خیرین به داد سمیه رسیدند
رکنا: محرومیت دانش آموزان در پایتخت هم به چشم می آید و در این باره مهر نوشته است: شاید باورکردنی نباشد که مدرسهای در دل پایتخت از حداقل امکانات و تجهیزات آموزشی محروم باشد. همه محرومیت را مختص روستاها میدانند و شهرستانهای کوچک اما این بار داستان کمی متفاوت است.
رکنا اجتماعی: هنوز گاهی خبرهایی از محرومیت مدارسی در گوشه و کنار روستاهای محروم می خوانیم اما باور اینکه مدرسهای در یکی از مناطق متوسط تهران از حداقل امکانات و تجهیزات آموزشی محروم است برایمان سخت است. گرچه نوع محرومیت این مدرسه را نه از ظاهر آن بلکه با شنیدن سخنان معلمان و دانشآموزانی که هر روز با این مشکلات دست و پنج نرم میکنند، می توان فهمید.
منطقه چهار، خیابان سراج، دبیرستان سمیه. چهار مدرسه کنار هم قرار گرفتهاند؛ دبستان در کنار دبیرستان. در این میان دبیرستانی است که در نگاه اول همه امکانات را دارد. حیاط بزرگ، ساختمان غول پیکر. بعد از چند دقیقه، نگاه، قفل پوسیدگی تور والیبال میشود. چند قدم جلوتر ظاهر سرویس بهداشتی و آبخوری چشمها را تنگ میکند. سالن ورزشی ندارند. زمستانها دانش آموزان روی صندلی اتاقک گوشه حیاط می نشینند و مشق والیبال میکنند.
اما به جای همه نداشتههایشان سر و صدای دبستان همسایه را همیشه دارند. سر کلاس ریاضی، موقع امتحان و زمانی که معلم با فریاد و در میان هیاهوی موسیقی مدرسه همسایه، سوالها را برایشان میخواند، چون دستگاه تکثیر برگه ندارند. البته برگه را هم ندارند.
بچهها هرروز وارد مرکز تعلیم و تربیتی میشوند که با تکنولوژی قهر است. نه اینکه بخواهند قهر باشد، نه! آموزش و پرورش به خود اتکایی مدارس معتقد است و با زبان بیزبانی میگوید امکانات میخواهید از جیبتان هزینه کنید. حال آنکه تحصیل رایگان چه میشود و قانون Law و خانوادههای درمانده و دست تنگ! قطعا فقط دانشآموزان مدرسه سیمه میفهمند و معلمانشان.
پاور پوینت، ماژیک، تخته وایت برد و گچ رنگی برای هرکه باشد برای آنها نیست. نیست چون فقیرند و انتخاب دیگری ندارند. با استعداد هم باشند، اهمیتی ندارد مهم حساب بانکی پرپول است،که ندارند.
روایت اول؛ اعتراض به نداشته ها
بیتا در فیلمی که برای شرح وضعیت مدرسه گرفته شده بود تنها کسی بود که از اعتراض به نداشتههایش نترسیده بود. با اعتراض از صداهایی شکایت میکرد که از دبستان مجاور وارد صفحات کتابهایش شده بود.
بیتا به خبرنگار مهر میگوید: « دبستان کنار مدرسه ما همیشه جشن دارند. با صدای بلند سرود میخوانند. برنامه صبحگاهی طولانی مدتشان همزمان با کلاس ریاضی ماست. در این کلاس حتی صدای معلم را هم نمیشنویم.در پنجره را هم بعد عید نمیشود بست. کولر نداریم از گرما میمیریم.»
او ادامه میدهد: « ما اصلا گچ رنگی نداشتیم، خودمان پول جمع کردیم و خریدیم. ماژیک و تخته وایت برد هم مدارس دیگر دارند اما ما نه.»
با خنده تعریف میکند: « پرژکتور مدرسهمان همیشه خراب است. ویندوز سیستم سایت خیلی پایین است. هردفعه با کلی سلام و صلوات بالا میماید. البته همین را هم همیشه نداریم. دانشآموزان زیادند و به همهمان نمیرسد.»
