"هایلایت" حکایت یک خیانت پر ضعف و اِشکال /فیلمی سرشار از صحنههای کِشدار و بیخاصیت
رکنا: احمدرضا حجارزاده/ از چهار دهه پیش به اینسو ملودرامهای خانوادگی پرطرفدارترین ژانر در سینمای ایران بوده و گویا هیچگاه قرار نیست این گونهی سینمایی کهنه بشود و از رونق بیفتد.
بهویژه در سالهای پس از انقلاب و مشخصاً دو دههی گذشته که بحرانهای اخلاقی، زناشوهری و همچنین مسالهی خیانت Cheat در جامعه روند رو به رشدی را طی کرده، این ژانرِ قدیمی حضور و تاثیر بیشتری در سینمای داخلی داشته است اما در ساخت چنین آثاری با یک مضمون و نگاه ثابت روبهرو نیستیم و نویسندگان و فیلمسازان ما هر کدام از دیدگاه و تفسیر خود دست به نگارش و تولید فیلمهایی با این محتوا میزنند. در رابطه با خیانت، از سال84 و ساختهشدن فیلمِ درخشان «چهارشنبهسوری» به کارگردانی اصغر فرهادی Asghar Farhadi تاکنون شاهد اثر بهتر و کاملتری نبودهایم.«هایلایت» یکی دیگر از فیلمهای ژانر خیانت است که متاسفانه بزرگترین ضربه را از فیلمنامهی مخدوش و پُرضعف و اِشکالش میخورد و تا فرجام کار، در حدِ ایدهای تکخطی باقی میماند. نعیمی با ده سال سابقهی حضور در سینما Cinema و تجربههایی مانند دستیاری کارگردانانی مثل کیانوش عیاری و فریدون جیرانی،کارگردانی سه فیلم بلند ـ پیش از هایلایت ـ و نگارش فیلمنامههایی برای محمدحسین فرحبخش، نشان داده بود با قصهگوییِ استاندارد و کارگردانی قابلقبول به خوبی آشناست. فیلمهایی «بیوفا»،«سلام بر عشق» و «زندگی خصوصی»، همه از فیلمنامههایی منسجم و گیرا برخوردار بودند. از این منظر و در بررسی کارنامهی سینمایی نعیمی،«هایلایت» گامی به پس و شکستی حتمی است. فیلمنامه البته شروع خوب و غافلگیرکنندهای دارد.
کوروش و نسرین، زن و مردی مصدوم در یک تصادف Crash جادهای هستند که هر دو در یک اتومبیل بودهاند اما نسبتی با هم نداشتهاند. آنها بر اثر شدت حادثه، هر دو به کُما رفتهاند. همسران آنها از راه میرسند و کنجکاو میشوند بدانند چگونه با هم آشنا شدند و کجا میرفتند. فیلم با چنین طرح وسوهانگیزی، در همان ده دقیقه آغازین متوقف میماند و قصه بیش از این پیش نمیرود. در حالیکه همین شروع هیجانانگیز میتوانست رویدادها، معماها و گرهگشاییهای فوقالعادهای در پی داشته باشد، ولی نعیمی از مرورِ ماجرای کوروش و نسرین، به پخش یک ویدیوِ کوتاه در تبلت نسرین بسنده میکند که در جادهی شمال با هم خوشند و آبهویج سفارش میدهند! فیلمنامهنویسِ هایلایت، به جای اینکه روی روابط دو مصدوم حادثه Incident و لحظههای با همبودنشان و کشف علل خیانت به همسران زوم بکند، به تعقیب بازماندگان و حسوحالشان میپردازد،گرچه به دلیل شخصیتپردازیهای ناپخته و ضعیف، آنها هم حرفی برای گفتن ندارند و در بیشترین لحظههای فیلم مانند اشباح سرگردان در سکوت میچرخند و نمیدانند با وضعیت پیشآمده چه بکنند. سعید ـ پژمان بازغی ـ دو بار میگوید «دلم میخواد یه کاری بکنم» اما نمیگوید چه کاری و دست به کاری هم نمیزند، چون شاید به قول لیلی ـ آزاده زارعی ـ آنها آدمهای خوبی هستند و نمیتوانند مثل همسرانشان، خیانت را با خیانت پاسخ بدهند. فیلم سرشار از صحنههای کِشدار و بیخاصیت است؛ رانندگی در اتوبانها و غرقِ تفکر، رفتوآمدهای مکرر به بیمارستان و دانشکده حقوق برای کشف حقیقت،که به نتیجه نمیرسد تا آنها مجبور باشند دلیل خیانت را در غیبتهای کاریشان جستوجو بکنند یا گناهِ دروغ و پنهانکاریِ آدمها را با حدس و گمان اینگونه توجیه بکنند که «چون شاید آدمیزاد طمعکاره».
با اینهمه، نعیمی کوشیده در برخی از دقایق فیلم، چالش و تعلیقهایی در ذهن مخاطب ایجاد بکند که البته تلاشش به شکست انجامیده. برای مثال، ایدهی انتقامجویی از همسرانشان با تکرار عمل مشابه آنها، میتوانست فیلمنامه را وارد مسیر تازهای بکند و با خلق لحظههایی برای نزدیکشدن به تجربهی خیانت، تماشاگر را میخکوب بکند اما آن موقعیت ناب با رفتار سرد و خنثای سعید به قهقرا میرود و کمکی به جانگرفتن فیلم نمیکند. ببینید سکانسی را که سعید بیکمترین تلاشی موفق میشود لیلی را به خانهاش بیاورد تا شاید آغازی باشد برای شکلگیری خیانت یا انتقامی که توقعش را دارد اما حتا خودِ فیلمنامهنویس هم نمیداند وقتی آنها با هم تنها میشوند، چه کارهایی ازشان ساخته است. بنابراین پدرزن سعید ـ جمشید هاشمپور ـ را احضار میکند تا دلهرهای در آن موقعیت حساس ایجاد بکند که باز هم ناموفق میماند و در ادامه تکرارِ تماس بیوقت پدرزن هنگام ملاقات در رستوران، تبدیل به مزاحمتِ لوس و اعصابخُردکُنی میشود که رازآلودگی بازیِ ناخواستهی لیلی و سعید را بیمزه میکند و مخاطب هم آن را پس میزند. اغلب دیالوگهای فیلمنامه سطحی و شعاریاند یا کارکرد دراماتیک و منطقی ندارند. برای مثال لیلی از سعید میپرسد «به اندازهی کافی تحقیر نشدیم؟». در صورتیکه پیش از آن نه رفتار و نه گفتار تحقیرآمیزی از سوی خانوادههای دو مصدوم ندیدهایم که حالا این جمله توجیه مناسبی داشته باشد. شاید منظور نعیمی از تحقیرشدن کاراکترهایش، خودخوری و نرسیدن آنها به پاسخ دلخواه در سکوت و افکار ذهنیشان است! فیلمنامهی هایلایت پرسشهای بیپاسخ فراوان دارد. نمونه اینکه چرا در فیلم، خانوادهی کوروش را میبینیم اما خبری از خانوادهی لیلی نیست؟ کیوان، برادرشوهر لیلی ـ سام قریبیان ـ چه کارکرد کلیدی و مهمی در فیلمنامه دارد که گاه و بیگاه در پلانهای کوتاه سر میرسد و تنها به امور بیمارستان رسیدگی میکند؟ چرا وقتی نسرین به هوش میآید، سعید باز هم سکوت میکند و از او نمیپرسد دلیل خیانتش چه بوده؟ همانطور که نسرین خیلی منطقی به پدرش میگوید:«میدونم کارم بد بوده، ولی لااقل میتونستین یکیتون ازم بپرسه چرا؟».گیرم سعید وسوسه و دلبستهی لیلی شده باشد، چرا با آنکه میداند دیگر کوروشی در کار نیست، به لیلی ابراز علاقه نمیکند؟ پاسخِ همهی این پرسشها میتوانست جهان فیلم را کاملتر و دیدنیتر بکند اما نعیمی ترجیح داده یافتن پاسخها را بر عهدهی خود تماشاگر بگذارد، بیآنکه حتا نشانهای در عملکرد کاراکترها بگنجاند.
در سرتاسر فیلم حتا یک بازیِ راضیکننده و نسبتاً مورد قبول نمیبینید. بازیها مصنوعی و نچسب و باورناپذیرند و عدم شخصیتپردازی صحیح نیز به شدت این فاجعه دامن زده است. آزاده زارعی،که با ایفای نقش پیچیده و دشوار «اصغر فرشته» در «آمین خواهیم گفت»، شروعی دلپذیر و شگفتآور در بازیگریِ سینما داشت، در هایلایت از پسِ نقشی به این سادگی برنیامده، هرچند باید دلیل عمدهاش را فیلمنامهی ضعیف اثر دانست. فقط به یاد بیاورید صحنهی حضور سعید را مقابل خانهی لیلی و نحوهی اَدای دیالوگ را با لحنی مصنوعی توسط او که:«آدرسِ منو از کجا آوردین؟!».
بازی پژمان بازغی هیچ کمکی به پرورش نقش و ارتقای سطح فیلم نمیکند. او مثل همهی فیلمهای دیگرش مقابل دوربین میایستد، با چشمانی نیمهخمار و لحنی خشک و طلبکار دیالوگهایی را که زحمت کشیده و حفظ کرده، بیان میکند. ضمن اینکه شخصیت سعید هم معرفی و پرداخت نادرستی دارد. او ابتدا در تیتراژ ابتدایی و به واسطهی صدا، یک مهندس معرفی میشود، ولی در ادامه، پوشش ظاهری و نحوهی برخوردش با خانوادهی کوروش، او را یک لمپنِ اراذل و اوباش و غیرتی جا میزند و دوباره کمی جلوتر، ناگهان با ماشین و لباسهای موجه، قالب یک مهندس آبرومند را به خود میگیرد که آزاداندیشانه پیشنهادِ خیانت میدهد!
سایر بازیگران نیز در حدِ رفع تکلیف مقابل دوربین ظاهر شدهاند.«هایلایت» فیلمی بیدغدغه و خستهکننده است که چوب فیلمنامه و کارگردانی آماتوری اصغر نعیمی را میخورد. فیلمی که حرفی برای گفتن ندارد و در پایان به رسم سریالهای آبکی رسانهی ملی، شخصیتهای معصومش را مقابل دوربین مینشاند تا پیامهای اخلاقیشان را رو به مخاطبِ عصبی فیلم فریاد بزنند و بروند دنبالِ سرنوشتشان اما دستکم فیلم جناب نعیمی این خاصیت را داشت که با پدیدهی تازهای به نام «خیانت ایرانی» آشنا شدیم؛ خیانتی که میانِ آدمهای خوب جامعهی ما در حد وسوسه میماند و هرگز عملی نمیشود! اگر هم عملی بشود، میتوان آن را به سادگی بخشید، مثل سرکشیدنِ یک لیوان آبخوردنِ ساده از دستِ همسر که قطعاً بهتر از نوشیدنِ یک لیوان آبهویج با نامحرم است!برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر