کاش این قصه دروغ بود!
رکنا: محصل/ باور نمی کنی چه می شنوی .روبرویش می نشینی، به چشم هایش زل می زنی و ششدانگ حواست به حرف هایش جمع است که او چه می گوید. باز هم باور نمی کنی چه بوده و چه شده است. کاش این حرف ها و این قصه دروغ بود. کاش بعد از آن که گفته هایش تمام شد بر می خاست و می گفت:شما در برابر دوربین مخفی هستید.
این از آن معدود جاهایی است که دوست داری دروغ بشنوی .
اما آن چه می بینی و می شنوی حقیقتی تلخ است و زجر آ ور که خیلی از افراد و بسیاری از خانواده ها را درگیر خودش کرده است.
مرد جوان مدتی است به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده است.
می گوید تا قبل از آن لب به سیگار هم نمی زده و اهل دود و دم نبوده است. فریب یک دوست نا اهل را خورده و با این باور غلط که «شیشه » اعتیاد آ ور نیست به دام می افتد.
می گوید می خواستم به قول دوستم هم سرخوش شوم و بی خیال دنیا و هم قوای بدنی ام را تقویت کنم.
کی گوید وقتی معتاد شدم این قدر تبلیغات و هشدار و توصیه درباره خطرات شیشه نبود و خیلی ها مثل من به منجلاب اعتیاد کشیده شدند.
می گوید من می خواستم بهتر شوم بدتر شدم.
زهی خیال باطل ، قوای جسمانی اش را ضایع کرد و فاتحه روح و روان ویران خود را با این اشتباه و اعتیاد خطرناک خواند.
بعد از مصرف شیشه دچار توهم می شد ،دیگر نمی فهمید چکار می کند . دست به چاقو می برد و تهدید می کرد. همسرش مدتی پاسوز او شد ،زن جوان مهریه اش را بخشید و جانش را آ زاد کرد.
مرد جوان می گوید من این طوری نبودم. همیشه دوست داشتم یعنی بهتر است بگویم آرزو داشتم آرام و بی دغدغه زندگی کنم. اما نشد که نشد.
با این که عاشق پدرش است می گوید بداخلاق بود و دوران کودکی اندازه موهای سرم از او کتک خورده ام.
مادرش هم همیشه نالان بوده که این چه شوهر و چه زندگی است و از پدر و مادرش (پدر بزرگ و مادر بزرگم) می نالید که چرا مجبورش کردند تن به ازدواجی اجباری بدهد.
بارها شاهد این صحنه از درگیری پدر و مادرش بود که به همدیگر می گفتند :«دوستت ندارم ،از تو بیزارم»
دانه های زنجیر در این قصه واقعی پیوسته و محکم به هم متصل هستند. فرزند کوچک این مرد جوان نیز در آ ینده ای نه چندان دور اگر با تربیت ، مراقبت ،دقت ،محبت و معرفت و صداقت بزرگ نشود و به رشد واقعی نرسد در مورد خودش و پدرش چه خواهد گفت؟ این که برچسب بچه طلاق یا بد سرپرست و... به کسی بزنیم درست نیست. خیلی ها دوران کودکی سختی پشت سر گذاشته اند و توانسته اند گلیم خود را از آ ب بکشند.
در هرجای این قصه نقطه بگذاریم و به سر خط برگردیم می توانیم شرایط و موقعیت ها را به بهترین شکل ممکن مدیریت کنیم و راه مانده را سربلند به پیش برویم.
همان طور که خیلی از افراد در گذر از دوران کودکی و شکل گیری موقعیت ها و شکوفایی استعدادها و توانمندی ها مان نقش داشته اند ما در برابر آینده خودمان و فرزندان و اطرافیان خود مسئول هستیم.
بیاندیشیم چرا سعدی شیرین سخن گفت :مرد نکونام نمیرد هرگز .
نکو نام باشیم تا نکو فام شویم.
برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر