زن 42 ساله که برای معرفی به مراکز خیریه وارد کلانتری شده بود با بیان این که اگر همسرم همان پول یارانه را به من می داد خجالت می کشیدم برای طرح این موضوع به کلانتری بیایم، در تشریح داستان زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: اهل یکی از شهرهای مرزی خراسان رضوی هستم و تا مقطع ابتدایی تحصیل کردم. دوران کودکی و جوانی ام را در همان شهر مرزی گذراندم تا این که حدود 20 سال قبل «ایرج» به خواستگاری ام آمد. او هم اهل همان شهر بود ولی به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشت.

در شهر محل سکونت ما اعتیاد به مواد مخدر سنتی را امری طبیعی می دانستند به طوری که قبح این موضوع فرو ریخته بود و اهالی ساکن در هر منطقه به راحتی یکدیگر را پای بساط مواد مخدر دعوت می کردند. خلاصه پدر من هم که به مواد مخدر اعتیاد داشت «ایرج» را جوانی شایسته می دید به همین خاطر و با وجود اختلاف در برخی از عقاید مذهبی، تن به این ازدواج دادم و این گونه زندگی مشترک ما در حالی آغاز شد که ایرج در چند سال اول زندگی مشترک مان با وجود اعتیادی که داشت سرکار می رفت و مخارج خانواده را تامین می کرد.

اما آرام آرام او به سوی مصرف مواد مخدر صنعتی کشیده شد و دیگر پایه های لرزان این زندگی آشفته کاملا فرو ریخت به طوری که همسرم حتی برای ساعتی نمی توانست از پای بساط مواد مخدرش کنار برود به همین خاطر برای تامین هزینه های سنگین اعتیادش به خرده فروشی مواد مخدر روی آورد. در این روزها من که به فکر آینده دخترانم بودم به شکسته بندی مشغول شدم چرا که این کار را به طور تجربی از مادرم آموخته بودم و سعی می کردم با جا انداختن استخوان های در رفته یا مداوای اندام ضرب دیده درآمدی برای خودم کسب کنم.

آن روزها به خاطر آن که در شهرستان شناخته شده بودم و افراد زیادی به من مراجعه می کردند از نظر مالی وضعیت بهتری داشتم تا این که از چهار سال قبل با اصرار همسرم مجبور به مهاجرت به مشهد شدیم چرا که او به خاطر اعتیادش به مواد مخدر صنعتی در شرایط بدی قرار داشت و هیچ کس توجهی به او نمی کرد. هنوز دو سال از اقامت مان در یکی از مناطق حاشیه ای شهر نگذشته بود که نیروهای اطلاعات کلانتری سپاد همسرم را به جرم فروش مشروبات الکلی دستگیر کردند.

با این حال همسرم وقتی از زندان آزاد شد به همان شهر مرزی (زادگاهش) گریخت و مرا به همراه سه دخترم تنها گذاشت در این شرایط من که با پول یارانه زندگی را می گذراندم و اجاره منزل نیز می پرداختم مجبور شدم از همسرم به خاطر ترک انفاق شکایت کنم اما او به عنوان سرپرست خانواده حساب بانکی اش را تغییر داد و تلاش های من برای پرداخت یارانه نیز بی نتیجه ماند. در این اوضاع و احوال دو دختر 15 و 13 ساله ام مجبور به ترک تحصیل شدند و تنها دختر هشت ساله ام را با کمک خیران در مدرسه ثبت نام کردم.

از سوی دیگر نیز در حالی که به بیماری ریوی مبتلا هستم و هزینه های درمان را ندارم روز به روز حالم بدتر می شود و احتمال می دهم که به بیماری صعب العلاجی دچار شده ام چرا که بعد از سرفه های شدید خون بالا می آورم. حالا هم فقط نگران دخترانم هستم که بعد از من چه سرنوشتی با پدر معتادشان خواهند داشت و ... شایان ذکر است با صدور دستوری از سوی سرهنگ زمینی (رئیس کلانتری سپاد) تلاش مشاور و مددکار اجتماعی برای معرفی این زن به مراکز امدادی ادامه دارد. اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید