بعد از جدایی تازه فهمیدیم چقدر عاشق و دلباخته هم هستیم
رکنا: از روز اول، ریش و قیچی را دست خواهرم و شوهرش سپردم . البته دامادمان اصرار داشت با دختر یکی از اقوام شان ازدواج کنم . من زیر بار نرفتم و با دختر خانم دیگری که یکی از آشنایان معرفی کرده بود ازدواج کردم.
خواهرم و شوهرش راهنمای زندگی ام شدند و این احساس مسئولیت بیش از حد آنها کار دستم داد. برایم تعیین تکلیف می کردند این کار را انجام بده و این کار را انجام نده.
هرجا به حرف شان گوش می دادم اوضاع خوب بود و هر جا که می خواستم به سلیقه و نظر خودم باشم خار چشم شان می شدم. سر همین مسائل و اختلاف هایی که با خواهرم و شوهرش پیدا کردم آنها با غیظ و ناراحتی در حضور همسرم از من بد می گفتند و تمام اسرار زندگی قبل از ازدواجم را روی دایره ریختند.
همسرم درباره تک تک گفته های آنها از من توضیح می خواست و من هم که معتقد بودم مسائل زندگی دوران مجردی ام به او ربطی ندارد پاسخش را نمی دادم.
اختلاف های ما روز به روز بیشتر شد و قهر من با خواهرم و دامادمان نیز این مساله را تشدید می کرد. یک روز هم به سیم آخر زدم و به همسرم گفتم اگر مرا نمی خواهی بیا برویم و طلاق توافقی بگیریم. همین حرف را گفتم و بله گفتم.
به همین راحتی و البته به خاطر غرور و خودخواهی از هم جدا شدیم. بعد از این ماجرا تا مدتی با خانواده ام درگیر بودم و برای این که آرامش پیدا کنم بیشتر تنها بودم. در این مدت خانواده ام اصرار داشتند برایم زن بگیرند.خیلی با خودم فکر کردم و حتی چندبار هم به همسرم زنگ زدم.سر هردوی مان به سنگ خورده و قصد داریم زندگی مان را از نو شروع کنیم. اما نمی خواهم ریش و قیچی را دست خانواده خودم و اطرافیان همسرم بسپارم. آنها با غرور و لج بازی شان در طلاق ما نقش داشته اند و مدیریت این شرایط کمی سخت به نظر می رسد. به مرکز مشاوره آمده ام از آقای دکتر کمک بخواهم.
جالب است من و همسرم تازه فهمیده ایم چقدر عاشق و دلباخته هم هستیم و بدون همدیگر نمی توانیم زندگی کنیم.
گفتگو با کارشناس:
دکتر حمید نجات ،روانشناس و استاد دانشگاه درباره این ماجرا به رکنا گفت:
ازدواج یک انتخاب بسیار مهم است وپیش نیازهایی لازم دارد که توجه به آن بسیار ضروری است.
مدرس معارت های زندگی افزود:بلوغ روانی و عاطفی از پیش نیازهای اصلی ازدواج است.
دکتر نجات افزود:بلوغ روانی در ازدواج به این معناست که فرد بتواند مشورت بگیرد و در نهایت خودش به یک تصمیم درست و منطقی برسدو مسئول تصمیم خودش باشدو به دیگران اجازه دخالت در زندگی شخصی و خصوصی اش ندهد.
این مشاور مجرب خانواده کفت:در ماجرای زندگی این زوج جوان به علت دخالت اطرافیان و ناتوانی مدیریت مرد جوان متاسفانه شاهد شرایطی هستیم که له طلاق انجامید.
چه باید کرد:
دکتر حمید نجات گفت:زوج های جوان باید توانایی «نه گفتن»و ابراز وجود را در خود تقویت کنند.
نکته دیگر ایجاد مرزبندی و داشتن قانون و مقررات در زندگی مشترک بسیار ضروری است.
وی در پایان تاکید کرد :استفاده از اصول مهارت های زندگی زناشویی در پشیبرد اهداف عالی افراد نیز بسیار حائز اهمیت است و زوج های جوان می توانند با مطالعه ،مشاوره و مراقبت و محبت به نتایج مطلوب و ایده آ لی در زندگی خود دست یابند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
کاسه زندگی شما دیگه ترک برداشته و بنظر من دیگه بازنگردید! وقتی باین راحتی از همدیگه جدا شدید دیگه قبح طلاق نزد شما کنار رفته است!
ناشناس نظر ندی نمیگن لالی
بلد نیستی حرف نزن
مشخصه از حسادت اینجوری میگی
موافقم
حرف زدن بلد نیستی
حرف نزدنم بلد نیستی؟
اتفاقا برگردید خیلی بهتره چون الان قدر همدیگه رو بیشتر میدونید وبیشتر مراقب هم هستین
داداش من یه دوستی داشتم سر اینکه بچه شون نمی شد از هم جدا شدن بعد از یک سال و رفتن به خواستگاری چند دختر خانم دوستم به این نتیجه رسید که حتی بدون بچه هم فقط می خواد با زن خودش زندگی کنه که به لطف بهزیستی یه بچه شیرخوار آوردن و بزرگ کردن الان بچه ده ساله اس و زندگی اون دوستم فوق العاده اس امید وارم مشکلات شما هم حل شه و زود تر سر زندگی تون برگردید
هیچ چیز بد تر از دیدن عشقت بایکی دیگه نیست
اخ نگو ک واقعا هیچی بدتر از دیدن عشقت با یکی دیگه نیسسسسسس
امان از دست خواهر و شوهر خواهر، من هم اوایل فکر می کردم دلسوز زندگی من هستن، همیشه به میل و خواسته اونا زندگیمو جلو می بردم، وقتی که به خودم اومدم، تازه متوجه شدم عامله تمام بدبختیام بودن، از داماد جماعت باید حذر کرد، چون هیچ وقت دلش بحال خواهر زن و باجناق نمی سوزه
سلام به همه دوستایی که نظرشونرو نوشتن بنظرم هممون باید یه تجدید نظری بکنیم اگه اعتماد بنفس کافی داشته باشیم میتونیم برا مشکاتمون راه حل مناسب پیدا کنیم اختیار زندگیمونودست بقیه ندیم حال فردی از خانواده یادوستان اجتماعی ودوم اینکه وقتی باور داریم فلانیا (خواهر شوهر باجناق .......)اینجورین یعنی دیدگاه منفی نسبت بهشون داریم همیشه همون رفتار رو ازشون میبینیم چرا عادت کردیم بینش دیگران رو تقلید کنیم بیایید خومونو