نمیریم قبل از آن که بمیریم!

نمایان شدن اولین دندان در دهان کوچک ما نیز مایه خوشحالی و سرور است و بعضی از خانواده ها آشی درست می کنند و این آش به اصطلاح دندونی را بین همسایه ها و اقوام پخش می کنند. تا چشم به هم می زنیم فصل مدرسه رفتن ما می رسد و وارد مرحله جدیدو متفاوتی از زندگی خود می شویم. سواد خواندن و نوشتن ،دنیای ما را از این رو به آن رو می کند.

روزهاو ماه هاو سال های عمرمان پشت سرهم قطار می شوندو ما پیوسته و بی امان به پیش می رویم.

ازدواج ،ما را به سرو سامان می رساند و بعد هم نسلی از خود برجای می گذاریم و دوران جوانی را به میان سالی و سپس کهنسالی می رسانیم.

این شرایط درحالی است که خدای ناکرده بیماری یا حادثه و واقعه تلخی رخ نداده باشد و ما مسیرطبیعی زندگی را سیر کرده باشیم. در تمام این سال ها، ماه ها و روزها و دقایق عمرمان گاهی خشنودیم ،گاهی ناراحتیم و بعضی وقت ها هم کلافه و بی حوصله هستیم. اگر ناراحت و عصبی باشیم حسرت دیوانه هایی رامی خوریم که خوش و خوشحال هستند.

اگر کلافه و بی حوصله باشیم هم خمیازه های پی در پی و چشم های پف کرده مان ،اطرافیان را نیز خسته می کند . اما اگر شاد باشیم و حد و اندازه نگه داریم که برای شادی مان هم باید حرمت نگه داریم برنده خواهیم بود.

در هر حالت ،باید مراقب باشیم و غافل نمانیم که هر دم و بازدم ما را یک نفس به مرگ نزدیک تر می کند. یک لحظه چشم باز می کنیم و می بینیم داریم می میریم. به همین سادگی و راحتی.

دوستان و آ شنایان با گریه و اندوه پیکرمان را به خاک می سپارند و روی سنگ قبرما می نویسند :«آ رامگاه ابدی ... ».

این خود سوالی است و حسرتی بزرگ که چرا ما نتوانستیم زنده بودن و حیات خود در این دنیا را آ رامگاه بسازیم و آرمیدن درخاک را آرامش می دانیم.پاسخ به این سوال ،پرسش های دیگری را هم برای مان در پی خواهند داشت.این که ما واقعا مثل یک آدم خوشبخت زندگی کرده ایم، این که آدم بوده ایم یا نه وچه قدر توانسته ایم خودمان ،مقام ،جایگاه ، نعمت ها و اختیارات خود را کشف کنیم و...؟.

از روزی که انسان ها خلق شدند تا به امروز و از امروز تا فردا ،افراد زیادی به دنیا آمده اند و هریک داستان مخصوص خود را داشته اند و بعد هم اسیر خاک شده اند . بعضی از این مسافران به دیار باقی شتافته خوشحال ، خشنود ، خوشبخت و خوش وقت زیسته اند و سربلند و نیک نام مرده اند که البته آنها نمی میرند چرا که ما معتقدیم مرد نکونام نمی میردهرگز. اما در کنار این افراد خوش اقبال افراد زیادی هم بوده اند که راه را از چاه تشخیص نداده و سال ها قبل از آن که روح از جسم خاکی شان جدا شود و بمیرند ، مرده اند و بازنده زندگی شده اند.

البته گروه اندکی نیز، وارسته های انتخاب شده هستند و با مرگ عزتمندانه خود ، آ سمانی  و جاوید شده اند که رسیدن به این مقام نصیب هرکسی نمی شود.

حکایت زندگی  ما هم ، فردایی که نه چندان دور است برای آیندگان همین طور روایت خواهد شد.

انتخاب با خودمان است .مبادا از سر غفلت یا خدای ناکرده خستگی و بی حوصلگی ناگهان چشم باز کنیم و ببینیم داریم می میریم یا این که قبل از آ ن که بمیریم مرده باشیم.

البته ما  می توانیم زندگی کنیم و بمیریم. هر راهی که انتخاب کنیم بالاخره شتر مرگ در خانه ما می خوابد و این طبیعت زندگی است. اما نحوه رسیدن به مرحله مرگ خیلی مهم است. اگر زندگی نکنیم و بمیریم باخته ایم و دست خالی رفته ایم. ما برای ساختن و داشتن زندگی خوب و سالم نیازمند مهارت ،آ گاهی ،هوشیاری و عزم جدی هستیم تا در مسیر حرکت خود استوار و محکم و هدفمند پیش برویم.

کسب این مهارت ها کار سختی نیست ،اگر کمی مطالعه کنیم و دقت داشته باشیم کارهای مان رونق می گیرد.

امام علی (ع) در حکمت 38نهج البلاغه  به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) می فرمایند:«فرزندم چهار چیز را ،از من حفظ کن که با حفظ آ ن ،هرکار کنی به تو زیان نخواهد رسید .

بدان بالاترین سرمایه ها عقل و بزرگ ترین فقر حماقت و نادانی است. بدترین وحشت خودپسندی است و برترین حسب و نصب ،اخلاق نیک است. امام علی (ع) تاکید می کنند:فرزندم از دوستی با افراد احمق برحذر باش چرا که او می خواهد به تو منفعت برساند ولی زیان می رساند و از دوستی با افراد بخیل دوری کن ،زیرا هنگامی که شدیدترین نیاز را به او داری تو را رها می سازد و از دوستی با افراد فاجر و فاسق و بی بند و بار بپرهیز چرا که تو را به اندک چیزی می فروشد. فرزندم از دوستی با دروغ گو بر حذر باش چرا که او مثل سراب است ،دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را در نظر تو دور می سازد و حقایق را وارونه خواهد ساخت.»

خوشبختانه ما از این گونه سرمشق ها در کتاب زندگی و مسیر حرکت مان در اختیار داریم و مطالعه و تدبر در آ موزه های دینی راه را بر ما روشن خواهد ساخت.

نکته ای مهم در اینجا قابل ذکر است وآن این که باید هم خودمان مهارت ها را کسب کنیم   و هم به فرزندان خود بیاموزیم که چگونه با عزت و سربلندی زندگی کنند .

نکته پایانی که موضوعی بسیار مهم است این که در مواظبت و مراقبت از خود نه افراط کنیم و نه تفریط داشته باشیم. مراقبت بیش از حد  یعنی فرزندمان در خطر و تهدید و شرایط بدی قرار دارد و تفریط و بی توجهی به اصول تربیتی یعنی هیچ تهدید و خطری وجود ندارد . در هر 2حالت  ما فرزندمان را با محدودیت هایی روبرو می سازیم که در بزرگسالی آنها را دچار احساس ضعف و ناتوانی خواهد کرد. مسئولیت ما در برابر خودمان و فرزندان مان سنگین است .