قافیه ای شیرین برای شعر زندگی
رکنا:محصل/ زوج جوان در پیاده رو راه می رفتند وجرو بحث می کردند. توپ شان پر بود ، با اخم های در هم کشیده و چشم غره های تند و تیز،برای همدیگر خط و نشان می کشیدند.
دوستم علی آقا ،با یک ظرف شکلات جلو رفت ، خیلی مودبانه سلام کرد و گفت:« عیدتان مبارک ،بفرمایید دهان خود را شیرین کنید.»
زوج جوان در برابر این سرعت گیر توقف کردند. چشم به ظرف شکلات دوخته بودند. ناخودآگاه گره از غیظ ابروهای شان باز شد و لبخندی بر چهره شان نشست .
هر کدام از آنها یک شکلات برداشتند ،مرد جوان در حالی که لبخندی بر چهره داشت گفت:«عید شما هم مبارک باشد .»
آنها برای خرید وارد مغازه علی آقا شدند . به قفسه ها نگاه می کردند اما انگار سر آن که چه بخرند به توافق نمی رسیدند. زن جوان می گفت باید برای مادر جان هدیه ای بخریم که دیده بشود و از بقیه کم نیاوریم.
مرد سرش را پایین انداخت و خیلی آرام در جواب همسرش گفت :حالا برویم و یک دور دیگر بزنیم تا ... .
در این لحظه علی آقا حرف او را قطع کرد و گفت:کادوی روز زن می خواهید بخرید،هرچه پسند کرده اید یک تخفیف هم به شما می دهم.
علی آقا بی معطلی ادامه داد:من که کار خودم را راحت کردم ،چند شاخه گل با بسته شکلات خریده ام و برای رفتن به خانه لحظه شماری می کنم.
این حرف زوج جوان را به فکر فرو برد ،دوباره لبخندی زدند و 2کادوی کوچک خریدند.
علی آ قا هم 2شاخه از گل هایی که داشت را روی بسته ها چسباند و آنها را تا جلوی در مغازه همراهی کرد.
ماجرای این چهار پایه کوچک و ظرف شکلات در 60 دقیقه ای که به دیدن دوستم رفته بودم و کنارش بودم به همین جا ختم نمی شد .
دقایقی بعد دو کودک به طرف ظرف آمدند و با خوشحالی شکلات برداشتند.
آنها چند قدمی از جلوی مغازه دور نشده بودند که برگشتند.یکی از این دو کودک که بزرگتر بود می گفت:نباید چنگ می زدی و چند شکلات برمی داشتی.
کودک همراه او مشت خود را باز کرد و دو یا سه شکلات به داخل ظرف برگرداند.
خانواده هایی نیز که کنار چهار پایه می ایستادند به بچه های خود توصیه می کردند :«یک شکلات بیشتر برندارید .»
این که رهگذران از کودک و بزرگسال به حق خود قانع بودند تا اندازه سهم خود شکلات بردارند نکته قابل توجهی بود که می تواند سرمشق امور روزانه زندگی مان باشد.
من و علی آقا شاهد صحنه جالب دیگری هم بودیم. پیر زنی کنار چهار پایه ایستاد . کیف دستی اش را باز کرد،پلاستیک کوچکی را بیرون آورد. او شکلات های خودش را داخل ظرف ریخت تا این شیرینی رنگین تر بشود و رهگذران دیگر را بیشتر به ذوق بیاورد.
پیرزن سپس در حالی که ذکر می گفت یک شکلات برداشت و به راه خود ادامه داد.
قصه این چهار پایه کوچک و ظرف شکلات که سرعت گیری برای لبخندهای شادی آ فرین شد و کام رهگذران را شیرین می کرد درس های زیادی داشت . یک نکته مهم این که با نیت های هر چند کوچک ،اعیاد بزرگ مذهبی خود را پاس بداریم و ارادت مان را به اهل بیت عصمت وطهارت و به خصوص در این ایام ارادت به حضرت فاطمه زهرا (س) را ابراز کنیم و لبخند بر چهره دیگران بنشانیم.
نکته دیگر این که با هر بهانه ای ساده و بی ریا بگوئیم که به یاد هم هستیم و می توانیم شاد باشیم.
شاعر می گوید چشم ها را باید شست . اما می توان چشم ها را بست و جور دیگر دید .
باید چشم ها را برروی چشم و هم چشمی های عذاب آور ، ریخت و پاش های الکی و هر آنچه می خواهد ما را از خود واقعی و خلق و خوی ساده و بی ریا و روحیات معنوی مان دور کند ببندیم و مهم تر از همه ،این ظرف شکلات و چهار پایه کوچک سرعت گیرمان باشد تا به حق خود قانع باشیم و بی خود و بی جهت برای منفعت های خود چنگ نزنیم.
زندگی بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س)هم سراسر پند و اندرز است تا برای زندگی سالم و کامل سرمشق و الگو بگیریم.
مبادا این اعیاد بزرگ به بهانه های واهی از سر ندانم کاری برای مان زحمت و دغدغه و نگرانی به وجود بیاورد و به واسطه سخت گیری های اشتباه ،قافیه شعر شیرین زندگی ما شیرین تر نشود.
ارسال نظر