150 کودک و نوجوان در یک مکان 35 نفره!

بسیاری از آن کودکانی که پنجه فقر گلویشان را فشرده و برای کار راهی خیابانشان کرده بود، حالا با اجرای طرحی به نام «ساماندهی کودکان کار و خیابان» در مرکزی به نام "یاسر" در جنوب تهران به هم رسیده‌اند.

روایت بچه‌های مرکز «یاسر» از جمع‌آوری‌شان به نام طرح «ساماندهی کودکان کار و خیابان» از روزهای آخر خرداد ماه شروع می‌شود و حالا «حس بلاتکلیفی‌» باعث می‌شود با دیدن هر فرد تازه‌واردی به ساختمان انتهای کوچه لادن در محله شوش تهران، پی در پی بپرسند تا کی قرار است پشت میله‌های پنجره‌های مرکز، چشم بدوزند به در بزرگ آهنی که شاید هر باری که باز می‌شود، پدر، مادر، عمو یا حتی صاحب کارشان سر برسد و آنها را خلاص کند.

مرکز یاسر ابا ظرفیت ۳۵ نفری اما ین روزها میزبان حدود ۱۵۰ کودک و نوجوان ۱۲ تا ۱۸ ساله است؛ کودکان ایرانی و غیرایرانی؛ مهمانانی که پشت در ساختمان، چهره‌های آفتاب سوخته و درمانده پدران و مادران و بستگانشان انتظار بازگشتشان را می کشند؛ بازگشتی که البته معلوم نیست چقدر «بازنگشتن» این کودکان به کار در خیابان را تضمین می‌کند.

طبقه اول؛ انتظار پشت درهای بسته

پشت در آهنی یاسر نشسته‌اند. آنها منتظرند تا شاید در مرکز باز شود و کسی به آنها بگوید فرزندشان کی قرار است بیرون بیاید. در که باز می‌شود، زودتر از ساختمان سه‌طبقه با آجرهای سه سانتی بی‌روحش، هجوم چند زن و مرد جلب توجه می‌کند: «ما رو داخل راه نمی‌دن، تو روخدا از بچه‌ها و وضعیتشون برامون خبر بیار». در باید زودتر بسته شود تا کسی با زور و هجوم وارد ساختمان نشود.

سکوت حیاط بزرگ حدوداً چند ١٠٠ متری با وجود وسایل ورزش و بازی، اما بدون حضور کودکانی که بینشان بدوند، بازی کنند و صدای خنده‌هایشان همه جا را پر کند، به سینه فشار می‌آورد. داخل ساختمان چند صندلی چیده شده در راهرو میزبان چند زن و مرد و کودک است.

چشمان قرمز زن‌ها و دختربچه‌ها از طولانی بودن گریه‌هایشان حکایت دارد و از ظاهر و لباس‌های محلی برخی‌شان پیدا است که از اتباع خارجی هستند. از یکی از کارمندان زن مرکز می‌خواهند کاری برایشان بکند. زنی که «رئیس» خطابش می‌کنند با لحن قاطعی که بیشتر از کلامش از چشمانش پیداست می پرسد: «گریه داره؟ وقتی بچه‌ات رو فرستادی دستفروشی باید گریه می‌کردی». گریه زن اما بند نمی‌آید، می‌نشیند روی صندلی.

طبقه دوم؛ کودکان بیشتر از ظرفیت

کودکان جمع‌آوری شده در طرح ساماندهی در طبقه دوم ساختمان هستند. راه ورود به آن از همان پاگرد طبقه اول است اما ورودی‌اش با میله‌های آهنی بسته شده. کلیددار در آهنی کودکی است با جثه کوچک؛ «رضا» صدایش می‌کنند. از بچه‌های قدیمی مرکز است و مسئولیت بازکردن قفل نرده‌های آبی رنگ طبقه دوم بر عهده اوست. وقتی برای باز کردن در صدایش می‌کنند، با چهره‌ای خندان پله‌ها را دو تا یکی پایین می‌آید، شاید فکر می‌کند قرار است یکی از بچه‌ها خارج شود، لبخندش حکایت از رضایت از مسئولیتش دارد.

در که باز می‌شود راهرویی به طول حدود ۳۰ متر با چند اتاق نمایان می‌شود که محل زندگی کودکان جمع‌آوری شده از خیابان است.

وارد که می‌شوم همان اول راهرو می‌نشینم روی زمین. مدیر مرکز یاسر که کودکان «رئیس» خطابش می‌کنند همراهی‌ام می‌کند و بالای سر بچه‌ها می‌ایستد؛ بچه‌ها هیجان دارند حرف بزنند و جواب این سوالشان را بگیرند که قرار است کی از مرکز بیرون بروند؟ با این حال با نظم و ترتیب می‌نشینند کنارم. داستان خودشان را روایت می‌کنند و بعضی وقت‌ها هم دل‌های کوچک مهربانشان یاد سختی‌های دیگر دوستانشان می‌افتد و وسط داستان خودشان اسم آنها را می‌آورند و می‌خواهند آنها هم حرف بزنند.

