حضور «مقتدی صدر»، رهبر جریان پرنفوذ صدر عراق در کنار رهبر معظم انقلاب و سرداران محبوب، سلیمانی و سلامی آن هم در چنین شرایطی و در عصر عاشورا مهم است، چون حاوی پیام مهمی است. در این‌باره گفتنی‌هایی هست:

۱- نام «مقتدی صدر» همیشه با حاشیه‌هایی همراه بوده که چه بسا بعضا، به مذاق برخی از ما هم خوش نیامده باشد. دیدار وی با مقامات سعودی و برخی موضع‌گیری‌های او پس از این دیدار، شاید یکی از جدی‌ترین حاشیه‌هایی بود که «صدر» را در صدر خبر‌ها قرار داد و شاید در میان مردم عراق حتی، به جایگاه او ضربه هم زد. با این وجود اتفاق عصر عاشورا در تهران و ملاقات ایشان با رهبری نشان داد، «صدر» شاید گاهی ساز مخالف بزند، اما «سر رشته» را قطع نمی‌کند. او به هر تقدیر از رهبران پرنفوذ شیعه در عراق است و سر بزنگاه‌ها درست تشخیص داده و خوب عمل می‌کند و از این وجه، شرف دارد به برخی شیعه‌های انگلیسی فعال در برخی حوزه‌ها!

به «خاورمیانه جدید» خوش آمدید!

۲- سفر «صدر» به تهران و دیدارش با رهبر معظم انقلاب پس از دو دیدار مشابه دو هیئت دیگر مقاومت با رهبر معظم انقلاب صورت می‌گیرد. یکی دیدار هیئت حماس و دیگری دیدار هیئت انصارالله یمن. اگر دقت کرده باشید، در این دو دیدار نیز سرداران سلیمانی و سلامی حضور داشتند! دیدار رهبران مقاومت یکی پس از دیگری با رهبر انقلاب آن هم در شرایط فعلی چه معنایی دارد؟ برای درک بهتر اهمیت این موضوع، مروری کنید صحبت‌های عاشورایی سید حسن نصرالله، دیگر رهبر بزرگ مقاومت درباره رهبر انقلاب را. هم انقلابیون یمن، هم مقاومت فلسطین، هم سید حسن نصرالله هر سه تأکید کرده‌اند، در صورت وقوع جنگ با ایران، در کنار ایران خواهند ایستاد و به قول سید مقاومت «امام حسین (ع) زمان را تنها نخواهیم گذاشت». این سفر در چنین فضایی صورت گرفته است و مخاطب پیامش نیز بیش از هر کس می‌تواند، آن طرف آبی‌ها باشند! به قول ستون‌نویس بی‌بی‌سی، این دیدار، «نمایش قدرت و نفوذ ایران در منطقه بود». این یعنی، خبر‌هایی در راه است...!

۳- این سه سفر و سه دیدار که در یک جهت و با یک هدف صورت می‌گیرند را اگر بگذاریم کنار سخنرانی‌های حماسی اخیر سید حسن نصرالله، سید عبدالملک الحوثی در عصر عاشورا و مواضع اخیر رهبران حماس و بسیاری از رهبران مقاومت در عراق (مثل سیدهاشم الحیدری)، پاسخ اینکه «چه خبر‌هایی در راه است؟» کمی روشن می‌شود. نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی مدتی است با اهداف انتخاباتی به کشور‌های همین سه رهبر مقاومت حمله می‌کند. این رژیم صراحتا می‌گوید مواضع متحدان ایران را هدف قرار می‌دهد. صد‌ها گزارش و موضع‌گیری رسمی و غیررسمی درباره حضور رژیم صهیونیستی در جنگ یمن نیز منتشر شده است. به عبارت دقیق‌تر طی هفته‌های گذشته رهبران آن جریان‌های سیاسی به دیدار «آقا» آمده‌اند که مستقیم یا غیرمستقیم با رژیم صهیونیستی درگیرند. این آمدن‌ها و رفتن‌ها قطعا یک پیام بسیار روشن دیگر برای رژیم صهیونیستی و آمریکا دارد: «ایران پرچمدار مقاومت است و همواره و در همه حال، کنار آن می‌مانیم».

