به گزارش رکنا، نسترن با ناراحتی در برابر میز قاضی ایستاد و گفت: درست یک ماه پیش بود که با نادر عقد کردیم. نادر خیلی وعده و وعید به من داده بود به قدری خوب حرف می زد که باورم نمی شد به این زودی کاخ رؤیاهایم فرو بریزد.

دو هفته پیش وقتی دیدم از نامزد عاشق پیشه ام که می گفت اگر یک روز تو را نبینم آن روز خواهم مرد، خبری نشد نگرانش شدم و به خانه مادر شوهرم تلفن زدم. ولی او گفت برای نادر یک سفر فوری پیش آمده است و بعد از این که از سفر برگردد حتماً با من تماس می گیرد.

به حرف های مادرشوهرم مشکوک شدم. متوجه شدم که او چیزی را از من مخفی می کند ولی با این حال به خودم دلداری می دادم که هیچ اتفاقی برای شوهرم نیفتاده است. دو هفته گذشت و من بعد از دو هفته بالاخره یک روز با یکی از دوستان نادر در خیابان برخورد کردم و او به من گفت که نادر به زندان افتاده است.

فکر می کردم شوخی می کند، ولی وقتی تحقیق کردم متوجه شدم شوهرم به دلیل سرقت و دزدی و کلاهبرداری دستگیر شده و به زندان افتاده است.

وی گفت: آقای قاضی! درخواست دارم مهریه ام را بگیرم و از شوهرم هم تقاضای طلاق دارم. چون برای من مشخص شده است که او قبل از ازدواج با من هم اقدام به ارتکاب جرایم دیگری می کرده است.

با درخواست این زن، شوهر وی از زندان به دادگاه خانواده احضار شد.

نادر به قاضی گفت: آقای قاضی! من علاقه زیادی به همسرم دارم و باورم نمی شود که بعد از این که من بر اثر یک اشتباه به زندان بیفتم، او تقاضای طلاق کرده باشد زیرا من و او علاقه زیادی به هم داشته و داریم و من می دانم که او تحت فشار خانواده اش درخواست طلاق کرده است.

نسترن گفت: من دیگر هیچ علاقه ای به توندارم و به خاطر این که به من دروغ گفته ای و حقیقت را از من پنهان کرده ای از تو ناراحت هستم و به هیچ وجه نمی توانم تو را ببخشم. حتی حاضرم برای رهایی از این ازدواج و جداشدن از تو مهریه ام را هم ببخشم.

وقتی عذرخواهی های مرد به جایی نرسید، او نیز به طلاق رضایت داد و زن و شوهر جوان پس از یک ماه عقد از هم جدا شدند.

مرد پس از حکم طلاق با لباس زندان راهی زندان شد و دختر جوان به راهی دیگر رفت.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی