرما شخصی است بسیار دل نچسب و از لحاظ طرز عمل، مکار و غدار و شعار او این است که:«هدف مجوز وسیله است.» این روزها عبارت ورد زبان شاه «امانت و مبارزه با رشوه خواری» است.«فرمانفرما» سوار این اسب می تازد و امانت خود را به رخ شاه می کشد، اگرچه خود هرجا که ممکن باشد اخاذی کند، فرصت را از دست نمی دهد.

«فرمانفرما» شخصی است کوتاه قد و خمیده پشت، گردنش مانند غاز به جلو کشیده، چشمانی از حدقه برآمده بی اندازه نزدیک بین، عینک مقعر بر چشم، چکمۀ ساقه بلند برقی به پا می پوشد که حلقه بندهای آن مانند دو گوش سیخ ایستاده اند.«فرمانفرما» در دوران نخست وزیری خود از 27 اکتبر 1896 توانسته است هشتصد هزار تومان بچاپد. از فرط خصومت با«امین السلطان» پا را از این هم فراتر گذاشته، شایع می کند که صدراعظم معزول،«میرزامحمدرضا کرمانی» را به کشتن شاه تحریک نموده است تا شاه ترور شود و خود از کشته شدن نجات پیدا کند. همچنین این شایعه را پراکنده بودند که«مظفرالدین شاه» روز اعدام قاتل، مایل بوده است با«میرزا رضا کرمانی» ملاقات کند و قرار بوده است که موقع ظهر پس از ملاقات با شاه او را اعدام نمایند، ولی صدراعظم از ترس آنکه مبادا قاتل قبل از مرگ، اسرار او را فاش کند، به دامادش (سردار کل) دستور داده است که در کار اعدام تعجیل کند و قبل از مراجعت شاه از صاحبقرانیه کار را تمام کند. از این رو«میرزا رضا کرمانی» به جای ظهر وقت سحر اعدام گردید. این تهمت بزرگی است؛ زیرا اولاً«میرزا رضا کرمانی» مدتها در حیاط داخلی کاخ سلطنتی زندانی بود و شاه در هر ساعتی از ساعات شب و روز می توانست او را ملاقات نماید و در ثانی به خود من دو روز قبل از اعدام«میرزا رضا» به طور رسمی ابلاغ شد که قاتل را برای احتراز از فشار جمعیت،(شاید هم از ترش اغتشاش آنارشیست ها و بابی ها) در سحرگاه اعدام خواهند کرد؛ زیرا تا ساعت آخر به طور قطع روشن نشده بود که او جزو کدام یک از دستجات است.»

امین همایون

«امین همایون در زمان ناصرالدین شاه متصدی آبدارخانۀ شاهی و متصدی کلیۀ کاخهای مسکونی شاه و کلیۀ اموال موجود در آنها بود به استثنای موزه. علاوه بر آن تصدی مسجد سپهسالار و قصور سپهسالار و بهارستان و کالسکه خانۀ سلطنتی و اصطبل و اسبهای سلطنتی و ضرابخانه را بر عهده داشت. غارتگری بی شرمانۀ این آقا حیرت آور است؛ به طوری که مورد اعتراض دیگر غارتگران از همقطاران خود او میباشد؛ مثلاً به مناسبت جشن پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدین شاه به امین همایون 25 هزار تومان برای مخارج مهمانی و از جمله 2 هزار تومان فقط برای مشروبات فرنگی اعتبار داده شد. این جشنها صورت نگرفت، بنابراین همۀ مشروبات میبایستی دست نخورده مانده باشد ولی اثری از آثار آن به دست نیامده و به نظر میرسد اصولاً خریداری نشده. در پاسخ این سئوال که مشروبات را چه کرده است امیر همایون جواب میدهد که به دستور صدراعظم بین سفارتخانه های خارجی تقسیم کرده که مطلقاً دروغ است.»

امین الملک

«امین الملک (برادر امین السلطان) مطابق مدرک رسمی به طوری ماهرانه حساب پس داد که نه فقط از پرداخت مبالغ درشتی که فرمانفرما انتظار داشت معاف شد بلکه پنجاه هزار تومان هم از خزانه طلبکار گردید. همه میدانند که امین الملک از هر رقم مستمری و حقوق و به طور کلی از هر پرداختی، تومانی دو سه قران کسر میکرد، رقمی که سر به جهنم میزد. مدرک کتبی ممکن است به دست نیاید اما هزاران نفر از خسارت دیده ها میتوانند اتهامات وارده به امین الملک را از زورستانی و اختلاس و ارتشاء به قید قسم قرآن و تأیید هزاران شهود بی غرض به محکمه بکشانند. از این جهت است که امین الملک این قدر از جان خود بیمناک است. مضافاً اینکه امین الملک شخصاً آدمی پست و غدار و سردبرخورد و خودخواه و خسیس و به درجۀ جنون، طماع است و همه را از خود متنفر میکند. شک نیست که در آتیۀ نزدیک، این تومانی دو سه قرانها را که به میلیونها بالغ میگردد بالاخره از گلوی امین الملک بیرون خواهند کشید.

درواقع میرزا ابراهیم خان امین السلطان پدر او به هیچ وجه ثروت فوق العاده نداشته و پس از تقسیم مالش بین چهار فرزندش، ارثیه ای که برای امین الملک باقی گذاشته به چند ده هزار تومان نمیرسد، پس این خانه های که فقط در تهران به یک میلیون تومان میرسد صرف نظر از املاک و دهات و سرمایۀ نقدی چند میلیونی از کجاست؟»

نظام السلطنه

«نظام السلطنه وزیر دارایی جدید، حاکم سابق عربستان (خوزستان) و وزیر عدلیۀ اخیر از 25 ماه مه 1898 به وزارت دارایی منصوب گردیده است. با اینکه هشتاد سال دارد هوای صدارت بر سر دارد و برای رسیدن به این مقصود و اغراض شخصی از هیچ اقدامی حتی ورشکستی و ویرانی کامل وطن خود نیز روگردان نیست. بنا به گفتۀ متصدی کل گمرک ایران، بقیۀ عوائد گمرکی سال 99 و 1898 توسط وزیر دارایی یکجا بین مقربین و اندرون شاه تقسیم شد و اکنون از این مالیات فقط 14 هزار تومان باقی است. بنابراین بقیۀ مخارج دولت اعم از داخلی و خارجی قشون فقط از محل مالیاتهای شهرستانها باید تأمین شود ولی کلیۀ مالیاتهای شهرستانها که امین الدوله قصد داشت آنها را در تهران در خزانه داری کل متمرکز نماید دوباره در شهرستانها برای محلهای معین تخصیص داده شده، همان جا هم یکسره خرج خواهد شد.»

میرزا محمودخان حکیم الملک

هنگامی که صدراعظم (میرزا علی اصغرخان امین السلطان) سقوط کرد، به عنوان کاندید صدارت از سه نفر متنفذین وقت؛ فرمانفرما، عین الدوله، حکیم الملک نام برده میشد. فرمانفرما موقتاً زمام امور را به دست گرفت، عین الدوله فعلاً به مناسبت غیبت از تهران و تبعید موقت سیاسی به مازندران، تحت الشعاع قرار گرفته اما مدعی سوم صدارت علیرغم انتظارات عمومی به صف مقدم نیامده و به عللی که هنوز کاملاً روشن نیست به فرمانفرما پیوسته. چنین به نظر میرسد که هنوز دارودستۀ کافی به دست نیاورده و موقتاً به آنکه قویتر است ملحق گردیده و در حال حاضر نیز حرفۀ مطمئنتری را برگزیده و مشغول پول جمع کردن است. او از تاریخ ورود به تهران تاکنون چهل هزار تومان به بانک سپرده است. شاه سالی پنج هزار تومان حقوق و سیصد خروار جیرۀ گندم به ارزش 1500 الی 2000 تومان برای وی مقرر کرده، به علاوه به سمت وزیر ساختمان تعیین گردیده که ممکن است مداخل سالیانه اش از شش هزار تا بیست هزار تومان باشد.»

 

منبع : هستان