زن 25 ساله در حالی که دادخواست ترک انفاق را به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد نشان می داد، با بیان این جملات به تشریح سرگذشت خود پرداخت و گفت: فرزند دوم خانواده ای هستم که از نظر اقتصادی در سطح متوسط به بالا قرار داشتیم با وجود این من علاقه ای به تحصیل نداشتم و در همان سال اول دبیرستان ترک تحصیل کردم.

مدتی بعد در حالی که به تازگی وارد سن 18 سالگی شده بودم به خواستگاری «جواد» پاسخ مثبت دادم اگرچه ازدواج ما کاملا به شیوه سنتی و با صلاحدید خانواده ها صورت گرفت اما من هیچ شناختی از خواستگارم نداشتم. پدر و ماردم نیز فقط به خاطر ادب و سر به زیر بودن «جواد» او را تحسین می کردند و به همین خاطر هیچ تحقیقی درباره او نکردند.

ولی بعد از برگزاری مراسم عقدکنان و در همان روزهای آغازین دوران نامزدی اختلافات شدید اعتقادی بین من و جواد آشکار شد. به طور مثال من دوست داشتم با حجاب معمولی و بدون پوشیدن چادر در کوچه و خیابان تردد کنم اما همسرم نه تنها مرا مجبور به پوشیدن چادر می کرد بلکه اجازه نمی داد بدون زدن پوشیه و نقاب به خارج از منزل بروم.

حق گفت و گو با هیچ مردی را نداشتم به طوری که حتی نمی توانستم با شوهر خواهرم گفت و گوی تلفنی داشته باشم. این اختلافات اعتقادی به جایی رسید که دیگر همسرم اجازه خروج از منزل را هم نمی داد و گفت و گو با فروشنده پوشاک یا مواد غذایی محله را گناه نابخشودنی می دانست و... وقتی در شرایط سخت زندگی قرار گرفتم به ناچار مشکلم را با خانواده ام در میان گذاشتم اما مادرم مرا دلداری داد و از حساسیت بی جای برخی جوانان و غیرت و غرور آنان در زمان نامزدی سخن گفت او سپس مرا نصیحت کرد که با تولد فرزندم همه چیز با گذشت زمان درست می شود و زندگی من نیز در مسیر صحیح خودش قرار می گیرد.

با این حرف های مادرم کمی آرام گرفتم و به امید روزهای شاد و زیبا چشم انتظار تولد پسرم ماندم اما هرچه «سعید» بیشتر قد می کشید و بزرگ تر می شد رفتارهای سختگیرانه همسرم نیز افزایش پیدا می کرد تا جایی که دیگر اجازه پوشیدن لباس هایی با رنگ شاد را هم نداشتم. رفتارهای وحشتناک و نامتعارف همسرم به جایی رسید که دیگر تماشای تلویزیون را هم حرام می دانست و ادعا می کرد تماشای تلویزیون همانند نگاه کردن به یک مرد نامحرم از پشت شیشه است! خلاصه هر روز وضعیت زندگی من اسفبارتر می شد تا این که حدود سه سال قبل خانواده ام به خارج از کشور مهاجرت کردند و من در این شهر بی کس و تنها ماندم.

همسرم نیز از این شرایط سوءاستفاده کرد و دیگر اجازه نمی داد با کسی در ارتباط باشم. او حتی نمی گذارد با خانواده ام از طریق اینترنت ارتباط تصویری برقرار کنم. او برای تحت فشار قرار دادن من دست به هر کاری می زند تا به قول خودش از این شرایط خسته شوم و با گذشتن از همه حق و حقوقم از او طلاق بگیرم.

اکنون نیز مدتی است که فرزند شیرخواره ام را صبح از من جدا می کند و به منزل مادرش می برد و شب دوباره او را در حالی گرسنه به خانه باز می گرداند که هیچ پولی برای مخارج زندگی به من نمی دهد. حالا هم به طور پنهانی مبلغی پول از زن همسایه برای پرداخت هزینه های شکایت قرض گرفتم و به کلانتری آمدم چرا که آن زن تنها محرم اسرار و سنگ صبورم در این شهر است. شایان ذکر است به دستور سروان ولیان (رئیس کلانتری پنجتن) شکایت این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد رسیدگی قرار گرفت.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی