عکسی قدیمی از باسترکیتون نابغه فیلم های صامت + زندگینامه

به گزارش خبرنگار تاریخ رکنا، در تصویر « باسترکیتون » نابغه فیلم های صامت در صحنه ای از فیلم« ژنرال » در سال 1926برگرفته از کتاب«قرن»- « ریچارد اسلگمن » مشاهده می کنید.

باسترکیتون کیست؟

جوزف فرانک کیتون ملقب به باستر در ۴ اکتبر ۱۸۹۵ به دنیا آمد. سالروز تولدش مصادف بود با شکل‌گیری سینما به شکلی که امروزه آن را هنر هفتم می‌نامند.

باستر در خانواده‌ای هنرمند به دنیا آمد. وقتی شش‌ماهه بود از پله‌های ساختمانی سقوط کرد اما هیچ صدمه ای ندید؛ به همین دلیل او را «باستر» -به معنی عجیب- نامیدند.

باستر بدن نرم و انعطاف‌پذیرش را از پدر و مادرش به ارث برده بود؛ موهبتی که در آینده در فیلم‌ها به کمکش آمد و او را تبدیل به بزرگ‌ترین بازیگر-کارگردانی کرد که بدل‌کار فیلم‌هایش نیز خودش بود.

باستر کیتون در سه سالگی به همراه والدینش به روی صحنه رفت. آن‌ها گروهی سه‌نفره را به نام گروه کیتون‌ها تشکیل داده بودند و وودویلهایی کوتاه را برای تماشاگران اجرا می‌کردند.

با گذشت زمان کیتون شروع به ساخت فیلم‌های بلندی کرد که از بهترین آن‌ها می‌توان به «جنرال» اشاره کرد. فیلم، داستان لوکوموتیوران جوانی‌ست که ناخواسته متوجه توطئهٔ شمالی‌ها برای ربودن قطار جنوبی‌ها شده و خود به تنهایی از جان مایه می‌گذارد و قطار را باز پس می‌گیرد.

قاب‌بندی‌ها، کمدی اسلپ‌استیک و بازی خیره‌کنندهٔ کیتون، این اثر را به یکی از ماندگارترین آثار سینمای صامت بدل کرده‌است. کیتون آثار ماندگار دیگری همچون شرلوک جوان، نویگی‌تر، هفت شانس در کارنامهٔ هنر خود دارد.

از بهترین فیلم‌های کوتاه کیتون که تنها ۲۰ دقیقه است، می‌توان به «یک هفته» اشاره کرد؛ اثری به یاد ماندنی از مردی که می‌خواهد تازه‌عروسش را به خانهٔ بخت ببرد اما طوفان موجب خرابی خانه‌شان می‌شود. کیتون که تمام حرکات اکشن این فیلم را خودش انجام داده توانسته یکی از بدعت‌ها و رسم شکنی‌های سینما را در این «یک هفته» به نمایش گذارد؛ آنجا که زنش در حمام تن خود را می‌شوید و دستی خارج از کادر وارد شده جلوی لنز دوربین را می‌گیرد و بعد از پایان استحمام دست کنار رفته و با خندهٔ شیطنت‌آمیز شخصیت زن مواجه می‌شویم. بی‌شک این تمهید یکی از اولین و بهترین خودسانسوری‌های سینماست که به شکلی بدیع سانسور در فیلم‌های آن‌زمان هالیوود را دست می‌اندازد.

نویگی‌تر داستان میلیونر جوان و تنبلی‌ست که از انجام کارهای روزمرهٔ خود نیز سرباز می‌زند. بر حسب اتفاقاتی با دخترک جوانی در یک کشتی محبوس شده و در دریا سرگردان می‌شوند؛ این‌دو که هیچ چیز از زندگی و شرایط سخت آن نمی‌دانند باید با شرایط دشوار محیط، خود را وفق داده و از پس مشکلات ریز و درشت برآیند. کیتون جسور در سکانسی از فیلم لباس غواصی بر تن کرده و به عمق آب می‌رود؛ این جسارت و شجاعت ستودنی کیتون در اکثر فیلم‌هایش نمود داشته‌است. در ادامه کیتون و دخترک با مردمی از جزیره آدمخواران درگیر می‌شوند و لحظات شاد و مفرحی را برای مخاطب رقم می‌زنند.

اثر مشهور دیگر کیتون هفت شانس است که شاید باستر بیشترین دوندگی‌ها را در این فیلمش به نمایش گذاشته باشد. ماجرا از این قرار است که اگر کیتون تا ساعت هفت همان روز با دختری ازدواج کند هفت میلیون دلار ارثیه می‌برد.

اما کیتون که در بیان احساسات عواطفش ناتوان است، نمی‌تواند از دختر مورد علاقه خود خواستگاری کند؛ بنابراین یک آگهی ازدواج در روزنامه چاپ می‌کند و زنان ترشیدهٔ بسیاری برای ازدواج با باستر در کلیسا صف می‌کشند صحنه‌های تعقیب و گریز باستر و زنان در خیابان بسیار خاطره‌انگیز و دیدنی می‌نماید. به‌یادماندنی‌ترین و مهم‌ترین سکانس فیلم سکانس تغییر فصل‌هاست؛ جایی که کیتون و محبوبش روی نیمکتی در پارک نشسته‌اند و شاهد تغییر فصول هستیم. این تغییر فصول به بیننده نشان می‌دهد که یک سال از رابطه و عشق این دو به هم می‌گذرد اما ارتباطشان هنوز سرانجامی نداشته.

فیلم

در فوریه ۱۹۱۷، کیتون در استودیوی Talmadge در شهر نیویورک، جایی که آربکل با جوزف ام شنک قرارداد داشت، با رسکو فتی آربوکل آشنا شد.

جو کیتون از فیلم‌ها رد کرد و باستر نیز در مورد این رسانه با احترامی روبرو شد. در اولین ملاقات خود با آرباکل، از او خواسته شد که بپرد و بازیگری را شروع کند. باستر هنگام ساخت اولین فیلم پسر قصابی که درجا استخدام شد، بسیار طبیعی بود. در پایان کار روز او خواست که یکی از دوربین‌ها را قرض بگیرد تا از نحوه کار آن مطلع شود. او دوربین را به اتاق هتل خود برد و در آنجا آن را برداشته و دوباره صبح مونتاژ کرد.

بعداً کیتون ادعا کرد که او به زودی مدیر دوم آربوکل و کل بخش گارد او بود. او در مجموع با ۱۴ شلوارک کوتاه آربوکل ظاهر شد، تا سال ۱۹۲۰. آنها محبوب بودند و برخلاف شهرت بعدی کیتون به عنوان «چهره سنگی بزرگ»، او اغلب با آنها لبخند می‌زد و حتی می‌خندید.

کیتون و آرباکل با هم دوست صمیمی شدند و کیتون یکی از معدود افرادی بود که به همراه چارلی چاپلین برای دفاع از شخصیت آربکل در هنگام اتهاماتی که وی به علت مرگ بازیگر ویرجینیا راپه به عهده داشت، بود. (سرانجام آربوکل با عذرخواهی هیئت منصفه به دلیل آزمایشی که متحمل شده بود، تبرئه شد.

به‌طور گسترده‌ای پذیرفته شده‌است که وی قربانی اقدام به زورگیری و یک دادستان منطقه با اشتیاق سیاسی شده‌است.

کیتون همیشه در اوج نبود. او نیز مانند بسیاری از کارگردانان هم‌عصر خود به‌دلیل تحت فشار قرار گرفتن توسط کمپانی‌های فیلمسازی بالاخره در دام آن‌ها گرفتار شد و با مترو گلدوین مایر قراردادی بست که این قرار داد را می‌توان سرآغاز نابودی خلاقیت و استعداد باستر کیتون دانست.

فشار تهیه‌کنندگان کمپانی هر نوع بدعت و خلاقیت را از کارگردانان سلب می‌کرد و کیتون نیز از این امر مستثنا نبود. او که در زندگی زناشویی هم دچار مشکلات فراوانی شده بود، دچار ورشکستگی شد و همسرش هم تقاضای طلاق کرد. مدتی بعد کمپانی از سر دلسوزی و ترحم بار دیگر قراردادی با باستر امضا کرد و با پرداخت مبلغی ناچیز او را در اختیار گرفت.

اما کیتونِ دههٔ بیست دیگر هیچ‌گاه تکرار نشد. باستر در چندین فیلم بلند ناطق حضور یافت اما به‌هیچ‌وجه نتوانست موفقیت‌های گذشته را تکرار کند. شاید حضور کوتاه و چند دقیقه‌ای او در سانست بلوار گواهی بر زندگی واقعی‌اش در دههٔ پنجاه باشد. سال‌های آخر عمر کیتون در تنهایی و عزلت سپری شد؛ روزهایی که زندگی او هم مانند صورتش سنگی بود.

باستر کیتون ، مردی که در هیچ فیلمی نخندید، سال ۱۹۶۶ بر اثر ابتلا به بیماری سرطان ریه درگذشت.