پدرم باعث شد تا ارتباط من و سروش به یک عشق هیجانی تبدیل شود / سروش نامردی کرد و گولم زد
رکنا: دلم را باخته بودم و تنها نقطه امیدم به آینده وعدههای سروش بود.
ما یک سال پیش با هم آشنا شدیم. سروش پسر خاله یکی از دوستانم بود. ارتباط ما در فضای مجازی به یک عشق هیجانی تبدیل شد. سروش حرفهای قشنگی میزد و با وعدههای رویاییاش مرا به آینده امیدوار میکرد. لحظهشماری میکردم هرچه زودتر مراسم خواستگاری برگزار شود و از شر زندگی سرد و بیروحی که تا حالا داشتهام نجات پیدا کنم.
اما سروش زیرحرفش زده بود و اما و اگر میکرد. میگفت برای خواستگاری باید پولی داشته باشد و اگر وضع به همین منوال پیش برود باید همدیگر را برای همیشه فراموش کنیم.
با شنیدن این حرف انگار دنیا روی سرم خراب شد. گفتم هر کاری از دستم بر بیاید انجام بدهم. سروش گولم زد و من هرچه طلا داشتم دودستی تقدیمش کردم. اما دیگر خبری نشد. مانده بودم چه جوابی به خانوادهام بدهم. دروغی سرهم کردم و گفتم دو زورگیر طلاهایم را دزدیدهاند. بعد هم به کلانتری٣٠ آمدیم. من نباید چنین حماقتی میکردم. این کار فقط برای فرار Escape از وضعیت اسفبار خانه بود و بس. پدرم به موادمخدر اعتیاد دارد. او دنبال کار خلاف میرود و سر این مسئله همیشه با مادرم درگیر است. دعواهای تکراری آنها جو خانه را متشنج کرده است. مادرم فقط مثل یک کلفت کار میکند و همیشه دلگیر و افسرده است. دوست داشتم درس بخوانم و ادامه تحصیل بدهم. اما من هم از نظر روحی آشفته بودم و نتوانستم به دانشگاه بروم. حالا هم چنین اشتباهی کردهام و...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر