ـ من ضربه بزرگی در زندگی‌ام خورده‌ام. دختری نوجوان بودم که مادرم عمرش را به شما داد و در خانه پدر تمام مسوولیت‌هایی که به عهده مادرم بود را به دوش من گذاشتند؛ مسوولیت خانه‌داری و توجه به خواهر و برادر کوچکترم. روزها و سال‌ها به سختی می‌گذشت ولی من تمام تلاشم را می‌کردم که به خواهر و برادر و پدرم فشاری وارد نشود.

وی ادامه داد: ـ وقتی نادر به خواستگاری‌ام آمد فکر کردم در کنار او خوشبخت خواهم شد چون او نیز در نوجوانی پدرش را از دست داده بود و مسوولیت مادرش را به دوش کشیده بود. احساس می‌کردم او مثل من سختی کشیده و قدر زندگی را خوب می‌داند. وی اضافه کرد:

ـ پس از صحبت‌های اولیه او از من خواست که در همان خانه مادرش زندگی کنیم تا مادرش تنها نماند. من هم قبول کردم چون احساس می‌کردم که در کنار او خوشبخت خواهم بود و جای خالی مادرم را کمتر حس می‌کنم. ولی تمام اینها تنها در ذهن من بود.

روز عقد متوجه حقیقتی بزرگ شدم. مادرشوهرم از این ازدواج ناراضی بود و با رفتاری که می‌کرد این نارضایتی را نشان می‌داد. وی ادامه داد: نادر که متوجه شده بود من نارضایتی مادرش را فهمیده‌ام به من گفت مادرش اصرار داشته که او با دختر خاله‌اش ازدواج کند، ولی او به من علاقه زیادی دارد و حق خودش می‌داند که همسرش را انتخاب کند. به خاطر بدشانسی من بود که آینه سفره عقد شکسته شد و من شدم عروسی با پا‌قدم بد، با این حال عاقد خطبه عقدمان را با 14 سکه خواند. او در حالی که بشدت ناراحت بود، ادامه داد: چند روز بعد از عقدمان بود که به خانه مادر شوهرم رفتم ولی او با من برخورد خیلی بدی کرد. این برخوردها ادامه پیدا کرد و من بعد از مدتی از نادر خواستم که اگر قرار است کنار هم زندگی کنیم، خانه‌ای مجزا اجاره کند ولی نادر توان مالی ندارد و تمام دارایی‌اش به نام مادرش است. من و شوهرم به هم علاقه داریم ولی می‌دانیم که این اختلاف و مشکل، زندگی ما را به مخاطره خواهد انداخت و مادر او به هیچ وجه از موضع خودش پایین نخواهد آمد. من هم خیلی سختی کشیده‌ام و تاب تحمل سختی‌های بیشتر را ندارم. دختر جوان با بخشیدن مهریه‌اش به شکل توافقی از شوهرش جدا شد.خواندنی های رکنا را در اینستاگرام دنبال کنید