نقشه سیاه مرد مشهدی در نیمه شب شوم
حوادث رکنا: ساعت یکِ بامداد بود که آتشسوزی منزلی مسکونی در منطقه گلشهر گزارش شد. وقتی به محل رسیدیم، دیدیم که این منزل دچار حریق مهیبی شده و چهار کودک و مادرشان در میان شعلهها گرفتار شدهاند. اولین هدف ما همیشه نجات جان افراد است. برای همین با پوشش سایر همکاران به دل آتش زدیم. وقتی به افراد محبوس رسیدیم مشخص شد که مادر و سه کودکش جان باختهاند و تنها پسربچهای یکساله زنده مانده است که به همراه پدرش به بیمارستان منتقل شد.
پدر این خانواده بر سر و صورت زنان، خود را دوباره به محل رساند و فهمیدم که پسر یک سالهاش هم جان باخته است. صحنههای دلخراشی بود و بیتابی این مرد جوان نیز وضعیت را بدتر میکرد.
وضعیت آتشسوزی عجیب بود و البته کمی مشکوک. احتمال میدادیم که فردی این خانه را آتش زده باشد. روز بعد، برای پیگیری علت حادثه Incident دوباره به محل رفتیم.
مأموران انتظامی هم آمده بودند. سراغ پدر خانواده را گرفتیم. او کمی سوخته بود ولی مصدومیتش جدی نبود. حال روحی خوبی نداشت ولی چارهای نبود. باید مشخص میشد که علت ماجرا چه بوده است. وقتی با این مرد همکلام شدیم از آنچه گفت سرمان گیج رفت.
او اعتراف کرد: «من یک موتور ١٢۵ یاماهای قدیمی دارم که گنجایش ١٢ لیتر بنزین دارد. شب حادثه با همسرم دوباره درگیری لفظی پیدا کردم. من کارم را از دست داده بودم و میخواستم وارد شغل جدیدی بشوم اما پولی نداشتم که در این کار سرمایهگذاری کنم. برای همین، چند وقت بود از همسرم میخواستم که طلاهایش را بفروشد و کمکم کند اما او قبول نمیکرد. شب حادثه برای ترساندنش چند لیتر بنزین از باک موتور کشیدم و هنگامی که او و بچههایم خواب بودند به سراغشان رفتم و بنزینها را اطراف رختخوابهایشان ریختم. میخواستم همسرم را بترسانم. کبریت را که کشیدم، همسرم را بیدار کردم. او وحشتزده شده بود. هنوز حرفم تمام نشده بود که ناگهان خانه آتش گرفت و من توانستم فقط فرار Escape کنم.»
تا چند ماه مدام کابوس این حادثه همراهم بود و با خود میگفتم که کاش آن مرد میدانست که بخار بنزین خیلی زود منتشر میشود و احتمال آتشسوزی در این موارد بسیار بالاست. چندی بعد به صورت کاملا اتفاقی با مأموران انتظامیای که در آن حادثه همراه ما بودند مواجه شدم. آنها گفتند پدر آن خانواده در مسیر دادگاه و کلانتری برای رسیدگی به پروندهاش، سکته کرده و جان باخته است. همیشه با خودم میگویم یک ندانمکاری چهکارها که نمیتواند بکند.
روایتگر این خاطره علیاصغر ناظرآبادی، رئیس ایستگاه آتشنشانی است که پس از سالها خدمت و امدادرسانی به شهروندان، لباس مقدس آتشنشانی را از تن درآورد و بازنشسته شد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر