تماشاگر شکست خورده است

به گزارش رکنا، تماشاگر در هر نوعی از تئاتر ، چه در قالب‌های مرسوم و مبتنی بر برقرار ماندن دیوار چهارم، چه حتی در قالب آموزشی‌سیاسی برشتی و چه در قالب‌های مشارکتی و تعاملی، موقعیتی واکنشی و وابسته دارد.

کنش یا پیام روی صحنه رخ می‌دهد و جاری می‌‌شود و در هر حال تماشاگر چه به عنوان سوژه آگاهی و چه به‌عنوان عاملی نیمه کنش‌مند، در رخداد اجرا ناگزیر از واکنشی از سر پذیرش جهان اجراست؛ اینجا هر کنشی چیزی جز واکنش نیست؛ اصالت رخداد روی صحنه است. کنش اولیه همواره از آن سوی صحنه، یعنی از جانب نمایشگر صورت‌بندی و مرزگذاری می‌شود.

پس تماشاگر بودن، کنشی قائم به ذات و ناب نیست، مخاطب بودن در تئاتر موقعیتی از سر اثرپذیری است، حتی در اثرگذارترین حالت. تماشا را نمایش تعیین می‌کند و نوع واکنش تماشاگر و انطباعات شناختی او متصل و منوط به عاملیت و آمریت نمایشگر است.

هاندکه در نمایشنامه «اهانت به تماشاگر» اما در جستجوی تعریف محضی از تماشاگر است که در تئاتر اگر جستجوی ناممکن نباشد، دستکم جستجویی پیچیده و دیریاب است.

نویسنده تلاش دارد این تعریف محض را با نمایش‌زدایی از اجرا و نفی پیرنگ و عناصر بیگانه کننده‌ای چون نور، دکور و حرکت به چنگ آورد. هاندکه حتی امکان ظهور اشارات برون متنی، اعم از اشارات تاریخی و اجتماعی و عناصر مطابقت‌پذیر نمایشنامه با جهان واقعی را از بین برده است. کلمه اهانت در این ساحت نیز به همین بنیان فکنی از تعریف همیشگی مخاطب تئاتر اشاره دارد. اهانت به معنای اخلال در جایگاه همیشگی تماشاگر است و البته تغییر دادن جایگاه تعریف شده و پیشینی او در محتوای متن. نمایشنامه به هیچ یک از پیش‌فرض‌ها و انتظارات مخاطب از اجرا پاسخ نمی‌دهد.

در اجرای نادر خوشبخت از این نمایشنامه یا ضد نمایشنامه که نمایشنامه بودن خود را از طریق ضدیت با قالب نمایشی به چنگ می‌آورد، تلاش کرده است که علاوه بر تماشاگر، درباب خود تئاتر و مواجه شدن با یک دیگری به نام تماشاگر تأمل شود.

اگر متن هاندکه یک نانمایشنامه است تا تماشاگر به محتوای گفتار اجراگر تبدیل شود، اجرای خوشبخت از این متن که مدتی است در سالن اصلی تالار مولوی اجرا می‌شود، نمایشی است در راستای رساندن پشت صحنه تمرین یک نمایش به تماشاگر. هاندکه متن خود را نوعی پیش‌گفتار می‌خواند، تا تماشاگر را به موقعیت ماقبل تماشا کردن در سالن تئاتر برساند و خوشبخت هم از همین اسم رمز «پیش‌گفتار» بهره برده تا اجرا را به ماقبل اجرا، یعنی به یک آماده سازی برای اجرا انتقال دهد تا هر دو سوی یک کنش تئاتری به ماقبل موجودیت خود انتقال یابند.

اما این موقعیت هم در عمل و هم در صورت‌بندی نظری، موقعیتی پیچیده است که به خلاف ماهیت خود تبدیل می‌شود. تماشاگر در نهایت در مواجهه با «اهانت به تماشاگر» یک تماشاگر تئاتر است، همانطور که هنگام خواندن متن نمایشنامه مخاطب یک متن نمایشی با تخیلات اجرایی است. اجراگر هم در عمل در موقعیت اجراست.

در نهایت سازمان یافتگی و هژمونی تئاتر اینجا هم پا برجاست چون مخاطب و نمایشگر هر دو در همان موقعیت مخاطب بودن و نمایشگری همیشگی هستند. هر چقدر هم که این کنش از پیرنگ، درگیری عاطفی و کنش‌های ضروری متصل با شخصیت و نیازهایش تهی باشد باز هم آن موقعیت ماهوی اجراگر و تماشاگر را در خود دارد. در هر حال، رخدادی در حال وقوع است، متنی از پیش تعیین شده در حال بازخوانی است و تماشاگر چیزی جز عنصر زنده‌ای که مورد هجوم داده‌های نمایش قرار می‌گیرد نیست. مشکل این است که متن هاندکه وقتی که بناست از روی کاغذ بلند شود و به عنوان نمایش به واسطه اجراگر رویاروی مخاطب زنده شود، چیزی جز یک هژمونی تک سویه رادیکال که تماشاگر در آن نفی می‌شود نیست، حتی در شکلی افراطی‌تر از همیشه. هر اجرایی از این متن، این تک سویگی و انفعال را افزایش می‌دهد.

وقتی چنین مستقیم با تماشاگر سخنی یک سویه درگیرد، از قضا تماشاگر در موقعیت فرودست نمایش و انفعال بیش از پیش غرق می‌شود. تماشاگر به واسطه کلمات به چالش کشیده می‌شود، باز تعریف می‌شود بی آنکه خود بتواند در آن مشارکت کند یا این تعریف را مختل و یا حتی نفی نماید، تماشاگر هیچ نیست مگر جان منفعلی در برابر جان پویای اجراگر. این مسیر معکوس در مورد اجرای خوشبخت نیز مصداق دارد و حتی پررنگتر شده است.

علیرضا نراقی