سرنوشت شاعران سرخ زبان ایران زمین که شاید از آن بی اطلاعید!

به گزارش رکنا، در طول تاریخ ادبیات فارسی شاعران زیادی آمده و رفته‌اند که هر کدام سرنوشت متفاوتی داشته‌اند؛ بعضی‌ها نور چشمی و در ناز و نعمت بوده‌اند و بعضی‌ها با سختی و تنگدستی روزگار می‌گذرانده‌اند؛ بعضی‌ها زندگی آرام و بدون هیاهو و بعضی‌ها زبان سرخ داشتند و سرنوشت شان با جنجال و هیاهو گره خورده بود. به همین دلیل هم، سر از زندان و حبس درمی‌آوردند و باز در زندان هم ذوق و طبعِ ادبی‌شان را نادیده نمی‌گرفتند و شعر می‌سرودند. به این شعر‌ها که در زندان سروده شده اند، «حبسیه» یا «زندان‌نامه» می‌گویند. حبسیه‌ها گونه‌ای ادبی از شاخه ادبیاتِ غنایی هستند که شاعر در آن، از روزگار و کسانی که او را به زندان انداخته‌اند، شکایت و گله می‌کند. حبسیه‌ها در عین حال، زبان نرم و لطیفی دارند و از تصنع و تکلف شاعرانه خالی هستند. در ادامه از حبسیه‌های چند شاعر کلاسیک فارسی بیشتر می‌خوانید.

ناصرخسرو قبادیانی

شاعر و نویسنده بزرگ قرن چهارم و پنجم هجری، بعد از این که از سفر هفت ساله‌اش با لقب «حجت خراسان» که از طرف پادشاه اسماعیلی مذهب مصر به او رسیده بود، به زادگاهش برگشت، بر خلاف انتظار، مردم چندان به او روی خوش نشان ندادند و عده‌ای با همدستی امیر سلجوقی، او را از شهر و دیارش بیرون کردند. به همین دلیل ناصرخسرو مجبور شد در نهایت به دره یمگان در ولایت بدخشان (افغانستان کنونی) برود. بخت با ناصرخسرو یار نبود و او باقی عمرش را در تبعید و دوری از وطن که از زندان هم بدتر بود، گذراند. این شاعر در یکی از قصیده‌های مشهورش می‌گوید: «پانزده سال برآمد که به یمگانم/، چون و از بهر چه؟ زیرا که به زندانم/ به دو بندم من ازیرا که مر این جان را/ عقل بسته است و به تن بسته دیوانم».

مسعود سعد سلمان

یکی از حبسیه‌سرا‌های مشهور ادبیات فارسی کسی نیست جز مسعود سعد سلمان، شاعر قرن پنجم و ششم هجری. مسعود حدود ۸۰ سال عمر کرد و ۱۸ سال آن را در زندان به سر برد. البته این ۱۸ سال پیوسته نبود و لابه‌لای هر دوره حبس، سری هم به بیرونِ زندان می‌زد! مسعود سعد سال‌های حبسش را در چهار زندان سپری کرد؛ هفت سال در قلعه‌های «سو» و «دهک»، سه سال در قلعه «نای» و هشت سال هم در قلعه «مرنج». علت اصلی حبس مسعود سعد، توطئه علیه پادشاه غزنوی بوده است، اما داشتن رقبای حسود و دشمنان کینه‌جو را هم در زندانی شدنِ او بی‌تأثیر نمی‌دانند. حبسیه‌های مسعود سعد از نمونه‌های برجسته این گونه ادبی است. او اولین شاعری است که در قالب رباعی هم حبسیه سروده است. مسعود سعد در یکی از این رباعیات، زنجیری را که به پایش بسته شده است، به مار تشبیه می‌کند: «آمد بر من خیال زیبا یاری/ گفتم به سلامتت بدیدم باری/ تو نیز بدین سُمج بدیدی آری/ شیرین شده حلقه بر دو پایش ماری».

خاقانی شروانی

یکی دیگر از شاعرانی که سر از زندان در آورده، خاقانی شروانی، شاعر قرن ششم هجری است. خاقانی مدتی شاعر دربار منوچهر، پادشاه شروان بود، اما بعد از مدتی خسته شد و بار سفر بست و به ری رفت. او قصد سفر به خراسان را داشت که در راه خبر حمله غُزها به خراسان را شنید و ناچار به شروان برگشت. بعد از آن، به سفر حج رفت و پس از بازگشت به دیار خود، میان او و حاکمان شروان کدورتی پیش آمد که البته بدگویی سخن‌چین‌ها هم بی‌تأثیر نبود. این شد که نزدیک یک سال از عمر خاقانی، شاعر مغرور و بلند طبع، در تاریکی و تنهاییِ زندان گذشت. خاقانی چند قصیده در زندان سرود که به شدت سوزناک و غمگین هستند و در عین حال از مهم‌ترین اشعار او به شمار می‌روند. «روزم فرو شد از غم و هم غمخواری ندارم/ رازم برآمد از دل و هم دلداری ندارم» و «راحت از راه دل چنان برخاست/ که دل اکنون ز بند جان برخاست» مطلع‌های دو حبسیه مشهور خاقانی هستند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.