این سوال که آقا محمد از صبح کجاست و نکنه شلوارش دو تا شده که غیبش می زند ذهن زهرا خانم را به خود مشغول کرده بود. او و مادر و خواهر شوهرش در خانه مشغول صحبت بودند که صدایی از داخل حیاط توجه شان را به خود جلب کرد. لامپ توالت روشن شد. زهرا خانم و مادرشوهرش بیرون را نگاه می کردند.صدایی از داخل توالت می آمد. باترس و لرز به داخل حیاط آمدند. در آهنی زنگ زده توالت که لولای آن خشک شده بود و صدای قریچ قریچ می کرد ناگهان باز شد. زهرا خانم از ترس دل می ترکاند که ناگهان پسرش مهران از داخل توالت بیرون آمد. زن جوان با دیدن پسرش چشم هایش را گرد کرد وبا عصبانیت گفت: ذلیل مرده ،معلوم است از بعداز ظهر کدام گوری هستی ؟. در این لحظه خواهرشوهرش که در پاشنه در ایستاده بود قهقهه ای زد و گفت: بگیرید این بچه جن را که الان فرار Escape می کند. پیرزن با شنیدن این حرف برآشفته شد و گفت: زبانت را گاز بگیر و بس کن دخترجان ،این تنها نوه پسری ما است و اسم حاج غلامحسین خدابیامرز را زنده نگه می دارد.

زهرا خانم و مادر شوهرش به داخل اتاق برگشتند. چند دقیقه ای نگذشته بود که برق های خانه خاموش شد. تاریکی محض همه جا را فراگرفته بود. رقص برگ های درخت توت داخل حیاط در تاریکی هوا ترس مادر شوهر و عروسش را بیشتر می کرد. محبوبه کمی ترسیده بود. از پنجره بیرون را نگاه کرد و گفت: ببینید ،همه جابرق رفته، لامپ های خانه همسایه هم خاموش است. در این لحظه زهرا خانم گفت:کسی خانه انیس خانم نیست که برق هایش روشن و خاموش بشود.

محبوبه حرف همسر برادرش را قطع کرد و گفت: بیا برو یک شمع روشن کن ،برق رفته و تا چند دقیقه دیگر می آید.

زهرا خانم گفت بله ،یک بسته شمع توی کابینت آشپزخانه است. او به طرف آشپزخانه به راه افتاد. درحال عبور از جلوی در آشپزخانه انگار کسی گوشه پیراهنش را گرفت و محکم کشید. زهرا خانم که از کوره در رفته بود با عصبانیت گفت: محبوبه دست از شوخی بردار، باز مسخره بازی تو گل کرده است. محبوبه که وسط هال درتاریکی ایستاده بود گفت : حالت خوب نیست زن داداش؟. من که کنار مادرجان هستم. زهرا خانم خنده اش گرفته بود ،جواب داد :ببخشید این دستگیره در به گوشه لباسم گیر کرده بود. او در حالی که آهسته آهسته به طرف کابینت جلو می رفت گفت:این دستگیره وامونده چندبار تا حالا به گوشه لباس یا چادرم گیر کرده است.

زن جوان آرام در کابینت را بازکرد و بسته شمع را برداشت. بعد هم به طرف اجاق گاز رفت. جعبه کبریت را برداشت یک چوب کبریت روشن کردسپس یک شمع را هم از داخل جعبه بیرون آورد و شمع را روشن کرد. آنها به داخل پذیرایی برگشتند و دور شمع حلقه زدند. مهران هم خسته و کوفته از بازی آمده بود. پیرزن می خواست حرفی بزند تا جو را کمی آرام کند. او تسبیح دانه خرمایش را هم در دست داشت،گفت:یادش بخیر آن موقع که آقا محمد را باردار بودم مثل الان برق نبود ما در روستا زندگی می کردیم. یک چراغ فانوس داشتیم که با خودمان توی کوچه  می بردیم. یک چراغ گردسوز هم توی خانه روشن می کردیم. شب ها به باغ انگور می رفتیم و یک سری کارهای کشاورزی را زیر نور مهتاب انجام می دادیم. نه از صدای پارس کردن سگ واهمه داشتیم و نه کار در تاریکی شب برای مان سخت بود. اما حالا تن پرور و تنبل بار آمده ایم. طاقت یک لحظه تاریکی را نداریم. معلوم نیست شب اول قبر که ما را توی یک وجب جا می گذارند می خواهیم چکار کنیم و...

محبوبه که از شنیدن حرف های مادرش شاکی شده بود گفت:مادر جان ،همین حالا باید ما را به یاد قبر و شب اول مرگ بیندازی؟. اصلا شاید در حادثه Incident ای گیر افتادیم و سوختیم و جزغاله شدیم یا پودر شدیم آن وقت دیگر تاریکی شب معنایی ندارد. مادر شوهر زهرا خانم که فرصت را غنیمت می دید تبسمی کرد و گفت:اتفاقا" الان و در همین تاریکی موقع خوبی است تا یادی از مرگ و شب اول قبر بکنیم، شاید به خودمان بیاییم و کمتر گناه کنیم.

چانه پیرزن گرم شده بود و هنوز می خواست ادامه بدهد که لامپ هال و آشپزخانه روشن شد. زهرا خانم با خوشحالی گفت:برق آمد. پیرزن و دخترش هم با صدای بلند صلوات فرستادند. زهرا خانم بلند شد و گفت:بروم شام را آماده کنم. ساعت از ۸شب گذشته و الان است که آقا محمد بیاید و باید شام و چایی اش را آماده کنم. زن جوان هنوز قدم از قدم برنداشته بود که لامپ ها دوباره خاموش شدند.

زهرا خانم خشکش زده بود. با تعجب پرسید یعنی دوباره برق رفت. نکند کسی فیوز برق را دست کاری می کند؟.

او دوباره کنار مادرشوهرش نشست و ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

نویسنده: طوبی ساقی

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود - قسمت اول

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود - قسمت دوم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود- قسمت سوم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود - قسمت چهارم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود- قسمت پنجم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود - قسمت ششم

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود - قسمت هشتم 

ماجرای دنباله دار حمله جن ها به خانه زن همسایه که باردار بود - قسمت نهم (پایانی)

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

شوهرم تعقیبم کرده بود و وقتی با بهمن وارد خانه شوم شدیم، پلیس ما را در وضعیت بد دستگیر کرد

تقاضای عجیب یک قاتل برای اعدام شدن از قاضی دادگاه تهران + عکس

با خواستگار خواهرم ازدواج کردم!

شمع که خاموش شد صدای وحشتناکی از حیاط آمد و عروس باردار ..!

اعتراف عجیب راننده شیطان صفت پس از آزار دختر جوان تهرانی

بهار نوعروس 30 روزه زندانی شد!

۳۸ دقیقه وحشت از حمله موشکی به ایالت هاوایی امریکا

محاکمه نامادری به خاطر قتل دخترخوانده 16 ساله در شهر ری

وقتی شوهرم مهمان جوانش که یک زن بود را معرفی کرد، خشکم زد!

راز شوم نوعروس در خانه مادرشوهرش لو رفت / وقتی به مهمانی های شبانه می رفتم ..!

یک زن از دختران آشتیان برای خودش خواستگاری می کرد و ..!

مأموریت ویژه کماندوهای ارتش ایران در عملیات نجات ملوانان گرفتار در نفتکش + عکس

فروشنده دختر برای نجات از دست صاحبکار شیطان صفت، شرور اجیر کرد!

ورود کشتی ژاپنی برای آغازعملیات سرد کردن کشتی