این ها بخشی از اظهارات مرد 30 ساله ای است که در پی شکایت یکی از کسبه مشهد توسط نیروهای گشت کلانتری سپاد مشهد دستگیر و به همراه اعضای خانواده‌اش به کلانتری هدایت شده بود.

این جوان که ابتدا هرگونه ارتکاب جرمی را انکار می کرد وقتی با تصاویر دوربین‌های مدار بسته رو به رو شد که چگونه از فرزندان خردسالش برای دستبرد به اموال مغازه ها استفاده می کند سرش را پایین انداخت و درحالی به سرقت عینک چند میلیونی اعتراف کرد که شاکیان دیگری نیز تصاویری از سرقت های خانوادگی او را روی میز افسر تجسس گذاشتند.

این متهم که راه گریزی برای پنهان کردن حقیقت نداشت پس از اعتراف صریح به جرایم خود درباره چگونگی ماجرا به ماموران کلانتری سپاد مشهد گفت: قبول دارم که این سرقت ها را من با سوء استفاده از کودکانم انجام داده ام اما اشتباه کرده ام چون بیکار بودم و باید هزینه های زندگی ام را می پرداختم این بود که به فکر سرقت خانوادگی افتادم تا کسی به من مشکوک نشود به همین دلیل همسرم را نیز مجبور کردم تا در سرقت ها با من همکاری کند.

زمانی که به همراه همسر و دو فرزند 6 و 9 ساله ام وارد خواربار فروشی ها می شدیم همه چیز عادی جلوه می کرد و فروشنده به من مشکوک نمی شد که قصد سرقت دارم در این هنگام من حواس فروشنده را پرت می کردم و سپس آن چه را نیاز داشتیم مانند حبوبات، لبنیات و خواربار به فرزندانم نشان می دادم و آن ها نیز با کمک همسرم مواد غذایی را زیر لباس هایشان پنهان می کردند و بعد هم به آرامی از فروشگاه خارج می شدیم تا این که یک روز قیمت چند میلیونی یک عدد عینک مارک دار را در یک عینک فروشی دیدم و درحالی که خیلی وسوسه شده بودم تصمیم به سرقت آن گرفتم سپس با شگرد همیشگی وارد فروشگاه شدیم و من عینک را با شیوه خاصی به دست پسرم رساندم و او هم آن را زیر پیراهنش مخفی کرد.

غافل از این که دوربین های مداربسته فروشگاه به طور واضح صحنه سرقت را ضبط کرده اند هنوز از فروشگاه خارج نشده بودیم که فروشنده با پلیس 110 تماس گرفت و نیروهای گشت ما را به کلانتری انتقال دادند .

حالا   در حالی از کرده خودم پشیمانم که شاکیان دیگر هم متوجه دستگیری من شده اند و تصاویر دیگری از صحنه های سرقت من و خانواده ام را به ماموران انتظامی ارائه داده اند درحالی که خانواده ام به اجبار با من همکاری می کردند.

در همین حال همسر  25ساله متهم نیز به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: کودک خردسالی بودم که مادرم در یک حادثه ناگهانی فوت کرد و من نزد مادربزرگم رفتم چرا که پدرم در مدت کوتاهی بعد از مرگ مادرم ازدواج کرده بود و نامادری ام حاضر نمی شد از من نگهداری کند اما حدود 10 سال قبل مادربزرگم نیز جان سپرد و من به ناچار به خانه پدرم رفتم ولی نامادری ام مرا به خانه راه نداد و من بالاخره به عمه ام پناه بردم و برای تامین هزینه های زندگی ام در بیرون از منزل کار می کردم.

در همین روزها جوانی در خیابان به من ابراز علاقه کرد و من هم بدون هیچ گونه تحقیقات یا خواسته ای با او ازدواج کردم اگرچه در مدت کوتاهی متوجه شدم همسرم بیماری روحی و روانی دارد اما چاره ای جز ادامه زندگی با او را نداشتم .

با وجود این  همسرم مردی بسیار تنبل بود و هیچ گاه برای پیدا کردن شغلی تلاش نمی کرد . در این شرایط مجبور بودم برای تامین مخارج زندگی در خانه های مردم کار کنم در حالی که سومین فرزندم را باردار بودم اما درآمد اندک من کفاف هزینه های زندگی را نمی داد .

به همین دلیل همسرم من و فرزندانم را مجبور می کرد تا در سرقت از فروشگاه های بزرگ با او همکاری کنیم...

شایان ذکر است با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) پرونده این مرد جوان برای طی مراحل قانونی در اختیار مراجع قضایی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

وبگردی