خودروهای صفر کیلومتر ایرانی گران و بی کیفیت / ضرر چند صد میلیونی خودروسازان به مردم

به گزارش رکنا، هم میهن نوشت: پراید و دیگر نمادهای سال‌خورده خودرویی در طول یک سال، بارها افزایش قیمت می‌دهند و یک کارمند ساده برای خرید ساده‌ترین و قدیمی‌ترین خودروهای بازار مانند پراید و خودروهای شبیه به آن، حدود ۳۵۰ میلیون تومان پول می‌دهد. قیمت این خودروها در بازار در کمترین حالت از ۲۵۰ میلیون تومان آغاز می‌شود و بالاتر می‌رود. البته فردی که یک خودروی ۲۵۰ میلیون تومانی را می‌خرد، پیه هزینه‌های گزاف بعد از خرید را به تن مالیده است. چون خودش می‌داند این ماشین قدیمی، دیگر عمرش را کرده است.

نیرنگ چند صد میلیونی به ایرانی‌ها در روز روشن

روزنامه «هم‌میهن»، در این پرونده قصد دارد به سراغ خریدارانی که خودروی نو از کارخانه خریده‌اند، برود. آن‌هایی که خیال کردند قرار است سال‌ها از ماشین جدید خود استفاده کنند؛ اما همان اول کار فهمیده‌اند، ماشین آک‌بندشان نه لاستیک درست و حسابی دارد و نه باتری‌اش باتری به‌دردبخوری است. وقتی هم این قطعات اساسی با اما و اگر بسته می‌شوند و چنین کیفیت نازلی دارند، دیگر کسی انتظار کف‌پوش درست و حسابی و سیستم صوتی با کیفیت که اکسسوری‌ها و لوازم کمتر ضروری آن به حساب می‌آیند را ندارد.

بسیاری از این خریداران، اعلام کرده‌اند که ‌ای‌کاش از همان اول به جای خرید خودروی صفر، یک ماشین امتحان پس‌داده و کارکرده می‌خریدند. عموم افرادی که با آنها به گفت‌وگو نشستیم، متقاضی خودروهایی مانند تیبا، ساینا، شاهین و دیگر خودروهای نسبتاً ارزان‌تر بودند. آنان، در سامانه یکپارچه خودرو ثبت‌نام کرده‌اند؛ در صف خودرو ماند‌ه‌اند و در نهایت در قرعه‌کشی، برنده خودرو شده‌اند. خودرویی که هنوز از کارخانه بیرون نیامده، تعمیرگاه‌لازم می‌شود. به همین دلیل هم هست که عبارت گرانِ بی‌کیفیت، چندان به خودروهای صفر کارنکرده بی‌ربط نیست. صف‌های طولانی خرید خودرو، قرعه‌کشی‌ و انتظار طولانی، خریداران را کلافه می‌کند. ترکیب آن همه انتظار با خرابی قطعات خودرو، صدای مردم را درآورده است. حق هم دارند؛ بعد از آن همه انتظار، صاحب یک خودروی ناقص‌الخلقه شده‌اند. خودروی ناقص‌الخلقه‌ای که نه نمایندگی و تولیدکننده گردنش می‌گیرد؛ نه مشتری که آن همه زمان گذاشته و پول داده، می‌تواند از پس هزینه تعمیر آن‌ بربیاید.

رقمی کم، که زیاد است

سارا، زنی ۳۷ساله است و در روزنامه کار می‌کند. او هر چه داشته و نداشته را روی هم گذاشته تا از دار دنیا یک کوییک بخرد. ماشین سفیدی که قرار بود چرخش به خوشی بچرخد به ماه نکشیده، دردسر بالا آورده است. می‌گوید: «من همان اول که ماشین صفر را تحویل گرفتم، در جعبه پریز نداشت.» البته نمایندگی همیشه می‌گوید موارد این‌چنینی را رفع می‌کند ولی سارا توضیح می‌دهد که برای مراجعه به نمایندگی وقت نداشته است. می‌پرسم بعد از این همه وقت هنوز هم فرصت پیدا نکردی؟ جواب می‌دهد: «الان دیگر فرصت کافی دارم اما این‌قدر در این یک سال که ماشین را خریده‌ام، اذیت شده‌ام که دیگر انگیزه‌ای برای درست کردنش ندارم.» سارا یک‌جوری از ماشین‌اش حرف می‌زند انگار از کوییک کتک خورده است. با خودم فکر می‌کنم شاید اگر سری به یک نمایندگی می‌زد، راحت می‌شد. اما ادامه می‌دهد: «همین یک‌دانه مشکل که نبود؛ اولین تعمیرکاری که ماشین را دید گفت باتری آبی (اسیدی) یا همان باتری آب‌محور در ماشین جاگذاری کرده‌اند که کیفیت ندارد.

من هم مجبور شدم که باتری ارزان‌قیمت و قدیمی را با باتری اتمی عوض کنم. فکر کن همان روز اول چقدر خرج روی دستم گذاشت.» سارا با حرص سرش را به چپ و راست می‌گرداند و سپس نفس‌اش را بیرون می‌دهد، بعد می‌گوید: «تازه همان وقتی که می‌خواستم باد لاستیک‌ها را تنظیم کنم، به من گفتند اگر قرار است در جاده رانندگی کنم، بهتر است آن‌ها را هم عوض کنم. معلوم است که ماشین را برای جاده هم می‌خواستم اما خب دیگر پولی برای‌ام نمانده بود که خرج لاستیک استاندارد کنم.» این‌ها همه قطعات ضروری ماشین بود که مشکل داشته است. اکسسوری‌هایی مانند کف‌پوش هم که به‌طور کلی وجود نداشتند. به جای کف‌پوش یک موکت با جلد پلاستیکی روی آن انداخته بودند که اگر به‌طور سهوی، آب یا مایعاتی در کف ماشین می‌ریخت، بو می‌گرفت و تا یک هفته، روزگارم را سیاه می‌کرد.» از او می‌پ‍رسم در مجموع چقدر خرج این خدمات کرده است که پاسخ می‌شنوم:«دقیق یادم نیست اما خوب می‌دانم بیش از 10 میلیون تومان بود. زیرا آن زمان همه ته جیبم را تکانده بودم که ماشین بخرم و برای تامین این مخارج، دردسر زیادی کشیدم. فشار سنگینی بود که من را مجبور کرد یک ماه را با دو میلیون تومان، سر کنم.» فکر می‌کنم که شاید گاهی فراموشی راهکاری باشد که آدم کمتر عذاب بکشد چون با یک گشت‌و‌گذار ساده در سایت‌های خرید قطعات، متوجه می‌شوم پولی که سارا خرج کرده، چیزی حدود ۲۵ میلیون تومان بوده است. رقمی نیست و رقمی هست.

شما مشکلی ندارید!

سامان، یکی دیگر از افرادی است که برای درست کردن مشکل فرمان ماشین و سیستم صوتی خودروی صفرش، به نمایندگی رفته اما هربار ناراضی‌تر از دفعه قبل بازگشته است. او می‌گوید:‌ «نمایندگی تقریباً هیچ کاری نمی‌کند، فرمان ماشین من در چند دقیقه اول روشن کردن آن، سفت می‌شد. این اتفاق با شروع فصل سرما، آغاز شد. من همان اول کار به نمایندگی رفتم و آنان گفتند که پمپ ماشین، نشتی دارد. همان جا، حدود ۴۰۰ هزار تومان پول دادم و آن را عوض کردم؛ اما درست نشد که نشد.» او می‌گوید وقتی خودرو را تحویل گرفته است، دوباره آش همان و کاسه هم همان. بدتر از همه هم آن که نمایندگی مشکل او را تقلیل ‌داده است. همین هم بیش از همه او را آزار می‌دهد. هربار که با شکایت مشکل فرمان به نمایندگی مراجعه کرده، جواب شنیده چیزی نیست. دو دقیقه بعد از استارت، حل می‌شود. این بدترین واکنشی است که می‌توان به مشکل یک مشتری ناراضی نشان داد. خانه سامان در غرب تهران است اما او مجبور بوده چند روز در هفته تا شرق شهر برود تا پیگیر وضعیت ماشین باشد. چند روز تمام ماشین دستش نبوده و برای سرکار رفتن به زحمت افتاده است. خرج ماشین و مشکلاتش یک طرف، خرج اسنپ و هزینه رفت و آمد هم یک طرف دیگر.

او حتی با یادآوری مکالماتش با نمایندگی، عصبانی می‌شود. حق هم دارد. مشکلش که حل نشده هیچ، تازه به او گفته‌اند مسئله ماشینش، عیب محسوب نمی‌شود. او نفس عمیقی می‌کشد و بدون اینکه به من نگاه کند، ادامه می‌دهد: «اول گفتند که باید جعبه فرمان را عوض کنم؛ اما این‌طور که فهمیدم نمایندگی‌ هم جعبه فرمان خوب ندارد. از شانس بدم، بعد از اینکه جعبه را عوض کردم، دوباره یکی خراب گیرم آمد. تازه برای دریافت برخی از قطعات باید در نوبت بمانی. چند ماه در نوبت ماندم و ۱۱ میلیون تومان هم پول دادم اما ماشین بنای درست شدن نداشت. یک بار دیگر به نمایندگی رفتم اما کسی پاسخ درستی به من نداد. گفتند باید به نمایندگی مرکزی مراجعه کنم. آخر هم از این طرف و آن طرف شنیدم که خودروسازها جعبه فرمان خوب ندارند و شانسی، دوتا جعبه فرمان مشکل‌دار به تور من خورده است. تازه نمایندگی هم می‌گفت چون فرمان بعد از استارت درست می‌شود، مشکلی نیست. اما چه کسی می‌تواند تضمین دهد که این فرمان خراب در اتوبان یا پیچ جاده، کار دستم ندهد؟» سامان می‌گوید که در مجموع، حدود۱۷ میلیون تومان خرج ماشینی کرده که هنوز جرأت ندارد با آن در اتوبان رانندگی کند، تازه، کلیدهای روی فرمان ماشین که به سیستم صوتی متصل بوده هم هنوز خراب است.

آخر کار، زمانی که نمایندگی بالاخره و بعد از چند ماه پذیرفته که فرمان ماشین خراب است گفته که برای تعویض دوباره جعبه فرمان باید مجوز بگیرند. یعنی اینکه نمایندگی، ابتدا باید مجوز بگیرد و بعد از آن، اجازه تعویض قطعه دارد. بوروکراسی عجیبی که روند طولانی تعمیر ماشین و به زحمت افتادن او را طولانی‌تر و فرساینده‌تر کرده است.

اکسسوری که باعث فروش خودرو شد

عرفان، ۲۵ ساله است؛ تازه ازدواج کرده و به هوای ماشین نو و بدون دردسر، برای یک پژو پارس ثبت‌نام می‌کند. مانند بسیاری دیگر از مردم، عرفان هم تصور می‌کرده که اگر ماشین نو بخرد، دیگر قرار نیست زمان زیادی را صرف تعمیر آن کند. مثل آقاها می‌رود و می‌آید. تازه با خیال راحت‌تر به همراه همسرش به دل جاده می‌زنند.

همه چیز روی کاغذ درست بود تا اینکه اتفاقی عجیب افتاد. عرفان تعریف می‌کند: «روز اول همه چیز خوب بود تا اینکه ضبط را روشن کردم.» اینطور که او ماجرا را می‌گوید انگار با ذوق سوار ماشین شده است و بعد که می‌خواسته یک موسیقی هم برای خودش پخش کند، ضبط ماشین یک دقیقه بوق ممتد زده و بعد ریست شده است. او ادامه می‌دهد: «ضبط یکی از اجزای ماشین است که قرار بود سالم باشد اما وقتی سعی کردم آن را درست کنم، فهمیدم این ضبط، ضبط‌شدنی نیست و باید آن را عوض کنم. هزینه‌های تعویض، آن‌قدر بالا بود که ترجیح دادم آن را تحمل کنم.» البته همزیستی مسالمت‌آمیزش با ماشین، تنها یک سال طول کشیده است؛ زیرا بعد از آن، عرفان تصمیم می‌گیرد ماشین را بفروشد و یک ماشین کارکرده بخرد؛ ماشینی که قبل از خرید همه چیز آن را خودش دیده و مطمئن است خرابی ندارد.