مهاجرت «محسن» ۱۵ ساله که بیش از یک سال از به ایران آمدنش می‌گذرد غیرقانونی بوده؛ مهاجرتی که ۹ روز طول کشید و سختی این روزها وقتی درک می‌شود که تصور کنی بیش از ۱۴ نفر در یک خودرو چپانده شده بودند. زندگی در «هرات» با از کار افتادگی پدرش آن قدر سخت شده بود که به ناچار دست برادرش را گرفت و دست به دامن قاچاق‌برها شد. می‌گوید: «می‌خواستم بیایم ایران هم کار کنم و هم درس بخوانم.» بین همهمه بچه‌ها مکث کوتاهی می‌کند. انگار که ذهنش را به سال‌ها قبل پرتاب کرده باشند، تمام آن ۹ روز را در چند ثانیه در ذهن مرور می‌کند و با لبخندی که واقعی بودنش مشکوک است، ادامه می‌دهد: «درس که نشد بخونم، اما الان حوالی میدان صنعت کارگر ساختمونم. حالا تنها آرزوم اینه که سنگ‌کار ماهری بشم، این‌طوری حقوقم چند برابر می‌شه».

محسن که شش کلاس درس خوانده حالا وظیفه مراقبت از برادرش را که همزمان با او در مرکز یاسر به سر می‌برد هم به عهده دارد. می‌گوید: «بعد از برگشتن از سر کار با برادرم بودم که برای خرید لوازم شام شب به مغازه‌ای رفتم. چند دقیقه بعد دیدم که برادرم رو مأموران جمع‌آوری گرفته و سوار یک ماشین کردن، من هم دوان دوان سمت میدان صنعت و اون ماشین رفتم که اونو پیدا کنم اما تا سمت ماشین رفتم من را هم هول دادن داخل ماشین و اوردنمون اینجا».

محسن که نگران آخرین دستمزد روزانه‌اش است که قرار بود فردای آن روز از اوستایش بگیرد، می‌گوید: «احتمالا تا الان یکی دیگه را جای من آورده، باید زودتر بیرون بیام از اینجا.»

اما علی قصه دیگری دارد. کمی پایین‌تر از خیابان‌های شلوغ و پر زرق و برق پایتخت، درست در کنار کوره‌های آجرپزی همان جایی است که «علی» ۱۴ ساله هر روز همراه با مادر، خواهرها و برادر بزرگترش با یک وانت کهنه پر از گل‌های رز به خیابان ملاصدرا می‌آید. تابستان‌ها دسته‌های گل رز را بین ماشین‌های مدل بالا می‌چرخاند تا شاید شیشه یکی از ماشین‌ها در برابر اصرارهایش پایین بیاید. علی می‌گوید: «زمستون‌ها مادرم بیشتر گردو تازه می‌آره تا بفروشیم، اما مشتری گل بیشتره. به خصوص اول زمستون که نرگس تازه می‌آد، بازار ما هم داغ می‌شه».

علی ایرانی است؛ دو سال پیش هم یکبار در طرح ساماندهی کودکان کار و خیابان جمع آوری شده و البته آن بار نیز خیلی زود با مراجعه خانواده و ارائه شناسنامه‌اش رها شده است، اما از آن زمان تا الان کسی پیگیر وضعیت او نبوده و به همین دلیل هم دوباره به همان نقطه آغاز جمع‌آوری، یعنی خیابان بازگشت. دلش نمی‌خواهد کار کند اما همان لحظه هم یادش می‌آید که بعضی وقت‌ها رانندگان و سرنشینان ماشین‌ها کیک و آبمیوه یا از خوراکی‌های داخل ماشین به او می‌دهند، با لبخند ادامه می‌دهد: «خوراکی‌ها رو نمی‌خورم و برای خواهرهام می‌برم.»

- پول‌هات رو برای خودت نگه می‌داری؟

- «نه، عصرها برادرم همه را جمع می‌کنه و پول‌هامون رو بهش می‌دیم؛ چون که میگه زندگی خرج داره و الکی که نمی‌تونه شکم ما رو سیر کنه».

- پدرت کجاست؟

- «معتاده. تو خیابوناست. خودمون هم نمی دونیم کجاست. بعضی وقتا میاد خونه داد و هوار می کنه و داداشم بهش پول میده. بعدشم دوباره میره».

«حسن» پسر ۱۳ ساله دیگری است که درست رو به رویم نشسته و منتظر است تا صحبت کند. حسن از رفتار بقیه بچه‌ها گلایه و دل پری دارد اما از صاحبکار سابقش راضی است و می‌گوید: «صاحبکارم به من اعتماد داشت و من پشت دخل هم می‌نشستم، روزی ۵۰ هزارتومان هم درآمد داشتم».

کلمات را با احساس و طمانینه ادا می‌کند تا لهجه افغانستانی اش کمتر پیدا باشد، ادامه می‌دهد: «۱۱ روزه من رو اینجا انداختن و نمی‌ذارن بیرون برم، آخه این چه کاریه؟».

داستان زندگی و آرزوهای کودکان کار شبیه هم است، حسن هم عاشق درس خواندن بود و مشابه همه کودکان کار از سر فقر و نداری وارد دنیای کار بزرگسالان شده، او که زاده «مزارشریف» است قبل از انتقالش به مرکز یاسر در یک مغازه لباس‌فروشی در میدان تجریش کار می‌کرده و به گفته خودش همیشه عاشق درس‌خواندن بوده: «دلم می‌خواد درس بخونم، اما باید پول هم باشه که بتونم مدرسه برم. من با فوت پدرم نان آور مادر و خواهرها و برادرهام شدم و برای کار کردن درس‌رو ول کردم؛ باید یک جوری خرجمون رو در می‌آوردم؛ کلاس چهارمو که خوندم مادرم گفت این‌طور نمی‌شه و باید کار کنی، من هم اومدم ایران؛ یه مدتی میدون تجریش پیش یکی از دوستام که توی یه ساختمون نیمه‌ساز کار می‌کنه می‌خوابیدم اما این دو سالی که اومدم ایران این بار اولی هست که دستگیر شدم».

رد اضطراب را می‌توان آنجا که به ماجرای دستگیری‌اش می‌رسد در چهره‌اش هم دید. می‌گوید: «یک روز که دم مغازه بودم دو نفر اومدن و گفتن می‌خوان به من لباس نو بدن، به صاحبکارم گفتم و رفتم تا دم ماشین، اما اونجا دستمو گرفتن و ول نکردن؛ ساعت شیش بود که منو گرفتن و ساعت ۹ هم به این مرکز آوردن و تا بیام بالا ساعت ۱۱ و نیم بود؛ بیچاره مادرم تنهاست، دو تا برادر کوچیکتر دارم که اونها هم منتظرم هستن».

«خاله، مگه کار کردن جرمه؟» این را «مجید» کودک ۱۳ ساله‌ای می پرسد که جثه کوچکش سن و سالش را کمتر از این حرف‌ها نشان می‌دهد. چشمان درشت با مژه‌های سیاهش چهره‌ای معصوم به او بخشیده است. او روزها در میدان تجریش مشغول واکس زدن کفش است. می‌گوید: «روزی ۳۰ هزار تومن کار می‌کنم. البته روز اول ۱,۵۰۰ تومن کار کردم. به همه میگم هر چه قدر خواستن پول بدن، اما خدا رو شکر ماهی یه میلیونی درآمد دارم».

- درآمدت رو به کسی می‌دی یا برای خودته؟

- «برای خودمه اما دلم می‌خواد وقتی پولدار شدم مدرسه برم. تا الان هر بار خواستم مدرسه برم اما نشد. راستش من شناسنامه هم ندارم».

«سعید» کارش پاک کردن شیشه ماشین‌های سر چهار راه هاست. اما به گفته خودش درست وقتی در پارک مشغول بازی با بچه‌های دیگر بوده دستش را می‌گیرند و بعد هم ماشین و بعد مرکز یاسر. می‌گوید: «شب بود که منو آوردن اینجا. وقتی رسیدم بهم گفتن باید بری حموم اما از زور گریه فقط دلم می‌خواست یه گوشه بخوابم. هر ماه حدود دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومن درآمد دارم که بیشترش صرف بیماری خواهرم می‌شه. تنها آرزوم اینه که دکتر شم».

«حامد» پسر ۱۸ ساله‌ای که هر چند دقیقه از بچه‌های دیگر می‌خواهد به نوبت صحبت کنند، با چهره‌ای درمانده نگاهم می‌کند و می‌گوید: «اینجا جای کافی حتی برای خواب هم نداریم. شب‌ها به هر دو نفرمون یک بالش می‌دن و کیپ تا کیپ راهروها و اتاق‌ها می‌خوابیم».

بعد هم با چشمانی غمبار توجهم را به سمت انتهای راهرو جلب می‌کند؛ جایی که یکی از مسئولان مرکز برای تنبیه بچه‌ها را مجبور می‌کند پشت دیوار کوتاهی که ظاهراً تفکیک کننده آشپزخانه از بقیه راهرو است بمانند و تکان نخورند. به آن سمت که نگاه می‌کنم، انگشت مرد به نشانه تهدید یکی از بچه‌های مرکز بالا آمده و حالا به سمت او نشانه می‌رود.

حامد تنها ۲۰ روز است که به ایران آمده و در کنار پدرش به زباله‌گردی مشغول شده است. به گفته خودش روزی ۳۰ تا ۴۰ هزار تومان درآمد داشته. او یک میلیون و ۷۰۰ هزار تومان به قاچاق برها پرداخت کرده که به ایران بیاید و در این باره می‌گوید: «هنوز پولشون رو ندادم. روال کار این طوره که اینجا یک ماه کار می‌کنیم و پولشون رو می‌دیم اما اگر پولشون رو ندیم، می‌رن دم خانه‌مون در افغانستان».

حامد به سمت پنجره اتاق می‌رود که حالا چند روزی از شکستن شیشه‌هایش توسط بچه‌های مرکز می‌گذرد. می پرسم چرا شیشه‌ها شکسته است. جواب می‌دهد: «دلم برای هوای تازه لک زده. اینجا فقط یک تلویزیون هست که تنها تفریح‌مونه اما من برنامه‌های تلویزیون رو حفظ شدم، می‌خوام برم بیرون اما هر روز می‌گن فردا آزاد می‌شید».

«صابر» یکی دیگر بچه‌های مرکز است. ۱۲ ساله و جثه‌اش از بقیه کوچک‌تر است. می‌گوید پیش برادرش دستفروشی می کرده است: «حدود ساعت شش عصر بود که منو گرفتن. دلم می‌خواد درس بخونم. داداشم امسال دنبال کارهای مدرسه‌ام رفته تا اول مهر برم مدرسه. می‌خوام پلیس شم و تفنگ داشته باشم تا کسی بهم زور نگه».