۴- یکی از مهم‌ترین دلایل دور ماندن سایه جنگ از ایران اسلامی، وجود همین گروه‌های مقاومت است. دشمن اهل محاسبه است. اگر در محاسبات دشمن، حمله نظامی هزینه نداشته باشد، تردید نداشته باشید لحظه‌ای تردید نمی‌کند. وقتی محاسبات دشمن نشان دهد در صورت آغاز جنگ، جنگ محدود به ایران نخواهد ماند و کل منطقه درگیر خواهد شد، عقب می‌نشیند. توان بالای نظامی و موشکی کشورمان نیز در این محاسبات می‌آید. این یعنی همان «موازنه قدرت» که دانش‌آموخته‌های علوم سیاسی و روابط بین‌الملل آن را یکی از مهم‌ترین عوامل جلوگیری از بروز جنگ می‌دانند. همین‌جا به ساده‌لوحی کسانی که معتقدند، برای دور کردن سایه جنگ فقط باید مذاکره کرد- بخوانید از مولفه‌های قدرت کاست و توان هسته‌ای و موشکی و منطقه‌ای را داد- کمی فکر کنید. البته «ساده‌لوح» خواندن چنین افرادی، در صورتی است که، تحلیلمان خوش‌بینانه باشد! برخی فکر می‌کنند، فقط با مذاکره است که می‌توان جلوی جنگ را گرفت و به اقتصاد هم رونق داد. آن هم مذاکره‌ای که نتیجه آن، تضعیف توانایی‌های کشور در برابر مثلا آزادی پول‌های بلوکه شده باشد! در حالی که تضعیف تواناییِ یک طرف، یعنی به هم خوردن «موازنه» که می‌تواند به تنهایی باعث تشجیع دشمن و آغاز جنگی باشد که نتیجه آن از همان ابتدا قابل پیش‌بینی است. یادمان باشد توقف کمک‌ها به متحدان (اینجا مقاومت) نیز یعنی، از دست‌رفتن یک مولفه مهم قدرت و در نتیجه از بین رفتن همان موازنه!

۵- بحث از مذاکره شد. مذاکره با ترامپی که رسانه‌های آمریکایی برای شمردن دروغ‌هایش، کنتور گذاشته‌اند. از آنجایی‌که سه‌شنبه شب اعلام شد، جان بولتون، مشاور امنیت ملی به شدت ضدایرانی آمریکا با دستور ترامپ اخراج شده است و طبق برخی تحلیل‌ها، این اخراج بی‌ارتباط با مذاکره با ایران نیست، اشاره به آن در این وجیزه، بی‌ارتباط با موضوع یادداشتمان هم نخواهد بود. از همان نخستین ساعات اعلام این خبر مدعیان اصلاحات و اعتدال این خط تحلیلی را رفتند که، «ظریف موفق شد». به احتمال قریب به یقین از امروز روزنامه‌های زنجیره‌ای با رفتن بولتون، راه مذاکره روحانی با ترامپ را «هموار شده» تلقی کرده و با استناد به وضعیت اقتصادی کشورمان که خود عامل به‌وجود آمدنش هستند، همین‌طور با جمله معروف «چاره‌ای نداریم؟» تلاش خواهند کرد زمینه دیداری هر چند چند ثانیه‌ای یا جمعی را در سفر آتی جناب روحانی به نیویورک فراهم کنند. احتمالا این را هم خواهند گفت که، آمریکا از پیش‌شرط‌هایش عقب‌نشینی کرده پس برویم و مذاکره کنیم. امیدواریم تحلیلمان اشتباه باشد، اما در صورت درستی این تحلیل، باید بپرسیم، این بار موضوع مذاکرات چیست؟ آیا پیش‌شرط‌های ترامپ در خود مذاکرات نهفته نیست؟! به عبارت ساده‌تر، وقتی موضوع مذاکره، ریشه‌کن شدن توان هسته‌ای، تضعیف توان موشکی و توقف حمایت‌ها از همین متحدان منطقه‌ای‌مان است، دیگر چه نیازی به پیش‌شرط است؟

۶- اینجا فرصت خوبی به‌وجود آمده تا به شبهه‌ای دیگر در همین زمینه بپردازیم. کسانی هستند که می‌گویند، چرا ایران به مقاومت کمک می‌کند. به جای کمک به فلسطین و حزب‌الله و یمن و... به «مشکلات داخلی» خود بپردازید. این عده توجه داشته باشند که اولا، کمک به متحدان منطقه‌ای، به معنای صدقه دادن نیست. این کمک اتفاقا قرار است یک «اَبَرمشکل داخلی» را حل کند (یا اصلا اجازه بروز آن را ندهد) مشکلی که از اقتصاد مهم‌تر است و کشور‌های دنیا میلیارد‌ها دلار خرج می‌کنند تا آن را به دست آورند و آن چیزی نیست جز «امنیت»، یعنی همان کالای نایابی که شکر خدا در ایران عزیز به برکت همان مواردی که عده‌ای می‌خواهند بر سر آن با ترامپ مذاکره کنند، به وفور پیدا می‌شود، اما در آمریکا با آن دبدبه و کبکبه، نه! اساساً مقدمه داشتن یک کشور با ثبات اقتصادی، «امنیت» است و بدون امنیت نمی‌شود به اقتصاد سر و سامان داد.

این نکته هم فراموش نشود که، وقتی در منطقه‌ای زندگی می‌کنی که دهه‌هاست «یک روزِ بدون جنگ» ندیده، و هر روز سر و کله یک نوع تروریست تکفیری و آدمخوار در آن پیدا می‌شود، یافتن متحد و تعریف میدان جنگ در صد‌ها کیلومتر آن‌طرف‌تر از خانه، عین «عقل» است. کمی به شرایط امروز منطقه و ایران اگر دقت کنیم، شاید بهتر بتوانیم به اهمیت این آمدن‌ها و رفتن‌ها و داشتن متحدان منطقه‌ای پی ببریم. وقتی دشمن با تمام توان- تأکید می‌شود- تمام توان و بدون هیچ ملاحظه‌ای به کشورت حمله می‌کند (سیاسی، اقتصادی و گاهی به‌صورت پراکنده، نظامی)، و رسما اعلام می‌کند هدفش «براندازی» است، برای این مقصود بودجه در نظر می‌گیرد و برای به هم ریختن اوضاع کشورت، حتی داروی مورد نیاز بیماران را تحریم می‌کند، یعنی با «بد» دشمنی مواجهیم.

ناآرام‌ترین منطقه دنیا، همینجاست. وقتی در غرب آسیا و وسط جنگل! یکی از امن‌ترین کشور‌های جهان لقب می‌گیری یعنی، کشورت سیاست تأمین امنیت را به خوبی یافته و اجرا کرده است؛ بنابراین حمایت‌های ما از مقاومت منطقه و همین‌طور، حمایت‌های آن‌ها از ما، سوای از اینکه ریشه در اعتقادات دینی ما دارد، با دو دوتا، چهارتای عقلی و منافع ملی هم می‌خواند.

۷- و، اما نکته آخر... محور مقاومت به پرچمداری ایران، امروز در اوج قدرت و اقتدار است. نه انصارالله یمن مثل گذشته دست‌بسته و بی‌سلاح است، نه حماس و نه حشدالشعبی و به‌طور اولی، نه ایران. مقاومت فلسطین به برکت توانایی‌های جدید موشکی خود جنگ‌های ۳۳ روزه و ۲۳ روزه را به جنگ‌های دو سه روزه تقلیل داده، انقلابیون یمن از تفنگ برنو و کلاشینکف، رسیده‌اند به موشک‌های قاره‌پیمای نقطه‌زن و شلیک به مراکز مهم نظامی و اقتصادی سعودی، حزب‌الله لبنان هم رسیده به جایی‌که با یک جمله، سرزمین‌های اشغالی را به هم می‌ریزد و با یک موشک کورنت، به نتانیاهو سیلی می‌زند. این‌ها «نشانه‌های آغاز تغییری بزرگ در غرب آسیا» است، به بیان دیگر آرزوی بوش که در پی ایجاد «خاورمیانه جدید»! بود تحقق یافته اما، به نفع ایران و مقاومت و نه آنگونه که آمریکا آرزو می‌کرد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.