رقص‌های محلی و موسیقی‌های مقامی ایران؛ قربانیان محدودیت‌ها و غفلت فرهنگی در کشور

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، میراث فرهنگی ناملموس بخشی از هویت ملی و تاریخی یک کشور است که شامل سنت‌ها، آئین‌ها، هنرهای اجرایی، مهارت‌ها و دانش‌های بومی است و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. این میراث نقش مهمی در تداوم حیات فرهنگی یک جامعه ایفا می‌کند. با این حال، در ایران، چالش‌های بسیاری در حفظ و پاسداشت این میراث وجود دارد که نیازمند بررسی انتقادی و جدی است.

یکی از بارزترین انتقادها به شیوه برخورد با میراث ناملموس در ایران، فقدان سیاست‌های مؤثر برای حمایت از آئین‌ها و سنت‌های بومی است. در حالی که آئین‌هایی نظیر نوروز و تعزیه توجه زیادی از سوی نهادهای رسمی به خود جلب کرده‌اند و حتی در فهرست یونسکو ثبت شده‌اند، بسیاری از دیگر عناصر مهم میراث فرهنگی مانند رقص‌ها و آئین‌های محلی به‌تدریج در حال فراموشی هستند. رقص‌های محلی که در فرهنگ بسیاری از مناطق ایران مانند کردستان، خراسان، و لرستان ریشه دارند، همواره بخشی از هویت جمعی مردم بوده‌اند، اما به‌دلیل بی‌توجهی و حتی ممنوعیت‌ها، در معرض نابودی قرار گرفته‌اند. این آیین‌های مهم نه تنها در فهرست ملی یا جهانی قرار نمی‌گیرند، بلکه اغلب تحت فشار اجتماعی و محدودیت‌های فرهنگی نادیده گرفته می‌شوند.

در حوزه‌های دیگر نیز، شاهد کم‌کاری و بی‌برنامگی هستیم. موسیقی‌های مقامی و سنتی که جزو میراث ناملموس محسوب می‌شوند، در معرض فراموشی‌اند و تنها معدود استادانی باقی مانده‌اند که این هنر را زنده نگه می‌دارند. بسیاری از جوانان به دلیل کمبود امکانات آموزشی و نبود حمایت‌های لازم، از این هنرها فاصله گرفته‌اند و تمایل بیشتری به فرهنگ‌های وارداتی و سبک‌های مدرن نشان می‌دهند. حمایت اندک از هنرمندان و فقدان برنامه‌های آموزشی منسجم در این زمینه، یکی از مشکلات اصلی است. جای پرسش دارد که چرا دولت و نهادهای مرتبط تاکنون نتوانسته‌اند بسترهای لازم برای آموزش و ترویج این هنرهای سنتی را فراهم کنند.

آیین‌های سنتی و مذهبی نیز با وجود ثبت شدن در فهرست‌های جهانی، اغلب به‌عنوان نمایشی کوتاه‌مدت برای جلب توجه بین‌المللی استفاده می‌شوند، بدون اینکه در داخل کشور برنامه‌ریزی بلندمدتی برای حفظ و تداوم آن‌ها انجام شود. برای مثال، تعزیه، که در یونسکو به ثبت رسیده، در بسیاری از نقاط ایران به‌شکل کم‌رنگ و غیرمنسجم برگزار می‌شود. این نشان‌دهنده نقص در برنامه‌ریزی‌های فرهنگی است که به‌جای توجه به پویایی و زنده نگه داشتن این آئین‌ها، بیشتر بر ثبت و معرفی آن‌ها به‌عنوان نمادهای فرهنگی تمرکز دارد.