وقت ناهار که می‌رسد بشقاب‌های فلزی پر از عدس پلو می‌شود و کنار لیوان‌های آبی رنگ پلاستیکی چیده می‌شود اما تعداد بچه‌ها کجا و تعداد محدود میزها و صندلی‌ها کجا. ادامه بشقاب‌های غذا کف زمین روی کاشی‌ها جا خوش می‌کند. زنی که کارمند آنجاست با لحنی تند بچه‌ها را کف زمین می‌نشاند، تا غذا بخورند؛ شاید فکر می‌کند این شرایط خیلی بهتر از غذاخوردن کف خیابان است و باید قدرش را دانست.

از پله‌ها که روانه طبقه اول مرکز می‌شوم با صف مردان و زنان منتظر و شناسنامه و مدرک به دست رو به رو می‌شوم.

دور باطل جمع آوری کودکان کار و خیابان

معصومه اسدالله زاده مدیر مرکز ساماندهی کودکان کار و خیابان یاسر در یکی از اتاق‌های مرکز است. به سوالاتم درباره اجرای طرح اخیر پاسخ می‌دهد. او به ایسنا می‌گوید: «این طرح از ۲۲ خرداد ماه امسال شروع شده است. ۱۹۸ کودک از ابتدای طرح تا الان جمع آوری شده‌اند. این کودکان از مناطقی مانند فرحزاد، تجریش، کن، شهر زیبا، ملاصدرا، آرژانتین و… جمع‌آوری شده‌اند چراکه در این مناطق پول خوبی به آنها می‌دهند، به همین دلیل بچه‌ها هم آنجا کار می‌کنند تا در آمدشان بیشتر باشد».

به گفته وی، بیشتر کودکان جمع آوری شده‌ای که به مرکز یاسر آورده شده‌اند افغانستانی هستند؛ به عبارت دیگر حدوداً ۱۳۸ کودک افغان و تنها ۶۰ کودک ایرانی بودند.

اسدالله زاده با بیان انکه کودکان ایرانی سریع‌تر ترخیص می‌شوند، درباره روند ترخیص این کودکان می‌گوید: برای این کودکان یک تعهدنامه از پدر و مادر گرفته می‌شود که اگر یک بار دیگر کودک دستگیر شود، دیگر این‌جوری برخورد نمی‌شود، بدتر از اینها برخورد می‌شود. والدین کودکان افغانستانی‌ها هم اگر پاسپورت و شجره نامه داشته باشند می‌توانند کودک را ترخیص کنند. بعضی از آنها هم ادعا می‌کنند که به شکل مهمان به ایران آمده‌اند و کودک در همین زمان گرفته شده که در این حالت هم اگر گذرنامه و تذکره نامه داشته باشند و نسبشان را با کودک اثبات کنند کودک را به آنها تحویل می‌دهیم.

اسدالله زاده با بیان اینکه شهرداری قرار بود دو مرکز بهاران را به مؤسسه حامی تحویل دهد تا بعد از جمع آوری کودکان به این مرکز بروند و ساماندهی انجام شود، ادامه می‌دهد: در نهایت با کم لطفی شهرداری این دو مرکز به مؤسسه حامی داده نشد و بچه‌های جمع آوری شده به اینجا آورده شدند. مرکز یاسر ظرفیت نگهداری از این تعداد کودک را ندارد. ظرفیت ما ۳۵ کودک بود اما به دلیل ضربتی بودن طرح و اینکه مراکز دیگر تحویل داده نشدند، کودکان را به اینجا آوردند.

مدیر مرکز یاسر در ادامه می‌افزاید: فعلاً کودکان اینجا اسکان داده می‌شوند و پذیرش آنها را انجام می‌دهیم و به آنها امکانات می‌دهیم. مؤسسه حامی هم عملاً کار خاصی نکرده و از روز ۲۲ خرداد تا الان (۱۱ تیر ماه، زمان تهیه گزارش) با گذشت ۲۰ روز تنها ۱۲ نفر از این مرکز مرخص کرده‌اند. همکاران این مؤسسه کار را به کندی انجام می‌دهند. خودشان مدعی هستند که اداره اتباع همکاری نمی‌کند ولی ما با ۳ ماشین و ۴ مددکار بسیج شده‌ایم که بازدید از منازل این والدین را انجام دهیم و روند ترخیص را سرعت ببخشیم.

وی در پاسخ به این سوال که بر اساس چه معیاری کودکان از سطح شهر جمع آوری می‌شوند؟ نیز می‌گوید: خیلی‌ها مدعی هستند که جمع آوری به زور بوده است. من دست روی شهرداری نمی‌گذارم چون مؤسسه «آوای باران» جمع آوری می‌کند. این مؤسسه یک کلینیک مددکاری است. در جلساتی که بودیم مدیرعامل این مؤسسه به ما گفته بود که با بچه‌ها صحبت می‌کنند و با راضی کردن کودکان آنها را به این مراکز می‌آورند.

اما او معتقد است «ظاهراً اصلاً این‌طور نیست چون وقتی بچه‌ها به این مرکز می آیند حالت پرخاشگری و هجومی دارند و خیلی اذیت می‌کنند. حتی شیشه‌های مرکز را شکانده‌اند. اگر یکی مدعی است که من بچه‌ها را با آرامش داخل ون می برم و به مرکز میاورم و اگر با رضایت بود، بچه‌ها در اینجا این برخورد را نمی‌کردند.»

وی می‌افزاید: امکانات اینجا خوب است. بعضی از خانواده‌ها اینجا می آیند و اشک می‌ریزند که برای من خیلی سوال است. از آنها می پرسم چرا گریه می‌کنند؟ می گویم که بچه‌تان که الان زیر باد کولر است، صبحانه و نهار و شامش را هم که می‌خورد، حمامش را هم که می‌رود پس برای چه ناراحت هستید؟ ناراحتی شما باید زمانی باشد که برای کار توی سرما و گرما برای کار به خیابان فرستادینشان، اینجا که جای خوبی برایشان است.»

درحالی که به گفته کودکان این مرکز برخی از آنها بیش از ۲۰ روز است که جمع آوری شده و در یاسر به سر می‌برند از مدیر مرکز می‌پرسم که محدودیت عدم استفاده از فضای باز حیاط تا چه زمانی ادامه دار خواهد بود؟ او در پاسخ می‌گوید: اینجا مرکز قرنطینه است. بچه‌ها حق بیرون رفتن از مرکز را ندارند، البته ما برای بچه‌های خودمان این مشکل را نداشتیم. برای مثال پایین ساختمان برایشان باشگاه ورزشی هم درست کرده بودیم، تورهای والیبال و… نصب کرده بودیم؛ البته برای حل مشکل امنیت اینجا نگهبان هم اضافه کردیم. سه ماشین کلانتری هم چند شب پیش اینجا آمدند. تهدیدهایی هم می‌شویم. بچه‌ها شیشه‌ها را شکانده بودند.»

اسدالله زاده منظورش را از «بچه‌های قدیمی» مرکز یاسر بیشتر توضیح می‌دهد و می‌گوید: «این کودکان بدسرپرست، بی سرپرست و آسیب دیده بودند که در اینجا نگهداری می‌شدند اما با ورود بچه‌های جدید (کودکان کار و خیابان) شرایط تغییر کرده است.»

مدیر مرکز یاسر درباره مؤثر بودن این طرح نیز می‌گوید: «این طرح از ۸۲ در حال اجرا شدن است اما باز هم آش همان آش و کاسه همان کاسه است. باید یک تصمیم قطعی و کلی درباره این موضوع گرفته شود. به نظر من مرزها را ببندند.»

اسدالله زاده در ادامه در حالی که با تأسف سرش را تکان می‌دهد می‌گوید: «مرزها باز است و خیلی راحت می‌توانند وارد شوند. خیلی‌هایشان می‌گویند ما قاچاقی آمده‌ایم. پول‌های هنگفتی هم پرداخت کرده‌اند. می‌گویند بیش از ۱/۵ تا ۲ میلیون تومان هزینه پرداخت کرده‌اند. برای مثال می‌گویند در یک پژو ۴۰۵، ۲۰ کودک را سوار کرده‌اند و آمده‌اند.»

وی با تاکید بر اینکه انجمن‌های دیگر فعال حقوق کودک به جز همان دو مرکز همکار حق ورود به این مرکز را ندارند، می‌گوید: «روند کار مؤسسه حامی خیلی کند است. چند شب گذشته ۳۳ کودک را به اینجا آوردند اما طی ۲۰ روز تنها ۱۲ نفر ترخیص شدند. من تا پایان کار می‌ایستم اما اگر نمی‌توانند کنار بکشند و بگویند کار شدنی نیست، اما اگر شدنی است، انجام دهند.»

از حیاط که خارج می‌شوم، چشمم به همان وسایل ورزشی می‌افتد؛ چه خوب که بچه‌ها از آن استفاده نمی‌کنند وگرنه سر استفاده از آنها میان این تعداد کودک دعوای اساسی به راه می‌افتاد.

در مرکز که باز می‌شود، دوباره هجوم جمعیتی که سوالشان وضعیت بچه‌هاست: «ما شناسنامه نداریم، چطور بچه را دربیاوریم؟»، «پسر ۱۲ ساله که روی لپش اندازه سکه خال داشت ندیدی؟»، «راست است که بچه‌ها اینجا نیستند و جای دیگری بردنشان؟».

مادری به سمتم می‌آید، با نگرانی درباره وضعیت داخل مرکز می پرسد. همسرش با چهره آفتاب سوخته می‌گوید: «من همین یک پسر رو دارم، شب تا صبح خوابم نمی‌بره و کار نیست که مجبور شدم او را سر کار بفرستم.». مادر ادامه می‌دهد: «ورود ما به ایران غیر قانونی بود اما اینجا مدرک گرفتیم. بچه‌ام اینجا مدرسه می‌ره و درس می‌خواند اما الان ولش نمی‌کنن.»

- چرا گذاشتی بره سر کار؟

«عصرها اسکاج می‌فروخت، درآمدش زیاد نبود، اما چاره‌ای نداریم، ماهی ۷۰۰ هزار تومان اجاره خانه داریم.»

پدر اما یکباره می‌نشیند روی زمین و درحالیکه یک دستش را روی سرش گذاشته ادامه می‌دهد: «فکر می‌کنم توی سینه‌ام آتیشه. بچه‌ام که گدایی نمی‌کرد، کنارم توی پیاده‌رو می‌نشست و اسکاج می‌فروخت».

پدر دیگری هم به استناد حرف‌های یکی از کودکان خارج شده از مرکز و در حالی که کیسه‌ای خوراکی خریده و در دست دارد می‌گوید: «بچه من ۲۲ روزه که اینجاست و نمیذارن حداقل ملاقاتشون کنیم و کسی اینجا جواب ما رو نمیده».

