در روزهای سخت زندگی ام، همیشه افسوس روزهای خوش آغاز زندگی که همسرم منبعی از محرک های مثبت بود را می خورم.

وقت خواستگاری با دنیایی از عشق و محبت پا به خانه پدری ام گذاشته بود، بعد از ازدواج کمتر از گل به من نمی گفت در آغاز زندگی مشترک حرف های عاشقانه مهران آن چنان دلنشین بود که احساس خوشبخت ترین زن دنیا را در وجودم پرورش می داد.

از نظر من مهران بهترین و پر انرژی ترین مرد دنیا بود، با اینکه تازه استخدام شده و از نظر مالی ضعیف بود، هرچه دلم می خواستم برایم تهیه می کرد، در جمع با زیباترین الفاظ مرا خطاب می کرد و در خلوت زندگی اش بوده وارتباط جسمی و جنسی بسیار مناسبی داشتیم. این روند تا دوسه سال بعد از آغاز زندگی مشترکمان وجود داشت.

اما با گذشت زمان به ویژه تولد فرزندمان چنان به صورت گفتاری و غیر گفتاری با پسرش ارتباط برقرار کرده که من حسادتم می شد، چند سال بعد از تولد پسرمان دیگر یا به من هیچ توجهی نداشته و اگر داشت خیلی کم بود.

مهران می گفت که دوستم دارد و دلیل این همه بی توجهی را به علت غرق شدن در مشکلات زندگی و سپس داشتن قسط زیاد به خاطر خرید خودرو و خانه بیان کرد اما این موضوعی نبود که مرا قانع کند، همسرم به عنوان مرد زندگی ام از من هر روز بیشتر از روز قبل از نظر عاطفی، ارتباط کلامی و غیر کلامی فاصله می گرفت.

این موضوعاتی بود که مرا نگران می کرد، هر وقت هم می خواستم خودم را به وی نزدیک کنم می دیدم که به بهانه های مختلف مانند خستگی و خواب از من فاصله می گرفت به محض اینکه از سرکار وارد خانه می شد نخست با پسرش کمی بازی کرده و در نهایت به بهانه خستگی وارد اتاق خوابش می شد.

گویا دیگر از توجه به من خبری نبود، این رفتار وی با رفتار سال های نخست زندگی مشترکمان اصلا همخوانی نداشت.دیگر بی توجهی همسرم عذابم می داد، این عذاب گاهی وقت ها به سوء ظن نسبت به شوهرم تبدیل می شد، به ویژه که دیگر هم پول کافی و ماشین لوکس زیرپایی در اختیار داشت.

سوء ظن من در کنار بی توجهی همسرم به روابط زناشویی مان بیشتر از پیش شد برای جلب توجه همسرم وقتی دست به هر کاری زده و نتیجه ای نگرفتم، گیر دادنها و اعتراضاتم را به اوج رساندم، اما از این راه هم نتیجه ای نگرفتم، چرا که همسرم در قبال رفتار من حالت تدافعی گرفته و آنرا دلیل بر بی علاقگی و قدرنشناسی من دانست.

درگیری هایمان روز به روز بیشتر می شد، هیچ کدام کوتاه نیامدیم، این کوتاه نیامدن ها باعث شد که الان با یک بچه به خاطر دادخواست طلاق همسرم اکنون در دادگاه خانواده منتظر صدور حکم طلاق از سوی قاضی باشیم.

نمی دانم آن همه روزهای خوش چرا بر باد رفت. روزهای عاشقی من و مهران کجاست، شاید من برای مهران و زندگی ام کم گذاشتم. ای کاش این اتفاقات و دادخواست طلاق همه یک خواب باشد، بعد از این نمی دانم که برای فرزندمان چه اتفاقی بیافتد، کاش می شد مهران را راضی کنم تا دوباره به زندگی ام بازگردم.

نظر کارشناس:

محبت زوجین در سالهای نخست زندگی مشترک به دلایلی نسبت به یکدیگر به شدت زیاد می باشد، دلایلی که شاید در ناخودآگاه ذهن افراد پنهان بوده و درک این موضوع حتی در سالهای آتی سخت به نظر برسد.

در سالهای نخست زندگی مشترک افراد علاوه بر اینکه تنوع بزرگی را توام با لذت ناشی از دریافت محبت از سوی شریک زندگی دریافت می دارند، پیدا کردن شریک جنسی براستحکام این پیوند می افزاید.

شاید باور این قضیه برای برخی از مردان سخت باشد که شریک زندگی اش حتی داشتن روابط زناشویی مناسب را در درجه نخست محبت و توجهی وافر در حق خود می داند و این احساس توجه از سوی زن بر استحکام خانواده می افزاید.

اما برخلاف سال های آغازین زندگی مشترک در ادامه برخی از مسائل مانند افزایش خواسته های طرفین در بحث مسائل مادی فعالیت های افراد را تحت الشعاع خود قرار داده و گاهی وقت ها منجر می شود تا افراد از توجه به نیازهای پایه ای خود مثل نیاز به تعلق و پذیرش طرف مقابل، نیاز به محبت همسر و حتی مسائل جنسی طرف مقابل غافل بماند.

از سوی دیگر برخی از مشکلات جنسی مانند خستگی جنسی و همچنین پایین آمدن این میل با افزایش سن بویژه در مردان می تواند منجر به ایجاد سوء ظن در زن نسبت به همسر شود.

تولد یک یا چند فرزند علاوه بر استرس ناشی از تربیت و پرورش فرزند می تواند، منجر به غافل شدن همسران از یکدیگر شود.

گاهی وقت ها نیز حتی والدین از توجه شریک زندگی خود به فرزند مشترک حسادت می کنند اما در این زمان سکوت بهترین عکس العمل می باشد، همه این مسائل دست در دست هم داده و می تواند زمینه جدایی همسران از یکدیگر را فراهم کند.

تهیه و تنظیم: سروان قاسم گرجی معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی شهرستان " بهشهر"

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی