یک روز خانواده‌ای خودروی مرا دربست کرایه کردند. آن‌ها مسافر بودند زائر امام رضا (ع) و می‌گفتند تا حالا مناطق تفریحی مشهد را ندیده‌اند. وقتی آن‌ها را به منطقه خواجه‌مراد بردم، با یک راننده خودروی مسافربر شخصی روبه‌رو شدم‌. او هم مسافر آورده‌بود. مهرداد گفت: قرار بود مسافرت را من سوار کنم، اما سر قیمت کرایه به توافق نرسیدیم. او شاکی بود که چرا من قیمت کمتری می‌گیرم. مهران می‌گفت: این‌ها مسافر هستند و از کرایه‌ها خبر ندارند و الان فصل کار ماست و... .

به حرف‌هایش توجهی نکردم. من مزد کاری که با دل انجام دادم را گرفتم، چراکه خانواده مسافر چند روز دیگر هم مشهد بودند. آن‌ها هرروز به شماره تلفن همراهم زنگ می‌زدند و به مناطق مختلف اطراف شهر می‌رفتیم. با گفته‌هایشان خجالتم می‌دادند و از انصاف من تعریف و تمجید می‌کردند.

مدتی از این ماجرا گذشت. یک روز به طور اتفاقی مهرداد را دیدم. حالش ساز نبود و می‌گفت روی ماشین کسی کارگری می‌کند. عقده دلش باز شد. برایم گفت هنگام مسافرکشی تصادف Crash کرده و مسافرش آسیب جدی دیده‌است. چون او مقصر حادثه Incident بوده، نتوانسته خسارتی بگیرد و از طرفی، در زمان تصادف، بیمه خودرویش هم تمام شده بوده و... . آن روز دستش را گرفتم و گفتم: آدم بی‌انصاف خیر نمی‌بیند. یادت می‌آید وقتی گفتم کرایه دولاپنج‌لا از مسافرها نگیر، پوزخند زدی و نمی‌دانستی که مال حرام وفا ندارد؟

سرش را پایین انداخته‌بود و حرفی برای گفتن نداشت. هرکس در کار خودش باید مراقب باشد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.