چهره‌ای آفتاب سوخته و چادری سیاه بر سر داشت و در دست عکسی دارد، با نشان دادنش دنبال رد و نشانی از پسرک ۵ - ۶ ساله‌ای است که چهار ماه است خبری از او ندارد. می‌گوید: «همه بیمارستان‌ها و هر جایی رو که گفتن ممکنه پسرمو پیدا کنم گشته‌ام اما ردی پیدا نکردم و اومدم اینجا چون می‌گن شاید گرفته باشن اما بهم گفتن اینجا هم نیست اما تهش می‌بینی اینجاس».

اگرچه در پاسخ به سوال‌هایشان تلاش می‌کنم خیالشان را راحت کنم که حال فرزندانشان خوب است اما نمی‌دانم حالشان در آن مرکز و ازدحام جمعیت بهتر است یا هنگام کار در زیر آفتاب و شرایط سخت.

فاطمه اشرفی مدیر انجمن حامی نیز درباره این مرکز به ایسنا می‌گوید: روند مربوط به «پایش» وضعیت کودکان حداکثر طی ۱۲ ساعت انجام می‌شود. وی در پاسخ به نقش انجمن حامی در روند ترخیص کودکان می‌گوید: «مسئولیت مرکز یاسر اصلاً با من نیست. مسئول روند ترخیص نیز من نیستم.»

- شما در طرح همکاری نمی‌کنید؟

«اصلاً به من ربطی ندارد. من نه در مرحله جذب هستم و نه در مرحله ترخیص. ما فقط در مرحله پایش اجتماعی در این طرح همکاری می‌کنیم و به بقیه حوزه‌ها ارتباطی ندارم.»

- مرحله «پایش» مربوط به کدام بخش طرح است؟

«مرحله پایش وسط طرح و مربوط به بازدید از محل زندگی خانواده هاست.»

- شما در مرحله جمع آوری اصلاً دخیل نیستید؟

«به هیچ وجه.»

- شما با بهزیستی همکاری می‌کنید یا شهرداری؟

«ما در مرحله پایش مستقل فعالیت می‌کنیم.»

- روند انجام پایش حدوداً چه قدر طول می‌کشد؟

«ما کار خودمان را می‌کنیم که مرحله اخذ اطلاعات فردی از کودک است و بعد هم اخذ اطلاعات از خانواده برای بررسی وضعیت اجتماعی و اقتصادی خانواده است. کار ما نهایتاً خیلی طولانی شود، ۱۲ ساعت طول می‌کشد. بقیه چیزها به ما هیچ ربطی ندارد.»

- شما در مورد داخل مرکز اصلاً مسئولیت ندارید؟

«آنجا کاملاً در اختیار بهزیستی است.»

در همین رابطه داریوش بیات نژاد، مدیرکل بهزیستی استان تهران به ایسنا می‌گوید: «بیش از ۲۳۰ کودک در طرح جمع آوری کودکان کار و خیابان جمع آوری شده‌اند، این کودکان در سه مرکز یاسر، بعثت و مرکزی افسریه تهران اسکان داده شده‌اند.»

وی در پاسخ به این سوال که ظرفیت مراکز از تعداد کودکان جمع آوری شده کمتر است، می‌افزاید: از زمان آغاز طرح این تعداد کودک جمع آوری شد، اما قرار هم نبود این تعداد جمع آوری شود. روز گذشته جلسه‌ای با استانداری در سطح وزارت کشور برگزار شد که امیدواریم مشکل برطرف شود.

مدیرکل بهزیستی استان تهران تاکید می‌کند: «از ابتدا قرار نبود کودکان به این شکل پذیرش شوند. دو مؤسسه حامی و آوای باران طی قرارداد و تفاهم نامه‌ای که با فرمانداری شهرستان تهران منعقد کرده بودند، قرار بود دو فضای فیزیکی مناسب تجهیز شده از سوی شهرداری در اختیارشان قرار بگیرد و یک مرکز فوریت‌های اجتماعی که تحت نظارت فرمانداری و تصرف شهرداری است در گام اول بچه‌ها را پذیرش کنند، همچنین غربالگری انجام شود سپس چنانچه از بین این کودکان، کودکی فاقد خانواده باشد یا دارای خانواده‌ای فاقد صلاحیت باشد، این مورد را در مراکز کودکان کار و خیابان که از جمله سه مرکز مذکور و مراکز شبه خانواده دولتی و خصوصی است پذیرش و نگهداری کنیم.»

مشروح گفت‌وگو با مدیرکل بهزیستی استان تهران در ادامه آمده است:

- الان بچه‌ها امکان خروج از مرکز و استفاده از حیاط را ندارند، آیا این موضوع جزو پروتکل‌ها بوده و قانونی است؟

«آن چیزی که ما دنبالش هستیم این است که مراکزی ایجاد شود که از همه جهات شرایط ایده آلی برای نگهداری داشته باشد».

- منظور از شرایط استاندارد و ایده آل چیست؟

«انتظار این است یک امکانات مناسبی داشته باشد و بتوانند در آن مرکز زندگی کنند. همه امکانات مثل سیستم گرمایشی، سرمایشی، آشپزخانه مناسب و… داشته باشد. درمسیر کار ایرادات و اشکالاتی وجود دارد اما با جدیت امیدواریم این اشکالات و مسائلی که در مسیر اجرا بر می‌خوریم برطرف شود.

- دفعه چندم است که این طرح اجرا می‌شود؟ یعنی قبلاً در جریان این مسائل و مشکلات نبودید؟

«به نقل از دوستان از سنوات گذشته این طرح چندین بار دراستان تهران اجرا شده است ولی حدود ۱۴ ماه است که در استان تهران مشغول خدمت هستم و طی ۱۴ ماه گذشته این اولین بار است که این طرح اجرا می‌شود. نیت همه مسئولین خیر است و صیانت و سلامت بچه‌ها مدنظر است اما در شیوه اجرا به دلیل کاستی‌هایی که وجود دارد و به دلیل عدم همراهی و همکاری دستگاه‌های عضو باعث شده ایراداتی ایجاد شود اما با عزم استانداری امیدواریم به زودی برطرف شود».

- ساختمان یاسر امکانات فیزیکی دارد اما برای وضعیت روحی بچه‌ها کاری کرده‌اید؟ این کودکان حتی تفریح یا امکان خروج از سالن‌ها را ندارند.

«این کودکان موقتی در مرکز حضور دارند.»

- اما کودکانی هستند که ۲۰ روز است در مرکز هستند.

«من فکر نمی‌کنم کودکی ۲۰ روز در مرکز مانده باشد، دو مؤسسه طرف قرار داد و ما به ضرورت و فوریت خانواده‌ها را شناسایی می‌کنیم و مسائل و مشکلاتشان شناسایی می‌شود. تلاش بر این است که زمینه برگشت بچه‌ها به خانواده فراهم شود».

- در مرکز کمبود نیرو وجود دارد؟ چون حتی یک مددکار پشت در مرکز یاسر برای پاسخگویی به خانواده‌ها حضور نداشت و یا تنها دو نفر کنار بچه‌ها هستند.

«خیر کمبود نیرو وجود ندارد اما به دلیل افزایش ظرفیت سعی کردیم با تزریق نیرو از دیگر واحدهای اجرایی مشکل را برطرف کنیم. در مسیر اجرا ایرادتی وجود داشت اما دلیلش عدم همراهی دستگاه‌های دخیل است».

- از قبل اطلاع داشتید این تعداد کودک قرار است اضافه شود؟

«قرار بر این نبود که این در مرکز یاسر این اتفاق بیفتد. قرار بود دو مؤسسه طرف قرار داد فضایی در اختیارشان قرار بگیرد و در مرکز فوریت‌های اجتماعی بچه‌ها در گام اول فقط پذیرش و غربال شوند در نهایت اگر کودکی فاقد سرپرست بود و به ما محرز شد، در مراکز دولتی یا شبه خانواده پذیرش کنیم».

همچنین حبیب الله مسعودی فرید، معاون اجتماعی سازمان بهزیستی نیز در این باره به ایسنا اظهاراتی دیگر دارد و می‌گوید: «تاکنون حدود ۲۰۰ کودک کار و خیابان در مرکز یاسر پذیرش شده‌اند که نزدیک به ۱۷۰ نفر ترخیص شده‌اند یعنی ۳۰ کودک در مرکز هستند. به دلیل اینکه ۸۱ درصد کودکان غیرایرانی بودند، روند ترخیص آنها نیز خیلی کند بود چراکه باید با همکاری اداره اتباع کارها صورت می‌گرفت که با تأخیر همراه بود».

وی می‌افزاید: وقتی کودکان وارد مرکز فوریت‌ها می‌شوند در اولین مرحله شماره تماس کودکان و آدرس آنها اخذ می‌شود تا خانواده‌ها بیایند و کودکان را ترخیص کنند، البته سری اول روند ترخیص به این سرعت نبود، اما با اضافه شدن ۳ نیرو از چند روز پیش این روند تسریع شد.

معاون اجتماعی سازمان بهزیستی کشور در خصوص عدم امکان خروج کودکان از ساختمان مرکز یاسر نیز می‌گوید: من خودم از آنجا بازدید داشتم اما چون ممکن است بخواهند از مرکز بدون اجازه خارج شوند، گفتیم که فعلاً بچه‌ها خارج نشوند تا بعداً تحت نظارت خارج شوند.

مسعودی فرید در خصوص انتقادات وارد شده به شیوه اجرای طرح نیز به ایسنا می‌گوید: کودکی که الان در خیابان است وضعیت استانداردی ندارد. حدود ۴۰ کودک هستند که هیچکس را ندارند و غیر ایرانی هستند. به هیچ وجه ندیدم منتقدان این طرح بگویند چرا این کودکان در خیابان هستند اما الان که ما با همکاری سایر نهادها و دستگاه‌ها و دو سازمان مردم نهاد این کار را انجام می‌دهیم انتقادات شروع شده است و دنبال این هستند که اشکال این کار را بگیرند. آیا برایشان مهم نیست به این کودکان تجاوز شود یا تصادف کنند؟ من خودم در مرکز یاسر از بچه‌ها این سوال را پرسیدم که آیا دوست دارند تحصیل و بازی کنند یا در خیابان کار کنند؟ همه بچه‌ها به اتفاق دوست نداشتند کار کنند. طبق کنوانسیون حقوق کودک باید از این کودکان دفاع کنیم و باید کنار آنها قرار بگیریم تا شرایط بهتری برایشان رقم بزنیم.

وی با بیان اینکه با این حال ممکن است در جریان و روند کار مشکلاتی نیز وجود داشته باشد، می‌افزاید: به نظر ما این طرح خیلی بهتر از سالهای گذشته اجرا می‌شود. روی فرایند این کار ۳، ۴ ماه بررسی انجام دادیم و هر اشکالی هم داشته باشند طی فرایندی برطرف می‌کنیم.

درحالی که کودکان مرکز یاسر نسبت به شیوه برخورد مأموران جمع‌آوری معترض بودند و به گفته مدیر مرکز یاسر نیز این کودکان هنگام ورود به مرکز رفتارهای توأم با خشم و خشونت از خود نشان می‌دهند، معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور با رد این موضوع توضیح می‌دهد: یک سری می‌گویند بچه‌ها را در خیابان بگذارید، اما در دنیا این مدل وجود ندارد و مورد تأیید نیست. روند قطعاً اشکالاتی دارد، اما با پایش مکرر برطرف می‌کنیم. در جریان بازدیدم از مراکز از بچه‌ها پرسیدم که آیا در روند جمع آوری با خشونت با آنها رفتار شده است؟ بچه‌ها این موضوع را رد می‌کنند. آقای آزمون خودش کلینیک مددکاری دارد. تا الان هیچ گزارشی از خشونت به ما نرسیده است. ما طرف کودکان هستیم. ممکن است بچه‌ها نگران آزادیشان باشند اما به آنها گفتیم ما شما را زندانی نکرده‌ایم و می‌خواهیم به وضعیت شما رسیدگی کنیم.

واگذاری مسئولیت شست و شوی سرویس‌های بهداشتی مرکز به کودکان نیز از دیگر موضوعات مطرح شده توسط کودکان مرکز یاسر بود که مسعودی فرید درباره میزان همکاری کودکان در کارهای روزمره در مراکز نگهداری نیز می‌افزاید: کار کردن کودکان (در خصوص امور روزمره مرکز) اگر به شکل اجباری باشد، درست نیست اما بچه‌ها حتی در مراکز شبه خانواده به شکل داوطلبانه کار می‌کنند. در مرکز یاسر هم ۱۰۰ درصد دوربین مدار بسته داریم تا نوع رفتار مسئولان مراکز را چک کنیم البته حد دخالت ما در حد سیاست گذاری است. آقای آزمون هم مدیرعامل کلینیک‌های مددکاری کشور است و معتقدیم نباید هیچ خشونتی علیه بچه‌ها اتفاق بیفتد؛ حتی گفتیم در ماشین‌ها هم خوراکی باشد و گفتیم نظارت انجام شود.

از سوی دیگر کمبود لوازم خواب نیز از دیگر مشکلات مرکز عنوان شده بود که مسعودی فرید در مورد کمبود امکانات مرکز یاسر نیز می‌گوید: اشکال این بود که فرایند کار آنطور که باید انجام نشد. موارد جمع آوری شده اساساً باید به مجتمع خدمات فوریت‌های اجتماعی می‌رفتند که انجام نشد. به همین دلیل سرعت این کار را کم کردیم که کار انجام شود و بعد از فراهم شدن سرعت کار را افزایش دهیم اما هیچکدام از مشکلات نباید منجر به این شود که طرح را رها کنیم. دو سال قبل هم کار جدی شد و اشکالاتی داشت اما هیچکس طی این دو سال نپرسید باید چه کار کنیم؟ و اگر پنج سال دیگر هم کاری نمی‌کردیم کسی مطالبه‌ای نمی‌کرد.

معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور ادامه می‌دهد: انجمن‌هایی که می‌خواهند وارد انجام این کار شوند باید پروتکل‌های ما را قبول کنند. ایراد گرفتن خیلی راحت است اما نباید فقط بایستیم و نگاه کنیم و البته از همکاری سازمان‌های مردم نهاد استقبال می‌کنیم. هدف ما این است کار به درستی جلو بروند. جلسات متعددی قبل از شروع کار داشتیم اما بعد از شروع هم اشکالاتی پیدا می‌شود. جلسه‌ای با حضور استاندار هم برگزار شد تا مشکلات را برطرف کنیم. اشکالات کار زیاد است مثل اینکه سیاست‌های مهاجرتی ما هم باید اصلاح شود.

دور جدید ساماندهی کودکان کار و خیابان در حالی آغاز شد که نه تنها نوک پیکان تجربه شکست خورده دوره‌های گذشته به سمت دستگاه‌های متولی نشانه می‌رود بلکه پیامدهای اجرای شتاب‌زده آن بر چهره و روحیه کودکان کار و خیابان حاضر در مراکز نگهداری نمایان است و این سوال در ذهن ایجاد می‌شود که چرا علی رغم ارائه امکانات بهداشتی، خوراک و پوشاک و همچنین وجود سیستم‌های سرمایشی و گرمایشی، کودکان در این مراکز نه تنها خوشحال نیستند بلکه ترجیحشان خروج از این مراکز است؟ و از همه مهمتر جای خالی مشاوره و خدمات روانشناسی و مددکاری حرفه‌ای به منظور ساماندهی ریشه‌ای معضل این کودکان و خانواده‌هایشان هویداست.

بی شک نمی‌توان انتظار داشت که بار طرح با این مختصات تنها بر گردن یک دستگاه یعنی بهزیستی سنگینی کند و انتظار می‌رود که سایر دستگاهای متولی با همکاری و تعامل بیشتر مسیر ساماندهی کودکان را هموار کنند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.