از سوی دیگر، سیاست‌های رسمی در برخی موارد حتی مانع از توسعه و ترویج بعضی از میراث ناملموس شده‌اند. برای مثال، رقص‌های سنتی مورد کم  توجهی است. این در حالی است که این رقص‌ها، بیانگر هویت تاریخی و فرهنگی عمیقی هستند که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده‌اند. نبود فضای عمومی و رسمی برای اجرای این رقص‌ها، به کاهش تدریجی آشنایی نسل جوان با این بخش از میراث ناملموس منجر شده است. این امر نشان‌دهنده برخورد دوگانه و متناقض با این میراث است؛ از یک سو برخی از آیین‌ها و سنت‌ها با افتخار ثبت می‌شوند، اما از سوی دیگر بخش‌هایی از فرهنگ محلی به دلیل سیاست‌ها مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرند.

موضوع دیگر، جهانی‌سازی و تأثیر آن بر میراث ناملموس ایران است. با افزایش دسترسی به رسانه‌های جهانی و اینترنت، تمایل جوانان به فرهنگ‌های خارجی و سبک‌های جدید زندگی افزایش یافته است. در این میان، سنت‌ها و آئین‌های بومی که نیاز به تجربه زنده و مشارکت فعال دارند، به‌تدریج کم‌اهمیت‌تر می‌شوند. در بسیاری از مناطق روستایی و محلی ایران، جشن‌ها، رقص‌ها و موسیقی‌های سنتی که زمانی بخش جدایی‌ناپذیر از زندگی مردم بودند، جای خود را به برنامه‌های تلویزیونی و رسانه‌ای داده‌اند که از فرهنگ‌های دیگر الگوبرداری می‌کنند. این پدیده، یک خطر جدی برای میراث ناملموس ایران است، چرا که با تداوم این روند، بخش‌های بزرگی از این میراث در معرض نابودی قرار می‌گیرد.

علاوه بر این، کمبود برنامه‌های آموزشی و آگاهی‌بخشی یکی از نقاط ضعف اساسی در حفظ میراث ناملموس است. بسیاری از جوانان ایرانی به‌دلیل فقدان اطلاعات کافی در مورد ریشه‌های فرهنگی و معنای آئین‌ها و هنرهای سنتی، تمایل چندانی به مشارکت در این فعالیت‌ها ندارند. این عدم آگاهی نه‌تنها در مدارس و مراکز آموزشی دیده می‌شود، بلکه در رسانه‌های ملی نیز جای خالی برنامه‌های آموزشی و ترویجی مرتبط با میراث ناملموس به‌وضوح احساس می‌شود. در حالی که برخی کشورها به‌طور فعال از رسانه‌ها برای ترویج فرهنگ‌های بومی خود استفاده می‌کنند، در ایران، بخش زیادی از وقت رسانه‌ها به برنامه‌های سرگرمی وارداتی اختصاص می‌یابد.

در نهایت، باید به نقش مردم و جوامع محلی در حفظ میراث ناملموس توجه ویژه داشت. بسیاری از این میراث‌ها به‌دلیل ارتباط مستقیم با زندگی روزمره مردم، توسط خود جوامع محلی زنده نگه داشته می‌شوند. اما نبود حمایت‌های دولتی و عدم توجه به نیازهای این جوامع، به فرسایش تدریجی این میراث منجر شده است. اگر برنامه‌ریزی‌ها و سیاست‌های فرهنگی به‌گونه‌ای تنظیم نشوند که نقش مردم محلی در حفظ این میراث برجسته شود، نمی‌توان به موفقیت‌های بلندمدت در حفاظت از این گنجینه‌های فرهنگی امیدوار بود.

در کل، برخورد سطحی و نمادین با میراث ناملموس، همراه با کمبود سیاست‌های حمایتی و محدودیت‌های فرهنگی، به‌تدریج این بخش مهم از هویت فرهنگی ایران را تهدید می‌کند. این وضعیت نیازمند توجه بیشتر و تغییر رویکردهای فعلی است تا بتوان این میراث ارزشمند را به‌طور مؤثر حفظ و به نسل‌های آینده منتقل کرد.