صحنه خنده داری که برای آتش نشان ها در یک عملیات رقم خورد
حوادث رکنا: از هر کدام از همکاران ما بپرسید، قطعا خاطراتی دارند که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود، نه اینکه فکر کنید همهاش حوادث سخت و طاقتفرساست، خیر، گاهی در دل حوادث اتفاقاتی میافتد که آدم نمیداند بخندد یا عملیات را ادامه دهد.
یکی از این خاطرات یک روز تابستان در مشهد برای ما رخ داد. ظهر بود که آتشسوزی در یکی از منازل بولوار سجاد به آتشنشانی گزارش شد و ما چون نزدیکترین ایستگاه به محل حادثه Incident بودیم، مأمور اطفای حریق شدیم. سوار بر خودروهای آتشنشانی به بولوار سجاد رفتیم. آتشسوزی در یک خانه بزرگ رخ داده بود و دود آسمان را سیاه کرده بود، اما صاحبخانه در منزلش نبود و سایر شهروندان آتشسوزی را اعلام کرده بودند. ما آموزش دیدهایم که در هر شرایطی بدون وقتکشی اولین راه را برای رسیدن به کانون خطر پیدا کنیم. بهترین روش هم باز کردن قفل در خانه بود و با حفاظهای بزرگ روی دیوارها تمامی روشهای دیگر به خودی خود منتفی بود. با ورود به حیاط این خانه دیدیم که آتش از تمام درها و شیشهها زبانه میکشد، بچهها بدون معطلی کپسول و ماسک بستند و سریع از اولین در وارد شدند. دقایقی گذشت اما نشانی از کم شدن حجم آتش نبود و هر کدام از نیروها هم که داخل میرفت دیگر برنمیگشت. با حساب سرانگشتی با خودم گفتم که کپسول اکسیژن گروه اول دیگر تمام شده و حتما الان بیرون میآیند، اما باز هم خبری نبود. وقتی از سایر همکاران پرسیدم مشخص شد که ۶آتشنشان داخل رفتهاند. از نگرانی کلافه شده بودم و نمیدانستم بر سر نیروهای تحتپوششم چه آمده است، سریع تجهیز شدم و به درون خانه رفتم. همهچیز در میان دود و تاریکی غرق شده بود، چند ثانیهای صبر کردم تا چشمانم به تاریکی عادت کند. چند قدم دیگر جلو رفتم که کسی فریاد کشید جلو نیا، جلو نیا!
در جا ایستادم و تقاضای نورافکن کردم، با روشن شدن نورافکن صحنهای دیدم که نمیدانستم بخندم یا عملیات را ادامه بدهم. ۶آتشنشان با آن یالوکوپال و لباسها و کپسول سنگین پس از ورود به خانه چون دید لازم را نداشتهاند، درون قسمت کم عمق یک استخر سقوط Fall میکنند. دستوپا زدن و تقلای آنها در آب حسابی تماشایی و خندهدار بود ، فقط خدا خواسته بود که درون قسمت عمیق نیفتاده بودند که در این صورت کارمان زار بود. حالا به جای توجه کامل به آتش دو گروه شدیم، یک گروه به جنگ حریق و گروه دیگر شاد و خندان به سراغ آتشنشانان آبی رفتند.
روایتگر این خاطره برات محمد خراسانی، سرپرست شیفت یکی از ایستگاههای آتشنشانی، است که پس از سالها خدمت و امدادرسانی به شهروندان، لباس مقدس آتشنشانی را از تن درآورد و بازنشسته شد.
اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:
پشت صحنه مناظرههای جنجالی 88 که بود !؟
تجربه مرگ یک دختر که زنده شد / روحم از بدن جدا شد و از سقف خانه گذشت
حمله راننده شاسی بلند با تبر به یک خانواده تهرانی در بزرگراه + عکس
چرا پدرها در خلوت بچههایشان خطرناک هستند! + عکس
مرگ مهربان ترین قاتل سریالی در زندان + عکس
دخترم را به پدرش ندهید که او را خواهد خورد / این مرد تمایل به خوردن گوشت انسان دارد! + عکس
امیرعلی کودک گمشده پس از 3 روز پیدا شد + عکس
اسید پاشی به صورت دختر 18 ساله به خاطر دوستی با یک مرد +عکس
این مرد به 4 اعدامی در اندیمشک زندگی دوباره داد + عکس
حمله عجیب پسردانش آموز به معلم فیزیک در کلاس + فیلم و عکس
مرگ مشکوک ایمان و پریسا در تهران / جسد این دو جوان در اتاق خواب پیدا شد
خنده های زیبای سمیه پشت پرده عجیبی داشت / جوان عاشق بدجوری رکب خورد
ارسال نظر