از او درباره سالن ورزشیشان میپرسم؛ میگوید: « یک اتاقک کوچک کنار حیات است. زمستانها نمیشود در حیاط بازی کرد. به آن اتاقک میرویم و چون فضای بزرگی ندارد روی صندلی مینشینیم تا زنگ ورزش Sport تمام شود.»
روایت دوم: دستی به سر و صورت «سمیه» بکشید
داستان مدرسه سمیه با آمدن معلم فیزیک سمت و سوی دیگری میگیرد. یک روز در هیاهوی صدای سرود دبستانیها که گوش معلمانشان به هیچ اعتراضی بدهکار نبود، فیلمی ضبط و در فضای مجازی منتشر میکند.
بارها برای افراد مختلف شرح ماقوع میکند تا با کمک آنها دستی به سر و صورت \"سمیه بکشد\". نا امید میشود اما بازهم ادامه میدهد تا جایی که ۳۰میلیون تومان برای تجهیز مدرسه به وسیله خیرین جمع میشود.
او در شرح اقداماتش برای مدرسه به خبرنگار مهر میگوید: در این منطقه چهار مدرسه در کنار هم قرار گرفتهاند و بهخاطر سروصدایی که از دبستان وارد دبیرستان میشد شرایط برای دانشآموزان ما بسیار سخت شده بود بهنحوی که صدای معلمها را هم نمیشنیدند.
اباذری ادامه می دهد: هرچند که آموزش و پرورش تاکید دارد که مدارس خودگردان باشند اماخانوادههای دانشآموزان از لحاظ مالی نمیتوانند کمکی به مدرسه بکنند.
این معلم با بیان اینکه ظاهر مدرسه خوب است،اضافه می کند: شاید اگر از بیرون نگاه کنید باورتان نشود که چه مشکلاتی دارد اما این مدرسه دانشآموزان با استعدادی دارد که به دلیل شرایط بد فیزیکی مدرسه نمیتوانند موفق باشند.
او ادامه می دهد: من از این مسئله ناراحت میشدم که دانشآموزان باهوش فقط بهخاطر اینکه پول ندارند نمیتوانند به مدرسه دیگری بروند.
یکروز تصمیم گرفتم زمانی که صدای موسیقی در دبستان بسیار بلند است از کلاس درس فیلم بگیرم و در گروههای خیرین منتشر کنم.
اباذری می گوید: در طول سال اغلب برنامههای دبستان به همین نحو بود و با تذکر ما و اعتراض معلمها هم به نتیجهای نرسید.
این معلم فیزیک با بیان اینکه ما حتی دستگاه تکثیر برگه هم نداریم، اضافه میکند: در این مدرسه حتی دستگاه پرینت نداریم که برگه امتحانی به دانشآموز بدهیم، ما سوال را برای آنها میخوانیم.
اباذری با بیان اینکه ما نه بودجه داشتیم که برگه بخریم و نه دستگاه کپی، اظهار می کند: اوایل وقتی از کمک مردم نا امید شدیم، تصمیم گرفتیم حداقل با همان پول کم دستگاه پرینت بخریم.
او اضافه می کند: اما بعد از مدتی و در حال حاضر ۳۰میلیون تومان به وسیله خیرین جمع شد. البته با توجه به اینکه این مدرسه سیستم خنک کننده هم ندارد، در صورت دو جداره شدن باید کولر هم بخریم.
باید به این نکته توجه کرد که محرومیت خاص مناطق روستایی و شهرستانها نیست، گاهی در دل مدرنترین و ثروتمندترین شهرها ممکن است فقر بیشتر از جاهای دیگر در بین مردم رسوخ کرده باشد. باید کاهی کمک به معنی ارتقا باشد نه تامین حداقلها. بچههای با استعدادی هستند که ارزش هزینه کردن دارند. ممکن است بعضی از آنها اوضاع زیاد بدی نداشته باشند اما بعضی از موانع، رشد آنها را متوقف کند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر